تاریخچه
چندی است تشکیلات بهائیت اقدام به ساخت مستندی با نام «سفر پرفروغ» کرده است. در این مستند تلاش شده تا سفرهای عبدالبهاء به غرب، به شکل برجستهای بررسی و کراماتی برای او تراشیده شود. اما در حقیقت سفرهای عبدالبهاء با هدف استفاده از فضای رسانهای و زد و بندهای سیاسی برای پیشبرد بهائیت در جهان بوده است.
سرکردگان فرقهی بهائیت، تلاشهای بسیاری برای کمرنگ نمودن قیام عاشورا انجام دادهاند. در این راستا جناب اشراق خاوری، اقدام به معادلسازی قیام عاشورا در بابیت کرده است. جناب خاوری ضمن یزیدی خواندن مردم ایران، جنایات بابیان شورشی، در قتلعام و غارت مردم بیگناه اطراف قلعهی شیخ طبرسی را نادیده میگیرد!
مبلّغان بهائی در توضیح اصل صلح در این فرقه، مدعی شدند که هيچ بنايی با جنگ پایدار نمانده و برای تحقق صلح، نمیتوان جنگ به راه انداخت. این ادعا در حالیست که عملکرد پیامبرخواندهی بهائیان در عراق، حکایت از کشتار و سرکوب مخالفین دارد. حال اگر نمیتوان برای صلح جنگ به راه انداخت، پس جنایات پیامبرخواندهی شما، چگونه قابل توجیه است؟!
شوقی افندی به عنوان رهبر و سومین پیشوای بهائیان، دارای صفات رذیلهی اخلاقی بسیاری بوده است. جناب صبحی (مبلّغ مشهور بهائی و از دوستان نزدیک دوران جوانی شوقی افندی)، شوقی را فردی زناکار و همجنس باز معرفی میکند. این در حالیست که پیشوایان دینی همواره به عنوان بهترین الگویهای جامعهی بشری به شمار میروند.
یکی از نکاتی که در نامهی سال 1387 تشکیلات بهائیت به دادستانی کشور به چشم میخورد، ادعای شیعهدوستی بهائیان است. ادعایی که پیشوایان بهائی در گفتههای خود، با خطاب کردن شیعیان به القابی نظیر: پستترین حزب و امّت، مشرک، جاهل و متوحش، خلاف آن را ثابت کردهاند. اینها همه حکایت از کینه و دشمنی بهائیت با مذهب تشیع دارد نه شیعه دوستی!
پس از دستگیری برخی از سران بهائیت در ایران به جرم جاسوسی در سال 1387، تشکیلات بهائیت اقدام به نگارش نامهای به دادستانی کشور میکند. نکتهای که بیش از همه جالب به نظر میرسد، اینست که تشکیلات بهائیت کوشیده خود را زخمخوردهی ساواک معرفی کند! حال آنکه با توجه به حضور عناصری نظیر پرویز ثابتی، در رأس هِرم آن، ادعایی قابل تأمل است.
مبلّغان بهائی، با استدلال به کتاب «ظهورالحق» مدعی شدند امیرکبیر پیش از شهادت، از سرکوب بابیان پشیمان شده بود. اما جالب است بدانیم که مستند این ادعا، تنها در کتُب مبلّغان بهائی ذکر شده که بطلان آن واضح است. بعلاوه آنکه کدام عقلی خواهد پذیرفت که میهنپرستی چون امیرکبیر، از سرکوب عوامل نابودی کشور و قتل خود، پشیمان گردد؟!
پس از بروز ادعاهای علیمحمد شیرازی مبنی بر مهدویت و نبوت، فتنهها و آشوبهای متعددی به نام او در کشور صورت گرفت. این آشوبها که به سه جنگ داخلی نیز منجر شد، با هدف ایجاد نفاق درونی به نفع قدرتهای خارجی پیش میرفت. از اینرو صدرأعظم لایق ایرانی، به تبعید و سپس اعدام عامل فتنه فرمان داد و نزد بهائیان منفور و ملعون گشت.
علیمحمد شیرازی یکی از مدعیان دروغین مهدویت است که در سال 1260 ق، به تدریج ادعاهایی نظیر بابیت، مهدویت، نبوّت و الوهیت را برای خود قائل شد. تغییر ادعاهای ششگانهی وی، به دو مرتبه توبهنامهی او در شیراز و تبریز انجامید. سرانجام، این مدعی دروغین مهدویت، برای خواباندن شورشهایی که به نام وی در کشور صورت میگرفت، اعدام شد.
بهائیان در تبلیغات خود مدعیاند که علّت تبعید مجدد پیامبرخواندهشان از بغداد، نفوذ کلام وی و حسادت علما و دربار ایران بوده است. این در حالیست که با بررسی منابع بابی و بهائی، به این باور میرسیم که علّت تبعید مجدد سرکردگان بابی (از جمله پیشوای بهائیان)، اقدام آنان به توطئه، آشوب، قتل و غارت و جنگ قدرت در این فرقه بوده است.
هرچند که منابع بهائی سعی بر آن دارند تا اعدام علیمحمد شیرازی را حاصل استقامت وی در طرح ادعاهایش معرفی کنند، اما حقیقت آنست که اعدام او، تنها حاصل شورشهای طرفدارانش بوده است. چرا که پس از شکست باب در مناظره با علمای تبریز، وی اقدام به توبه کرد، اما علما بخاطر شبههی خبط دِماغ، از اعدام وی صرفنظر کردند.
در متن وصیتنامهای که مادر شوقی افندی به پدر خود عباس افندی نسبت داده، شوقی افندی به عنوان جانشین عباس افندی تعیین میگردد. اما این جانشینی با اختلافاتی از سوی بهائیان روبهرو میشود. گذشته از آن، اگر صحّت این وصیتنامه را بپذیریم، لازمهاش سرپیچی عباس افندی از دستور پیامبرخواندهی بهائیت را به دنبال خواهد داشت.
در یکی از مقالاتی که در شبکههای بهائی به انتشار درآمد، سعی بر آن شد تا تمامی توبهنامههای منسوب به علیمحمد شیرازی، جعلی و ساختگی جلوه داده شوند. اما حقیقت آنست که دست کم، سه تن از مبلّغان برجستهی بهائی، به نام اشراق خاوری، ابوالفضل گلپایگانی و فاضل مازندرانی، شرح توبهنامههای علیمحمد شیرازی را به تفصیل در کتب خود ذکر کردهاند.
در شبکههای مجازی وابسته به تشکیلات بهائی، مقالهای تحت عنوان: «آیا بهائیان نسبت به سرنوشت هموطنان غیربهائی خود بیتفاوتند؟» منتشر شد. نویسندهی بهائی این مقاله، با فاکتور گرفتن تمامی جنایات و خیانتهای این تشکیلات به ایران و ایرانی، با ذکر مواردی خلاف واقع و گاه سبک، بهائیت را خادم به ایران و ایرانی معرفی نمود!