روایت نادرست در تعیین جانشین پیامبر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ وهابیت در مقابله با فضایل بیشمار امیرالمومنین (علیه السلام) دست به اقدامات مختلفی زده و به اشکال مختلف سعی داشتهاند تا آنجا که میتوانند فضایل ایشان را منکر شده و یا کم اهمیت نشان دهند تا بدین وسیله جانشینی امیرالمومنین (علیه السلام) را به کلی زیر سوال ببرند و خلافتِ خلفای ثلاثه را به نحوی تثبیت نمایند. ایشان برای این منظور حوادث مهم و فراگیری مانند اجتماع بزرگ غدیر و خطبه مفصّل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به شکل کاملا مرموزانهای توجیه کردند تا یک حقیقت آشکار را سرپوش نهند. از جمله موارد دیگر وهابیت که از روی کینه و عداوت نسبت به امیرالمومنین (علیه السلام) بوجود آوردند، ساخت روایات جعلی و یا ذکر روایات ضعیف السندی است که در مقابل روایات قرص و محکمی که در شأن امیرالمومنین (علیه السلام) وارد شده است، میباشد. ایشان برای اینکه در مقابل روایات خاص و منحصر به فردی که فقط در شأن علی (علیه السلام) وارد شده است، روایات کاملا مشابهی را طراحی و ساختهاند تا اولا بگویند مقام و منزلت امیرالمومنین (علیه السلام) آنچنان نیست که شیعیان میپندارند و دیگر اینکه خلفای سهگانه نیز از اهمیت مقام و منزلت برخوردار بوده و بنابراین رهبری و خلافت جامعهی دینی در شأن ایشان نیز بوده و غصب خلافتی صورت نگرفته است.
از جمله این روایات، روایتی است که در صدر مقاله آمده است. این روایت را در برابر روایت «علی مع الحق و الحق مع علی» ساختهاند که در آن آمده است: «الحق بعدی معک»: از عمر بن خطاب روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که بر فراز منبر بود، گفت: «نزدیک من بیا ای عمر! تو از من هستی و من از تو، و حق پس از من با تو است.»[1] سند این روایت، دو اشکال اساسی دارد: اشکال اول اینکه شخصیت ابراهیم بن عبدالملک بن اسحاق مجهول است در هیچیک از کتابهای رجالی شیعه و سنی درباره ابراهیم بن عبد الملک بن اسحاق، جرح و تعدیلی نیامده است.[2] و اشکال دوم: «رجل من بنی کنانه؛ مردی از بنی کنانه» مجهول است. بنابراین به طور قطع و یقین سند این روایت در زمرهی روایات مرسل، ضعیف و غیر قابل استناد است.
گذشته از این موارد اگر بر فرض محال بپذیریم که سند این روایت و یا هر روایت دیگری که با این مضمون وارد شده، صحیح باشد، ولی این مطلب کاملا واضح و آشکار است که این روایات با واقعیت خارجی سازگاری ندارد؛ به این معنی که کارنامه زندگی عمر حاوی نقاط تاریکی است که با توثیقات اینچنینی از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همخوانی ندارد. شخصی که ادعا میکند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او تعریف و تمجید نموده است، باید کارنامهی زندگیش به گونهای باشد که بتوان این ادعا را از وی پذیرفت. امّا تاریخ روایات صحیح السند فراوانی را که در منابع اهلسنت موجود است را در دل خود دارد که ثابت میکند عمر بن خطاب در موارد فراوانی بر خلاف حکم خداوند و آیات صریح قرآن فتوا داده و پرداختن به موارد آن از حوصله این مقاله خارج است و علاقهمندان میتوانند با گذری اجمالی در فهرست عناوین مقالات همین سایت از نوشتارهای وارد شده در این زمینه بهره ببرند. بنابراین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچگاه کسی را که مخالف حکم صریح قرآن، فتوا میدهد، توثیق نمیکند، چرا که در این صورت حق بر مردم مشتبه خواهد شد. به این معنی که نص صریح قرآن مطلبی را بیان میدارد و این شخص مطلبی دیگر را! پس در نهایت، هر انسان عاقل و آگاهی پی به بیپایه و اساس بودن روایات اینچنینی برده و خود را در دوراهی بین قرآن و سخن کسانی که مخالف کلام خداوند فتوا میدهند، قرار نمیدهد.
با توجه به علم و آگاهی دانش بشری که روز به روز بر میزان آن افزوده میشود مجموعه این روایات نه تنها فضیلتی را برای عمر بن خطاب به ارمغان نمیآورد، بلکه با مشخص شدن موارد ضعف روایت و یا ساختگی بودن آن نتیجه معکوس را برای ایشان به دنبال خواهد داشت.
پینوشت:
[1]. الواسطی، تاریخ واسط، تحقیق: کورکیس عواد، عالم الکتب، بیروت، 1406، ج1، ص131، رقم379
[2]. سید مجتبی عصیری، شبهات غدیر، ناشر: طوبای محبت، قم1393، ج1، ص273.
دیدگاهها
babak
1394/02/27 - 21:40
لینک ثابت
خدا لعنت کند این وهابیت کثیف
افزودن نظر جدید