بهائیت وشیخیه
کریم خان کرمانی، اعتقاد به رکن رابع را به عنوان اصلی از اصول دین برشمرده و مدعی میشود که تمام مسلمانان و حتی غیرمسلمانان، به این اصل اذعان دارند. این در حالیست که کریم خان، هیچ دلیلِ عقلی و نقلی برای گفتار خود ذکر نکرده است. بعلاوه، معرفت فقیه جامع الشرایط، در امتداد معرفت امامت است و نیازی به شمردن آن به عنوان اصلی مستقل نیست.
وجوب معرفت امام زمان در هر عصر، از مشهورترین احادیثی است که منابع شیعه و سنّی به آن تصریح دارند. اما در این میان، پیشوای شیخیهی کرمان، تفسیر بیسابقهای از این روایت مشهور ارائه داده و امام زمانِ در روایات را همان رکن رابع معرفی نموده است. این در حالیست که با ملاحظهی تمامی تعابیر در روایات، ادعای کریم خان از اساس رد میگردد.
پیشوایان مسلک شیخیهی کرمان، بر خلاف توقیعات امام زمان (عج) در نفی نیابت خاصه در دوران غیبت کبری، ادعای وجود نیابت خاص را برای ایشان دارند. این در حالیست که با توجه به ادعای پیشوایان شیخی، اساساً چه نیازی به وجود باب خاصی (که غایب است و شناخت او هم غیرممکن است و حتی بر فرض امکان بر ما لازم نیست)، برای امام زمان (عج) وجود دارد؟!
پیشوایان شیخیهی کرمان معتقدند که در عصر غیبت کبری، نایبان خاصی برای امام زمان وجود دارند. این ادعا در حالیست که: امام زمان صراحتاً هرگونه ادعای نیابت خاص را در زمان غیبت کبری رد فرموده و مردم را به نایبان عام خود مراجعه دادهاند. بعلاوه، این ادعای بیدلیل پیشوایان شیخی مسلک، زمینه را برای مدعیان دروغین نیابت و مهدویت فراهم ساخت.
سران مسلک شیخیه معتقدند که امام عصر (عجّل الله فرجه) در مکانی غیر از این عالم دنیا زندگی میکند و هرگاه بخواهند به اقالیم شیعه بیایند، خود را به شکل یکی از اهالی این عالم نشان میدهند. اما این ادعای شیخ در حالیست که او هیچ گونه دلیلی بر ادعای خود نداشته و از طرفی با این ادعای خود زمینهی پیدایش مدعیان دروغین مهدویت را فراهم ساخته است.
شیخ احمد احسایی (پیشوای شیخیه) معتقد بود که هیچگونه اسم و صفتی بر خدای تعالی اطلاق نگشته و تمام صفات الهی در اهلبیت (علیهم السلام) محقق میشود. این در حالیست که: جمهور شیعهی امامیه بر آنند که خداوند دارای صفات ثبوتی (نظیر علم و قدرت و...) است که عین ذات و نه مخلوق او هستند. بعلاوه؛ اعتقاد شیخ در نهایت به غلوّ منجر میشود.
هرچند رهبران شیخیه پس از کاظم رشتی خود را مخالف سرسخت بابیت و بهائیت میدانند، اما قرائنی حکایت از آن دارد که این دو فرقهی نوظهور، مولود برخی آموزهها و تفکرات پیشوایان شیخیه هستند. چرا که پیشوایان فرقهی بابی و بهائی، با سوءاستفاده از برخی تفکرات شیخیه، مستمسکی برای خود دست و پا کرده و پیشوایان شیخی را مبشر خود دانستهاند.
پیشوایان شیخیه با نقل روایتی از امام علی (علیه السلام) در ماجرای ایمان آوردن طبیبی یونانی، به اثبات رکن رابع به عنوان اصل چهارم دین میپردازند. این در حالیست که حتی پیشوایان شیخی، اثبات اصول دین را از عهدهی نقل خارج دانستهاند. بعلاوه، موارد بسیاری به عنوان شرط ایمان بیان شدهاند که بیشک هیچکدام را به عنوان اصل دین نمیتوان برشمرد.
ابراز ادعای خدایی مدعی پیامبری بهائیت، از یکسو و انکار ادعای خدایی او توسط مبلّغان بهائی از سویی دیگر، اعتقاد یکتاپرستی بهائیان را مبهم ساخته است. اما با توجه به گفتههای عبدالحسین آیتی (مبلّغ پیشین بهائی و کاتب مخصوص عبدالبهاء)، درمییابیم که قبول خدایی پیامبرخواندهی بهائیت، اعتقادیست که تنها برای مَحرم اسرار آنان افشا میگردد.
یکی از آفتهایی که میتواند جامعه را به تباهی بکشاند و پایههای وحدت اجتماعی را متزلزل سازد، آسیب بزرگی به نام نفاق و دورویی است. از اینرو پیشوایان الهی به دوری از این پدیدهی شوم هشدارهای جدی دادهاند. اما جالب است بدانیم سرکردگان فرقهی ضالّهی بهائیت که خود را پیشوایانی الهی میپنداشتند، همواره به این صفت زشت آراسته بودند!
مبلّغان بهائی با تأویل برخی روایات مهدویت، تلاش دارند تا سندی برای اثبات قائمیت علیمحمدباب بیابند. لذا روایاتی که ظهور حضرت عیسی (علیه السلام) را به همراه حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) معرفی میکند، بر حسینعلی نوری تطبیق میدهند. این در حالیست که هیچکدام از مضامین روایت بر حسینعلی نوری و علیمحمدباب قابل تطبیق نیست.
مبلّغان بهائی پس از ذکر معانی متعددی برای «امام»، مدعی میشوند که اشکالی ندارد امام، صاحب شریعت باشد. این در حالیست که چون معصومین (علیهم السلام)، کاملترین پیشوایان جامعه هستند و تنها جنبهی نبوت از ایشان نفی گردید، لفظ امام به ایشان انصراف دارد. بعلاوه با وجود دلایل بیشمار برخاتمیت پیامبر اسلام، استدلال بهائیان از ریشه باطل است.
اجماع مذهب حقهی شیعه بر آنست که اصول دین و مذهب عبارتند از: توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت. این در حالیست که گروهی از مسلک شیخیه، از عدل و معاد به عنوان اصول دین نام نبرده و در عوض، اصل دیگری به نام «رکن رابع» به اصول دین افزودهاند. حال آنکه در هیچ آیه و روایتی حتی به مسئلهی رکن رابع، اشاره هم نشده است!
از تعالیمی که پیشوایان بهائی ادعای اختراع آن را داشتهاند، اصل لزوم تعلیم و تربیت است. این ادعا در حالیست که بیش از 1200 سال از پیدایش بهائیت، اسلام بر لزوم تعلیم و تربیت انسانها تأکید کرده است. بعلاوه؛ پیشوایان بهائی که خود در ابتداییترین مسائل تربیتیشان ماندهاند، با چه رویی ادعای اختراع تربیت جهانی را با خود یدک میکشند؟!