اعتقادات
سرکردهی بهائیان، در حالی تمامی آیات محکم قرآنی در خصوص وقوع و ویژگیهای قیامت را مورد تأویلهای بیپایه و اساس خود قرار داده که از هرگونه تأویل سخنان سر تا پا اشکال و متناقض خود، نهی کرده است! سرکردگان بهائی در عوض تأویل آیات صریح و روشن قرآن به معنایی خلاف ظاهر، خود پیرامون سرنوشت ابدی انسان، به چند جملهی مُبهم اکتفا کردهاند.
پیامبرخواندهی بهائیان در توجیه ناتوانی خود از توان پاسخ به درخواست معجزهی مردم، اساساً حجیت معجزه را منکر میشود و تنها کلمات انبیاء را بزرگترین نشانهی مظهریت آنان معرفی میکند. این در حالیست که وی از یکسو حجیت عامهی کلام الهی را منکر شده و آن را قابل تأویل میداند و از سویی دیگر دلیلیت معجزه را منکر میشود!
بهائیان استقامت و شهرت را به عنوان دلیلی بر حقانیت خود معرفی میکنند. این ادعا در حالیست که استقامت و شهرت پیشوایان بهائی را نمیتوان پذیرفت (چرا که بهائیت در دو قرن فعالیت تنها 7 میلیون جمعیت دارد و پیشوایان این فرقه عملا خود را تکذیب کردهاند) و بر فرض پذیرش لازم میآید پیامبرانی چون حضرت موسی (علیه السلام) تکذیب گردند.
پیشوایان بهائی که به دلیل عدم حقانیتشان، قادر به پاسخ درخواست معجزهی مردم نبودند، روی به انکار دلیلیت معجزه آورده و آن را مخالف عقل پنداشتند. این در حالیست که فطرت انسانی اقتضا دارد، شخص مدعی نبوت، توان ارائهی دلیلی بر اثبات حقانیت خود داشته باشد تا از این طریق، مدعیان دروغین از فرستادگان الهی، تمییز داده شوند.
جناب عبدالبهاء در دلیلتراشی خود بر حقانیت پیشوایان بهائی، به بخشی از کتاب مقدس مسیحیان متوسل شده است. وی با انجام ضربهای متعدد و تصاعدی، تلاش نموده تا دلیلی بر حقانیت خود بتراشد. اما به راستی عبدالبهاء با چه حقی اقدام به تأویل نصوص الهی میکند و به راستی که تا چه حد دلایل حقانیت بهائیان سبک است.
بهائیان در توجیه ادعای خدایی پیامبرخواندهی خود، نخست بحث شناخت خدا را مطرح کرده و هرگونه شناختِ ذات الهی را محال میدانند. سپس پیامبران را غیرمخلوق و خدای دم دست معرفی میکنند. این در حالیست که پیامبران الهی، همواره خود را مخلوق خدای یکتا معرفی کرده و هیچگونه اختیار مستقلی از ذات خدای سبحان را برای خود قائل نبودهاند.
مبلّغ بهائی در انتقاد به اعتقادات شیعیان مدعی شد: چگونه قائل به ظهور حضرت مسیح (علیه السلام) همراه امام زمان (علیه السلام) هستید در حالی که میگویید نزول وحی با آمدن پیامبر اسلام قطع شده است! در پاسخ به این شبهه میگوییم: اولاً: بنابر تصریح قرآن حضرت مسیح زنده است. ثانیاً: وی به عنوان یاور امام زمان (و نه پیامبری جدید) میآید.
مبلّغان بهائی، وجود تغییر و تحول در احوال بشر را دلیل بر نیاز استمرار رسالت پس از پیامبر گرامی اسلام میدانند. اما با در نظر داشتن جامعیت اسلام در اعتدلال در تشریع؛ وجود ملاکهای واقعی برای احکام؛ اعتبار عقل در کنار نقل و وجود ولایت معصومین (علیهم السلام)، هرگز نیازی به شریعتی جدید نبوده و حلال و حرام آن، دائمی خواهند بود.
پیامبرخواندهی بهائیان در شرح حکایت تولدش میگوید: در آن روز، کسی زاده شد که نمیزاید و زاییده نمیشود! اما در نقد گفتهی وی میگوییم: اولاً: این صفت مختص ذات خدای تعالی است و به کار بردن آن برای بشری فانی، شرک محسوب میشود. ثانیاً: چنین ادعایی با عقل نیز سازگاری ندارد؛ چرا که اگر زاییده شده پس چگونه زاده نمیشود و نمیزاید؟!
مبلّغ بهائی در کانال خود مدعی شد هیچ آیهای در قرآن وجود ندارد که به حجاب اسلامی زنان اشاره داشته باشد. در پاسخ به این ادعا میگوییم حجابِ اصطلاحیِ دینی (به معنای پوشاندن برخی از نقاط بدن)، بعلاوهی اسلام، در ادیان و اقوام پیشین نیز وجود داشته است. از اینرو آیاتی از قرآن و احادیث معصومین، همه بر لزوم حفظ آن تأکید دارند.
مبلّغ بهائی در کانال خود مدعی شد، هیچ آیهای در قرآن وجود ندارد که به زنان بگوید موی سرهایتان را بپوشانید. در پاسخ به این شبهه میبایست گفت حتی اگر تمام آیات قرآنی که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع لزوم حفظ حجاب اشاره دارند را نادیده بگیریم؛ سیرهی معصومین (علیهمالسلام) خود گواه محکمی بر لزوم حفظ آنست.
پس از مرگ علیمحمد باب، حسینعلیبهاء برای به دست گرفتن ریاست بابیان، اقدامات بسیاری انجام داد. وی پس از پذیرش موذیانهی ریاست برادرش یحیی صبحازل و آمادهسازی زمینهی ریاست خود؛ برادر را آماج توطئهها و توهینهای خود قرار داد. اینها همه در حالیست که عبدالبهاء ملاک انتخاب رهبر جامعه را، دوری از حس قدرتطلبی او برمیشمارد.
جناب عباس افندی در توصیهای که به مناسبت انتخاب رهبر جامعه نمود، مردم را به انتخاب بیمیلهای به قدرت فراخواند. این در حالیست که با بررسی نوع رهبری او درمییابیم که وی، در مسیر حفظ قدرت خود، از هیچ اقدامی دریغ نکرده است. همچنان که با برادر خود ستیز نمود و در این راه، وصیت پیامبرخواندهی بهائیان را نیز زیر پای نهاد.
مبلّغ بهائی در کانال خود به نقل از عبدالبهاء مدعی شد: رئیس جامعه باید از حبّ ریاست و خودخواهی به دور باشد. اما توصیه به پرهیز از خودخواهی رهبران در حالیست که اساساً، مهمترین انگیزهی تشکیل بهائیت، رسیدن پیشوایان به قدرت بوده است. همچنان که عزّیه نوری، اقدام حسینعلی نوری در ترور ناصرالدینشاه را در این راستا برمیشمارد.