تاریخچه
پس از اعدام علیمحمد باب، یکی از مهمترین اقدامات بابیان، طرح ترور ناصرالدین شاه است. اما ناکارآمدی نقشهی آنان، موجب انتقام از بابیان شورشی شد. در این میان، شواهدی بر نقش اساسی پیامبرخواندهی بهائیت در ترورها و ناآرامیهای کشور وجود دارد؛ شواهدی که ادعای صلحپروری این مدعی دروغین را به شوخی مضحک مبدل ساخته است.
اندکی پس از استقرار کمپانی ساسون در بمبئی و بوشهر و پیش از پیدایش بابیت، در سال 1839 میلادی، جمعی از یهودیان ساکن ایران بدون هیچگونه فشاری به صورت دستهجمعی مسلمان شدند. عمدهی این افراد بعدها به هستههای مرکزی و حامیان جریان بابیت و بهائیت مبدل گشتند. لذا میتوان گفت که شکلگیری بابیت و بهائیت، با دخالت مستقیم یهود بوده است.
حجت زنجانی (سرکردهی بابیان شورشی زنجان)، پس از ارتکاب جنایات فجیع، هنگامی که ادامهی جنگ با قوای دولتی را به ضرر خود دید، دست به دامن دولتهای خارجی، خصوصاً روستزاری شد. اما به راستی چگونه ممکن است یاران مهدی موعودی که از بارزترین صفاتتش دادگستری است، از حکومتی کافر و ظالم، طلب کمک نمایند؟!
پیامبرخواندهی بهائی ضمن تشریع وجوب احترام به بستگان خود، برای آنان حقی در اموال مردم تعیین کرد. این در حالیست که پس از مرگ او، با شکلگیری نزاع درون خانوادگی که به طرد نزدیکانش منجر شد، عملاً اجرای این فرمان بر زمین ماند. اما تشکیلات بهائیت پس از شوقی، برای به چنگ آوردن اموال هنگفتش، دو مرتبه با این نزدیکان به مذاکره نشست!
عبدالبهاء تمام ورثهی پیامبرخواندهی بهائی را از ارث محروم کرد و از برادرش ضیاءالله (به علّت مخالفت با خود) فاصله گرفت و حتی در هنگام بیماری تا زمان مرگ، اجازهی ملاقات نزدیکان از او را نداد. اما به راستی چگونه رهبران بهائیت میتوانند در کنار اقدامات غیراخلاقی خود در حق نزدیکانشان، انسانها را به محبّت در حق دشمنان فرا بخوانند؟!
هرچند بهائیان امروزه تلاش دارند تا نقش استعمار را در حمایت از پیشوایان خود را انکار کنند، اما نویسندگان سرشناس بهائی، به حمایت بیدریغ استعمار از رهبران بهائیت اعتراف کردهاند. از جملهی این حمایتها را میتوان در دخالت مستقیم امپراطوری روس تزار در نجات پیامبرخواندهی بهائی برشمرد که ابوالفضل گلپایگانی، به آن اشاره کرده است.
پیامبرخواندهی فرقهی بهائیت، با توجیه اینکه کسی لایق شنیدن نغمات او نیست، بارها دستور به نابودی نوشتهجات به اصطلاح وحیانی خود میداد. این ابهام رفتاری پیامبرخواندهی بهائیت، پژوهشگران را به این باور رساند که نوشتههایی که پیامبرخواندهی بهائیت نابود میکرده، در واقع سیاه مشقها و تمرینهای او برای نوشتن الواح اصلی بوده است!
پس از مرگ شوقی افندی، شخصی به نام جمشید معانی، ادعای پیامبری خود را مطرح کرد. وی با ادعای تدام فیض الهی پس از حسینعلی بهاء و عبدالبهاء در تجدید ادیان، خود را پیامبر موعود حسینعلی نوری خواند. اما فرقهای که یکی از دلایل حقانیت خود را فیض الهی در تجدید ادیان برمیشمارد، به مخالفت جدی با این مدعی پیامبری پرداخته است.
پیامبرخواندهی بهائیت، ادای احترام به بستگان خود را امری از جانب خدای تعالی معرفی نموده است. این در حالیست که پس از مرگ او، فرزندانش بر سر جانشینی بنای اختلاف نهاده و یکدیگر را مورد لعن و فحاشی، و طرد و تکفیر قرار دادند. بنابراین، پیشوایان بهائیت، خود اولین ناقضان این امر به اصطلاح الهی به شمار میآیند.
پیامبرخواندهی فرقهی بهائیت، بارها دستور به نابودی نوشتهجات اصطلاحاً وحیانی خود داده است. این در حالیست که اساساً مهمترین وظیفهی پیامبران الهی، ابلاغ وحی و کلام الهی به مردم است؛ حال آنکه بر فرض پذیرش ادعای پیامبری حسینعلی نوری، این عمل او در جهت مخالف این هدف مهم و خیانت در ابلاغ پیام الهی به مردم است.
رهبران بهائیت، مدعی بودند که با آمدن آنان، وعدهی ادیان الهی در خصوص صلح و عدل جهانی تحقق خواهد یافت. این ادعا در حالیست که تنها چندی پس از ظهور این دو مدعی دروغین، دو جنگ جهانی به وقوع پیوست که حاصل آن، کشته، زخمی و آواره شدن میلیونها نفر بود و با گذشت بیش از 170 سال، بیعدالتی و ظلم هرروز در حال گسترش است.
پیامبرخواندهی حقه باز بهائی سقوط حاکم اِدِرنه (از شهرهای حکومت عثمانی) را به عنوانِ پیشگویی برای خود به ثبت رسانده است. اما به گفتهی آیتی (مبلّغ سرشناس و بازگشته از بهائیت)، این پیشگویی (!) 4 سال پس از اینکه شهر ادرنه به تصرف روس و انگلیس در آمد، صورت گرفت! پیامبر خوانده بهائیت، پسگوییهای خود را به نام پیشگویی به خورد پیروانش میداد!
کتاب ایقان، به عنوان یکی از آثار علمی اعتقادی پیامبرخواندهی بهائیت است. اما منع بیست سالهی پیامبرخواندهی از انتشار این کتاب، از سه حال خارج نیست: 1. او برای هدایت و رستگاری مردم، هیچ عجلهای نداشته است. 2. این اثر تا بیست سال بازبینی و غلط گیری شده است. 3. پیامبرخواندهی بهائی، از علنی شدن عقیدهی خود هراس داشته است!
از آنجا که حسینعلی نوری، پیش از موعد مقرر باب، ادعای پیامبری خود را مطرح کرد، با اعتراض و مخالفت بابیها روبهرو شد. از اینرو، حسینعلی نوری برای فریب پیروان علیمحمد شیرازی، ظهور خود را در امتداد مسلک باب معرفی نمود. این در حالیست که به اعتراف عبدالبهاء، مسلک او تفاوتهای اساسی و مبنایی با علیمحمد شیرازی دارد.