توجیه غلط گوییهای باب و بهاء، با استدلال به کتاب المتوکلی!
مبلّغان بهائی، در توجیه غلط نویسیهای پیشوایان خود (در انتقال لغات غیرعربی، به نوشتههای عربیشان)، با استدلال به کتاب المتوکلی، سعی بر آن داشتند تا این اشکال را به کتاب آسمانی قرآن نیز نسبت دهند. در پاسخ میگوییم که بر خلاف انتقالات پیشوایان بهائی، در انتقال کلمات، باید تمامی قواعد رعایت و پیش از انتقال، استعمال آن لغت در زبان جدید، معمول گشته باشد.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حجتهای الهی برای پاسخگویی به سؤالات انسانها و همچنین برای حفظ دین (از خطا و انحراف) لازم است به صفت علم الهی، آراسته باشند. بهائیان نیز بر این لازمهی عقلی صِحه گذاشته و پذیرفتهاند که حجتهای الهی، لزوماً به علم الهی مزین هستند. همچنان که پیامبرخواندهی بهائیان میگوید: «جواهر قدس نورانی را از عوالم روحانی به هیاکل عزّ انسانی در میان خلق ظاهر فرمود تا حکایت نمایند از آن ذات ازلیّه و ساذج قدمیّه و این مرایای قدسیّه و مطالع هویّه بتمامهم از آن شمس وجود و جوهر مقصود حکایت مینمایند؛ مثلاً علم ایشان از علم او، و قدرت ایشان از قدرت او...».[1]
با در نظر داشتن مطالب گذشته لازم است بدانیم، یکی از اشکالاتی که نسبت به پیشوایان بهائی وارد است، سنّتشکنی آنها در ارائهی کتابهای به ظاهر مقدسشان، به زبان غیر مصطلح قوم است.[2] با صرفنظر از این اشکال، سؤالی که پیش میآید اینست که چرا کسانی که مدعی علم الهی برای خود هستند، در نگارش کتابهایشان به زبان عربی، مرتکب اشتباهات فاحش اَدبی شدهاند؟
بسی جای تعجب است که رهبران بهائی از یک سوی به عجز خود در زبان عربی اعتراف میکنند [3] و از سویی دیگر با اصرار به عربینویسی برای مردم ایرانزمین، در نوشتههای خود، مرتکب اشتباهات فاحش اَدبی میشوند. به عنوان نمونه، علیمحمد شیرازی، در خصوص لزوم آموختن خط خوب، لغتی فارسی (خط شکسته) را در جملهای عربی به کار میبرد: «و لَتَعلَمن خَطَ الشِکسته فإنّ ذلِکَ ما یُحِبُّهُ الله و جَعله باب نَفسه للخُطوط لعلَّکُم تَکتُبون [4]؛ به کودکان خود خط شکسته بیاموزید؛ چرا که این مسأله را خداوند دوست دارد و این خط را باب نفس خود در میان خطوط قرار داده است، شاید که شما با آن بنگارید».
مبلّغان بهائی که سوتیهای اَدبی بیشمار (و استفادهی بسیار، از لغات غیرعربی در نوشتههای عربی) پیشوایان خود را، در تعارضی جدی با علم الهی یافتند، در مقام توجیه آن برآمدند. مبلّغان بهائی، که در این خصوص دست پیش را گرفتهاند، با استدلال به کتاب المتوکلی (نوشتهی جلالالدین سیوطی)، واژگان قرآن را نیز دارای چنین اشکالی میدانند.[5] چنانکه در کتاب المتوکلی آمده است، واژگان متعددی از قرآن، اصالتی غیرعربی داشته و از زبانهای دیگر وام گرفته شدهاند.[6] در پاسخ به توجیه بهائیان، در خصوص غلط نویسی پیشوایانشان، لازم است به ذکر دو نکته بپردازیم.
نکته اول: واژگان بسیاری از زبانهای مختلف به زبانهای دیگر میروند و مورد استعمال قرار میگیرند. زبان عربی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و واژگان متعددی از زبانهای دیگر به آن ورود یافته است. اما این واژگان پس از مدتی تغییراتی کرده و با آهنگ زبان و لهجهی عربی هماهنگ شده و در بین عربزبانان رواج یافته است. پس از رواج، هرچند که ریشهی آن واژه، بیگانه بوده است اما از آنجا که در بین عربزبانان رواج یافته و مورد استعمال قرار گرفته است، واژهی جدید عربی محسوب میشود.
قرآن نیز پس از گذشت سالهای متمادی از این تغییر و تحول و هنگامی که آن لغت به زبان عربی وارد شده، از آن بهره برده است. اما این کاملاً با واژههایی نظیر چاپ [7]، الشکسته [8] و امثالهم، که پیشوایان بهائی در نوشتههای عربی خود به کار بردهاند، متفاوت است. چرا که هیچیک از این کلمات، سابقهی ورود و استعمال در زبان عربی را نداشته و حتی پس از استفادهی پیشوایان بهائی نیز، رواج نیافته است.
نکته دوم: در ورود یک واژه به زبان دیگر، آنچنان که در مقدمهی همین کتاب المتوکلی (که نویسندهی بهائی بدان تمسک کرده)، آمده است که در انتقال لفظی به زبان عربی، لازم است تمامی قواعد زبان عربی رعایت شود. به طور مثال، واژهی «سجّیل» که در قرآن کریم مورد استفاده قرار میگیرد [9]، برگرفته از دو واژهی «سنگ و گل» در زبان فارسی است. اما از آنجا که عربزبانان حرف «گ» را به یک «جیم» مشدد تبدیل کرده، «سجّیل» را به جای «سنگ و گل» به کار بردهاند. اما پیشوایان بهائی در این انتقالات، قواعد عربی را رعایت نکردهاند. به طور مثال، علیمحمد شیرازی در انتقال واژهی «چاپ» به زبان عربی، بیتوجه به نبود حرف «چ» و «پ» در زبان عربی؛ عین کلمه را در نوشتههای عربی خود به کار برده است.[10]
پینوشت:
[1]. حسینعلی نوری، ایقان، هوفمهایم آلمان: لجنهی ملّی نشر آثار بهائی به زبان فارسی و عربی، 1988 م، ص 64.
[2]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: سنتشکنی باب و بهاء در انزال کتاب به زبان قوم
[3]. پیامبرخواندهی بهائیان، صراحتاً به عجز خود در ادبیات عرب اعتراف میکند: ر.ک: حسینعلینوری، اقدس، بمبئی: چاپ ناصری، 1314 ق، ص 28.
[4]. علیمحمد شیرازی، بیان عربی، نشر بابیه، ص 26.
[5]. به عبارت دیگر مدعیاند، اشکال شما به عبارات پیشوایان بهائی (که مدعی هستید لغات غیرعربی به کتابهای آنان راه یافته)؛ به کتاب آسمانی قرآن نیز وارد است. در نتیجه ورود لغات غیرعربی به واژگان کتب پیشوایان بهائی، اشکال محسوب نمیشود.
[6]. برگرفته یکی از سایتهای وابسته به تشکیلات بهائیت، موسوم به: ولوله در شهر، نویسنده: حامد صبوری.
[7]. علیمحمد شیرازی، بیان عربی، نشر بابیه، ص 42.
[8]. همان، ص 26.
[9]. «تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ [فیل/4]؛ بر آنان سنگ هایی از نوع سنگ گِل می افکندند».
[10]. «ثُمَ العَاشر إذا استَطَعتُم کُلَّ آثَار النُقطة تَملِکونَ وَ لَو چاپاً...؛ تا آنجا که میتوانید تمام آثار نقطه را مالک شوید، هرچند که آن اثر، چاپ شده باشد...»: علیمحمد شیرازی، بیان عربی، نشر بابیه، ص 42.
افزودن نظر جدید