مباحث تاریخی

برخی از عوام شیعه بر این باورند که اصل مهدویت از عقاید اختصاصی شیعیان است؛ در حالیکه باور به آمدن منجی، مورد پذیرش ادیان مختلف است و مذاهب اسلامی نیز آن را پذیرفتهاند؛ به عنوان مثال، سبط بن جوزی که یکی از بزرگان مذهب اهل سنت است، به صراحت، از امام زمان (عج) نام برده است.

اعدام در مقابل قصاص نفس، از مسلمات قرآنی است که هر مسلمانی آن را پذیرفته و حکام جامعه در صورت درخواست ولی دم، وظیفه اجرای آن را برعهده دارند؛ با بررسی در منابع معتبر اهل سنت، مواردی دیده میشود که در آن، خلفای سه گانه بنا بر نظر شخصی خود و بر اساس مصلحت، حکم قتل عدهای را بدون آنکه قتلی کرده باشند، دادهاند.

وجود مقدس امام کاظم (ع) شخصیتی آسمانی است که علاوه بر شیعیان، بزرگان اهل سنت نیز به مقام شامخ آن حضرت اذعان کرده اند و کرامات فراوانی از حضرت در منابع معتبر خود ذکر کرده اند. توسل به این امام همام و زیارت قبر مطهر ایشان، یکی از اعتقاداتی است که سایر پیروان مذاهب اسلامی به این وسیله از خدای رحمان استمداد و یاری می طلبند.

معراج پیامبر (ص) در سوره اِسراء، آیه۱ و سوره نجم، آیات ۸ تا ۱۸مطرح شده و در احادیث فریقین به صورت متواتر نقل شده است؛ اقوالی که برای زمان معراج گفته شده، قبل از بعثت، يك سال، پانزده ماه، هجده ماه، پنج سال، هفت سال بعد از بعثت و يا سالهای نزديك به هجرت است که نشان از تکرار معراج است. وقوع دو معراج، سی معراج تا ۱۲۰ معراج نیز ذکر شده است. اختلافات در مکان، زمان و سایر جزئیات معراج، با نظریه تعدد معراج توجیه میشود.

یکی از جنایاتی که به دستور معاویه انجام شده، کشتن شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بود؛ او با کشتن شیعیان علی (ع) و افراد بانفوذ، در پى انتقام از حضرت على (ع) بود و به این صورت، نظام بنی امیه را مستحکم کرد و امویان و مروانیان بیش از 80 سال بر مسلمانان صدر اسلام حکومت کردند.

بررسی وقایع تاریخی برای برخی بی فایده و بیهوده است، از این رو ارزیابی اتفاقات تاریخی را نبش قبر میدانند؛ در حالی که آیات قرآن، روایات و بزرگان دین اسلام به مسئله تاریخ، اهمیت ویژهای دادهاند. افزون بر آن میتوان ضمن عبرت گیری از وقایع تاریخی، نقشه راهی برای آینده نیز ترسیم کرد.

یکی از جنایاتی که به دستور معاویه انجام شده، شبیخون زدن به مناطق مسلمان نشین بود و به این صورت میان مسلمانان ترس و وحشت ایجاد کرد و نظام بنی امیه را مستحکم کرد و امویان و مروانیان بیش از 80 سال بر مسلمانان صدر اسلام حکومت کردند.

خالد بن ولید از طرف حکومت به سوی مالک و قبیله اش رفت و با وجود اینکه قصد جنگ نداشتند، دستور داد گردن مالک را زدند و همسرش را اسیر کرد و با او همبستر شد. این کار خالد از طرف ابوقتاده و عمر محکوم شد و عمر خواهان سنگسار شدن خالد شد؛ اما ابوبکر با خالد برخوردی نکرد و گفت اجتهاد کرده و در اجتهادش اشتباه کرده و ما شمشیر اسلام را در غلاف نخواهیم کرد و دیه مالک را از بیت المال پرداخت.

عمر، ابن مسعود و أبودرداء و أبومسعود أنصاری را زندانی کرد و گفت: حدیث نقل کردن شما از پیامبر اکرم (ص) بیش از حد شده است؛ آنان را در مدینه حبس کرد و اجازه خروج از مدینه را تا پایان خلافتش به آنان نداد. ابوهریره میگفت: من احادیثی نقل میکنم، که اگر در زمان عمر نقل میکردم، سرم را میشکست.

عدهای از مسلمانان با ابوبکر بیعت نکردند، ازجمله امیرالمؤمنین (ع) که عدم بیعت حضرت، ضربهای به اعتبار خلافت بود؛ اما ابن کثیر برای دفاع از مقدسات خود، تاریخ را تحریف کرده و دو بیعت برای امیرالمؤمنین (ع) ذکر میکند و برای توجیه بیعت دیر هنگام، قضیه غضب حضرت زهرا (س) را مطرح میکند و عظمت حضرت را نادیده میگیرد.

عدهای از مسلمانان با ابوبکر بیعت نکردند، ازجمله امیرالمؤمنین (ع) که عدم بیعت حضرت، ضربهای به اعتبار خلافت بود. نصوصی در کتب فریقین ذکر شده که نشان از بیعت اجباری و با اکراه دارد و سخن نووی در بی اهمیت بودن بیعت نکردن افراد، صحیح نیست؛ بلکه برای بیعت امیرالمؤمنین (ع) با ابوبکر ناچار شدند به خانه حضرت وارد شوند و ایشان را به زور برای بیعت به مسجد ببرند.

برخی از جریانات ضد شیعی منکر هجوم و آتش زدن درب خانه حضرت زهرا (س) توسط برخی از صحابه هستند؛ در پاسخ به این افراد باید گفت بسیاری از پژوهشگران اهل سنت در کتابهای خود اقرار کردهاند که هجوم به خانه حضرت زهرا (س) واقع شده است.

اغتشاشاتی که اخیراً در جمهوری اسلامی ایران رخ داده است، شبیه جنگ احزاب در صدر اسلام است. افرادی که از ایران طرد شده بودند، با تمام دشمنان اسلام متحد شده و جنگ رسانهای گستردهای علیه نظام اسلامی به راه انداختند. عدهای نیز از داخل همان کار بنی قریظه را انجام دادند که رسول خدا (ص) با کشتن مردان آنان موافقت کردند.

ابوذر اسراف و بخشش هاى عثمان را برنتابید و تحریف و توجیهاتى که مىخواستند براى پشتوانه این حاتم بخشىها درست کنند را تحمل نکرد؛ به شام تبعید شد و معاویه او را تحمل نکرد؛ پس از بازگشت از شام، با کلامش عثمان را رسوا میکرد. تطمیع و تهدید او کارساز نشد؛ به ربذه تبعيد شد و در همان سرزمين جان سپرد.