اعتقادات
حسینعلی نوری علیرغم اینکه در کتابهایش به مسألهی خاتمیت اعتراف میکند، اما در ایقان ضمن آوردن لقب «خاتم الانبیاء» برای پیامبر اسلام، برای اثبات ادعای باب و بعدها ادعای خودش، دست به توجبه و تأویل دو کلمه «اول و آخر» میزند و بر این اساس ادعای نبوت هرکسی بعد از پیامبر اسلام را ادعایی حق و درست میداند.
علی محمد شیرازی، بر ختم نبوت و رسالت توسط پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و همچنین عدم نسخ اسلام الی یوم القیامه تأکید کرده است و ادعای هر کسی را که پس از نبی مکرم اسلام دعوی پیامبری کرده باشد، باطل و بیاساس خوانده است، لذا هم خودش را و هم افراد پس از خود را کذاب و دروغگو میداند از جمله بهاءالله.
از جمله آیاتی که بهائیت برای اثبات حقانیت خود و استمرار فیض در ارسال پیامبران به استناد میکنند، آیهی 34 سورهی مبارکهی غافر است. در پاسخ میگوییم: علاوه بر اینکه این آیه نفیاً و اثباتاً بر مدعای ایشان اشارهای ندارد، این آیه اشاره به آمدن پیامبرانی با معجزات دارد، که بهائیان اساساً برای اثبات پیامبری رهبرانشان، منکر معجزهاند.
هر آیینی برای عبادت، روش خاصی معرفی کرده است. در دین اسلام بعضی از مسائل، مشروط به قبله شدهاند: قبلهی مسلمانان، کعبه، توسط حضرت آدم (ع) بنا و پس از ویرانی در طوفان نوح (ع)، مجدداً به وسیلهی حضرت ابراهیم (ع) تجدید بنا شد، اما دستور حسینعلی نوری بر این بوده که بهائیت در حال حیات و مرگ برای اعمال، متوجه او باشند و او را قبلهی خود قرار دهند.
گلپایگانی از مبلّغان بهائی، آیاتی از قرآن که خداوند خطاب به پیامبر اسلام میگوید: اگر به ما افترا میبستی، تو را هلاک میکردیم، دلیل بر صداقت باب و بهاء معرفی میکند. در پاسخ میگوییم: اولاً: خطاب آیه به پیامبر است. ثانیاً: در مورد غیر پیامبران، سنت خداوند، مهلت دادن است، تا از روی اختیار تصمیم بگیرند و منظور، هلاکت دنیوی نیست.
بهائیان ادعا دارند که مسألهی خاتمیت پیامبر گرامی اسلام با سیر تکاملی بشر و نیاز او به پیامبران، سازگاری ندارد. در پاسخ میگوییم: با دادن نقشهی جامع هدایت و بیان اصول کلّی که از جانب پیامبر خاتم به مردم ارائه شده، این مسأله را ممکن ساخته؛ به علاوه اینکه، آیات قرآن، روایات و اجماع، همگی بر ضرورت خاتمیت پیامبر اسلام، تأکید دارند.
بهائیان در گفتههای خود، به تمسخر تقلید در اسلام پرداخته و آن را جاهلانه میدانند. در پاسخ میگوییم: اولاً حکم تقلید در اسلام، مختص مکلفینی است که توانایی تحصیل علم نداشته و آن هم منحصر به فروع دین و نه مسائل اعتقادی است. ثانیاً بهائیان به مسلمانان تهمت تقلید کور میزنند، در حالی که حسینعلیبهاء پیروانش را به تقلید کور از خود امر کرده است.
پیامبر خودخوانده فرقهی بهائی، خود را همچون پیامبران الهی، عالم به «علم ما کان» و تمامی اشیاء و کتب، معرفی میکند. این در حالی است که ایشان در برخی موارد، به جهلش نسبت به برخی از کتب همعصرانش اعتراف و حتی نسبت به قرآن کریم که نزد همگان یافت میشده، اظهار نادانی نموده است. با این حال، چگونه میتوان علم الهی او را باور کرد.
بهائیان ادعا دارند که دلیل تقریر، مهمترین دلیل بر اثبات پیامبری رهبرانشان است. اما هرچند که مبانی این دلیل با مشکل مواجه است و موارد نقضی در آن یافت میشود؛ بر فرض قبول آن، باز هم این دلیل، نمیتواند حجتی بر اثبات نبوت سران بهائی باشد. چرا که ایشان هیچگاه در راه خود ثابت قدم نبوده و نمیتوان آنها را صاحب استقامت و نفوذ دانست.
یکی از مبلّغان بهائی که هنگام تبیین دلیل تقریر، به سستی آن آگاهی داشته سعی کرده به نقدهای احتمالی آن پاسخ گوید. ایشان، دلیل ابقای مذاهب باطله را وجود اعتقاد به شارع حقیقی معرفی کرده نه ادعای مقام شارعیت جدید. اما باید دانست که لازمهی پذیرش دلیل تقریر، انکار نبوت پیامبران بسیاری، نظیر حضرت نوح و ابراهیم و در مقابل پذیرش نبوت امثال مانی است.
از جمله اموری که در فرقهی بهائی بدون هیچ استثنایی حرام اعلام شده است، کتمان عقیده است. رهبران فرقهی بهائی از یک سوی پیروان خود را ملزم به ابراز عقیده در هر شرایطی میکنند و از سویی دیگر در زمان حیاتشان خود، به کتمان عقیده میپرداختند. اکنون بهائیان باید از گفتار رهبرانشان در ابراز عقیده و یا از رفتارشان در کتمان عقیده تبعیت کنند!
ابوالفضل گلپایگانی از مبلّغان برجسته بهائی، معتقد است که دلیل تقریر (پذیرش، گسترش و ابقای یک دین در میان مردم) مهمترین دلیل بر تصدیق انبیاء و ادیان است. جالب است بدانیم که مبانی مهمترین دلیل بهائیان با اشکالاتی نظیر ابهام در مشخص نبودن کمی، کیفی و جغرافیایی آن و یا وظیفهی ایمان آورندگان اولیه در زمان عدم گسترش یک دین مواجه است.
بنا بر نظر اسلام و فرقهی ضالهی بهائیت، حجتهای الهی لازم است دارای مقام عصمت (یعنی دوری از هرگونه ناپاکی) باشند. در آثار و زندگی حسینعلیبهاء، که مدعی پیامبری است، موارد متعدد نقض این مقام از او مشاهده شده است، نظیر ادعای خدایی و خدا آفرینی او، که عین کفر و شرک است و عمل نکردن به احکام و تعالیمی که خود نازل کرده است.
یکی از ملاکهای حقانیت پیامبران و حجتهای الهی، معرفی ایشان از جانب حجتهای قبلی است. حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله، خود را موعود علی محمد شیرازیای میداند که تمام دعاوی خود را تکذیب کرده و وعده به ظهور موعود خود را بین 1511 تا 2001 سال پس از خود دانسته است. بنابراین بهاءالله موعود هیچ آئینی نیست.