بهائیت وشیخیه
به راستی از مبلغان فرقه حقیقت گریزی که پیامبرخوانده آن به پیروانش دستور داده: از مخالفینش (حتی اگر مطابق تمام آیات الهی سخن گویند) دوری گزینند؛ چه انتظار می توان داشت که حضرت حکیمه خاتون (چون مخالف بهائیت سخن گفته) را سرزنش نکنند و به تکریم راوی ناشناسی (چون فکر می کنند در تأیید آنان سخن گفته) نپردازند؟!
بهائیان در راه دفاع از مسلک خود و ستیز با سایر عقاید، از هیچ توهین و جسارتی به عقاید دیگران دریغ نمیکنند و تنها در استناد به یک حدیث، هَفت توهین و جسارت را در حق پیشوایان و عقاید شیعیان روا داشتند. این در حالیست که بهائیان در راستای رحمانی معرفی کردن مسلک خود، در شعار و تبلیغات، مدعی اند که بهائیان، حق ندارند خطای کسی را به رُخ کشند و یا ناسزا (حتی به دشمنان) گویند!
حتی اگر حدیث ام هانی ثقفیه را طبق نظر بهائیان، به تولد حضرت مهدی (عج) در آخرالزمان و آخرالزمان را به فاصله زمانی از معصومین (ع) معنا کنیم، به دلیل موانع عقلی، باز هم این حدیث، قابل تطبیق بر علی محمد شیرازی نیست.
تشکیلات بهائیت با فریب یا خرید احمد شهید، قصد دارد اینگونه القاء کند که صرف باور و اعتقاد به بهائیت، موجب سرکوب افراد در برخی کشورها می شود! اما آنگونه که از تعالیم بهائیت برمی آید هدف غائی تشکیلات بهائی، براندازی، قبضه قدرت و ایجاد سلطنت بهائیت در کشورهاست، هدفی که حساسیت کشورهای آزاد را در خصوص امور تشکیلاتی بهائیت برمی انگیزد!
مبلّغان بهائی با برداشت اشتباه از روایتی ضعیف السند، قیامت موعود و قیام قائم (علیه السلام) را یکی معرفی میکنند تا دین سازی مدعی مهدویت خود را توجیه کنند. این در حالی است که آیات و روایات پرشمار، ادعای بهائیان را نقض میکند. بنابر آیات و روایات، ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) پیش از قیامت و قیامت جسمانی موعود، پایان این دنیاست.
با توجه به وجود سه روایت با یک مضمون از ام هانی ثقفیه، روایت مورد استناد بهائیان هم قابل حمل بر عقیده شیعه در خصوص زمان تولد حضرت مهدی (علیه السلام) است. حتی اگر تعارضی بین روایات به نظر برسد، در این صورت مرجحات سندی و دلالی، حاکی از سقوط روایت مورد استناد بهائیان خواهد بود.
بهائیان از یک سو برای توجیه توبه پیشوای خود به افسانه دروغین غرانیق متوسل می شوند و از سوی دیگر، یکی از دلایل حقانیت پیشوای خود علی محمد باب را استقامت بر عقیده معرفی می کنند!
بر خلاف ادعای بهائیان، منظور از ظهور امام زمان (عج) با امری جدید، احیاگر بودن سنت ها و زدودن بدعت ها از اسلام و نه آورندهی دینی جدید می باشد.
از آنجا که قشر روحانی ادیان، با روشنگری های خود مانع رشد قارچ گونه بهائیت شد، فرقه بهائی به مخالفت با طبقه روحانی در ادیان پرداخت و ساختار ادارای را جایگزین آن، در مسلک خود کرد. اما مگر با تغییر نام مقام روحانی به سیستم اداری، حقیقت موضوع عوض میگردد؟! همان سیستم اداری و یا مقامات روحانی که لازمهی آنارشیست نبودن ادیان است!
تشکیلات بهائی در راستای انکار قشر روحانی و دوری گزینی از قدرت در این فرقه، مدعیست که بهائیت از پایه های دموکراتیک برخوردار است. اما اگر واقعاً در بهائیت باور به آزادی انتخاب و تحقیق و نفی سلطه شخص و تشکیلات وجود دارد، پس احکام مخالف آزادی و سلطه طلبانه بهائیت چه توجیهی دارد؟!
چگونه بهائیان ادعای دینی نوین دارند، در حالی که تمام احکام و تعالیم دین مبین اسلام که آن را منسوخ و قدیمی اعلام کرده بودند را با اندکی تغییر غیرمنطقی، به عنوان راه و منش و احکام جدید معرفی کردند؟!
بهائیتی که برای اموال و مردم ایران دلسوزی می کند، چرا خود نه تنها در هیچ برهه ای کمکی به مردم ایران نداشته، بلکه بیشترین کمک را از ایرانیان فریب خورده دریافت می کند و همواره برای تحریم ایران می کوشند! اگر حمایت از مظلومان بر خلاف شعار وحدت عالم انسانی است، پس چرا بهائیت شعار آن را سر می دهد؟!
فرهنگ، ارزش های اخلاقی، اعتقادی و ملی ملت ها نزد بهائیت هیچ جایگاهی نداشته و بهائیت به دنبال زوال آنها و جایگزینی با تفکرات مورد مناقشه خود است.
فرقه ای که مدعیست تعلق به قلوب دارد و به دنبال قدرت و سیاست نیست، هر کجا باشد به دنبال براندازی حکومت ها و برقراری حکومت جهانی آپارتاید موعود خود است. لذا در این راه، اعضای خود را به نافرمانی، تبلیغ، تقابل مدنی و براندازی نرم، مأمور می سازد و زمینه اعمال محدودیت هایی را برای اعضایش فراهم می سازد.