اعتقادات
در یکی از مقالات شبکههای مجازی تشکیلات بهائیت، پس از بیان دیدگاه این فرقه در خصوص معاد روحانی، سعی بر آن شد تا معاد ادعایی این فرقه، به اسلام نیز نسبت داده شده و اساساً معاد جسمانی، غیرعقلانی خوانده شود. این در حالیست که نه تنها انتساب معاد روحانی ادعایی بهائیت به اسلام ممکن نیست، بلکه غیرعقلانی خواندن معاد جسمانی هم بیدلیل است.
بهائیان سعی کردهاند امتیازات بزرگانِ اسلام را برای خود قائل شوند و از این راه، خود را صاحب آیین جدیدی بدانند و در این راه ادعا میکنند که حسینعلی نوری، امّی بود. در حالیکه نمیتوانند این را اثبات کنند و این ادعا با حرف بزرگانِ خود در تعارض است و اگر هم اثبات شود چون معلوماتی ارائه نکردند، برای آنها امی بودن دلیلی به حساب نمیآید.
خاتمیت پیامبر گرامی اسلام، در حقیقت به معنای ختم سلسهی انبیاء و رُسُل به وسیلهی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) میباشد. اما گذشته از تأکید منابع بسیار اسلامی بر ختم سلسلهی انبیاء و رُسُل به وسیلهی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، اقرار پیامبرخواندهی بهائیان نیز بر این موضوع، در نوع خود شنیدنی است.
پیامبرخواندهی بهائیان مدعی میشود که اگر فلز مس از غلبهی خشکی در امان باشد، در طول 70 سال به طلا تبدیل خواهد شد. از اینروی مبلّغان بهائی، سعی در توجیه غلط گویی پیامبرخواندهی خود، داشتهاند. در پاسخ میگوییم که با در نظر داشتن ممنوعیت تأویل، و لزوم تطابق دین با علم و عقل در بهائیت، هیچگونه توجیهی بر جهالت حسینعلیبهاء، پذیرفته نیست.
پیامبرخواندهی بهائیان، در لوح خطاب به سلطان ایران، خود را اُمّی معرفی کرده و در این خصوص، مردم را به تحقیق و پرس و جو از نزدیکانش فرامیخواند. اما جالب است بدانیم که نزدیکان حسینعلی نوری، صراحتاً وی را درس خوانده معرفی میکنند. با این حال این مدعی پیغمبری، نه شرط اُمیّت را دارا بوده و نه صداقت بیان آن را داشته است.
حسینعلی نوری بارها و بارها، همچون فرعونهای زمان، خود را خدای جهانیان معرفی کرده است. پس از او نیز سردمداران تشکیلات بهائیت، در آثار خود بر الوهیت پیشوایشان تصریح کردهاند. اما با این حال، در حالی نماز بهائی به عنوان نماد یکتاپرستی بهائیان مطرح میشود که هدف از آن، تنها جلب رضای حسینعلی نوری میباشد!
در کتاب اقدس بهائیان آمده است که بهاءالله قبر خود را بعنوان قبلهی بهائیان معرفی میکند و بزرگانِ بهایی هم طبق همین فتوا دادند، و اعمال عبادی آنها به سمت همین قبله صورت میگیرد. این در حالی است که تمام ادیان الهی مردم را به توحید دعوت میکنند و تا به حال پیامبری دیده نشده که مردم را به سجدهی بر خود یا سجدهی بر قبر خود امر کند.
در کتابهای علیمحمدباب خشونت شدیدی در برخورد با سایر ادیان دیده میشود. وحتی جان و مالِ غیر مؤمنین به بیان را در خطر قرار میدهد. او گمان کرده با این احکام میتواند دنیا را اهل بیان کند.آنها معتقدند که مطالبِ آنها از طرف خدا نازل شده است در حالیکه هیچ سنخیتی بین مطالبِ آنها و ادیانِ الهی وجود ندارد.
پیشوایان بهائی بر خلاف توصیههای خود (به پرهیز از دشنامگویی حتی به دشمنان) عمل کرده و تمامی ملل و ادیان الهی (از جمله مقامات کلیسا و مسیحیان) را آماج توهینهای خود قرار دادهاند. اما گذشته از آن، فرومایه و مظهر تاریکی خواندنِ مسیحیت، با اعتقاد بهائیت به پلورالیسم و تکثرگرایی حقیقی ادیان، سازگاری ندارد!
یکی از مبلّغان بهائی در مقام جوابتراشی برای اینکه چرا بهائیان باید به سوی قبر حسینعلی نوری نماز بگذارند مدعی شد: اساس تعیین قبله در ادیان گذشته، تبرک آن به پیامبر خاصی است! در پاسخ میگوییم، در خصوص تعیین قبله در ادیان، نه مکان آن موضوعیت دارد و نه تبرک آن به پیامبری دلیلش به حساب میآید، بلکه صرفاً به خاطر اطاعت از فرمان خداست.
مبلّغان بهائی، در توجیه غلط نویسیهای پیشوایان خود (در انتقال لغات غیرعربی، به نوشتههای عربیشان)، با استدلال به کتاب المتوکلی، سعی بر آن داشتند تا این اشکال را به کتاب آسمانی قرآن نیز نسبت دهند. در پاسخ میگوییم که بر خلاف انتقالات پیشوایان بهائی، در انتقال کلمات، باید تمامی قواعد رعایت و پیش از انتقال، استعمال آن لغت در زبان جدید، معمول گشته باشد.
از جمله نشانههای پیشوایان الهی، علم سرشار و فراتر از علوم بشری ایشان میباشد. از اینرو، پیشوایان فرقهی بهائی، در عین حال که داعیهی الهی بودن دارند، در خلال آثارشان گفتههایی وجود دارد که وجود چنین علمی را برای آنان، مشکل میسازد. از این دست میتوان به پیشگوییهای رهبران این فرقه اشاره کرد که هیچکدام مطابق با واقع درنیامدهاند.
در یکی از مقالاتی که در شبکههای مجازی تشکیلات بهائیت به انتشار درآمد، علیمحمد شیرازی، به عنوان تکمیل کنندهی 27 حرف علم (صفتی که شیعیان خاص امام زمان میدانند،) معرفی شد. اما گذشته از عدم بروز تمامی نشانههای تکمیل 27 حرف علم، با چه رویی میتوان علیمحمد شیرازی (این نماد جهل) را تکمیل کنندهی حروف علم نامید!؟
کتابِ بیان مملوِ از غلطهای دستوری است. علیمحمدباب در جواب از غلطهای ادبیِ کتابش میگوید ما باید خودمان را با کتاب تطبیق بدهیم نه اینکه کتاب، خود را با قواعد، تطبیق دهد. در حالیکه این توجیه، با تحدی، سازگار نیست و مگر نباید هر پیامبری با زبان قومِ خودش حرف بزند؟