تاریخ شیخیه
فرقه شیخیه بر اساس تعالیم عالم شیعی، شیخ احمد احسائی در نیمه اول قرن سیزدهم به وجود آمد. بررسی تاریخ شیخیه نشان میدهد احسائی قصد تأسیس مسلك و مكتب و یا مذهب جدیدی نداشت؛ بلکه قدرتطلبی و منفعتطلبی برخی از شاگردانش مهمترین عامل تأسیس و انشعاب شیخیه از شیعه امامیه گردید.
اصلیترین عامل پیشبرد تبلیغی علیمحمد باب، وجود بسترهای فکری و اعتقادی شیخیه و تلاش شاگردان مسلک شیخی بوده است. از ادعای وجود نائب خاص در عصر غیبت کبری گرفته تا وعدهی ظهور بسیار نزدیک توسط کاظم رشتی؛ از امکان حلول امام زمان (علیه السلام) در بدنهای مختلف تا انکار معاد جسمانی را به عنوان زمینهسازیهای شیخیه میتوان نام برد.
پیشوایان مسلک شیخی (خصوصاً کاظم رشتی)، با بر پا کردن اختلافات مذهبی بین شیعه، مورد احترام خاص و حمایت مقامات سنّی مذهب متعصب عثمانی بودند. از اینرو در جریان حملهی نیروهای عثمانی به کربلا و کشتار چهار هزار نفر از شیعیان، خانهی کاظم رشتی در امان بود؛ کشتاری که بعدها کریمخان کرمانی از آن، به عنوان عذاب الهی برای علمای شیعه یاد کرد!
یکی از نشانههای جالب توجه دربارهی مسلک شیخیه که همسویی پیشوایان شیخی را با دشمنان شیعه به خوبی نشان میدهد، تمجیدهای محمود آلوسی (مفتی بغداد) از سران شیخی و بابیها میباشد. اما به راستی، کسی که شیعیان را بخاطر دوستی اهل بیت (علیهم السلام) تکفیر میکرد و از قتلعام آنان خشنود شد، چرا باید مرید غالیان و مدعیان مهدویت دروغین شود؟!
ادوارد براون که نزد بهائیان از جایگاه ویژهای برخوردار است، در مقدمهی خود بر کتاب نقطة الکاف، ریشهی فرقهی بابیت و مسلک شیخیه را یکی دانسته است. اما این ادعا زمانی بیشتر تقویت میشود که مدعی قائمیت بابیت، خود را شاگرد مکتب شیخیه میدانسته و از عقاید باطل پیشوایان شیخی، برای توجیه قائمیت خود و ادعای نسخ اسلام استفاده کرده است.
بعد از وفات رشتی، عدهای از شیخیه جانشینی ملامحمدباقر اسکویی را پذیرفتند و به وی گرویدند. او رقیب حاج محمد کریمخان بود. پس از وی فرزندش میرزا موسی احقاقی به مرجعیت شیخیهی احقاقیه رسید و به سبب نام وی، پیروان آن را احقاقی مینامند. عدم اعتقاد به رکن رابع و جواز اجتهاد و تقلید از جمله اختلافهای این گروه با شیخیهی کریمخانیه است.
بعد از وفات شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، در بین شاگردان ایشان اختلاف شدید بر سر جانشینی صورت گرفت. حاج محمد کریمخان توانست در کرمان به سبب موقعیتی که داشت، جانشینی را به خود اختصاص دهد. میرزا محمدباقر خندق آبادی که نمایندهی کریمخان در شهر همدان بود، بعد از وفات وی ادعای جانشینی کرد و فرقهی شیخیهی باقریه را پایهگذاری کرد.
کریمخان، مؤسس فرقهی شیخیهی کریمخانیه در شهر کرمان بود که توانست با ثروت هنگفت و موقعیت اجتماعی ویژهای که داشت، جانشینی رشتی را به خود اختصاص دهد. بعد از وی، دو فرزند و سه نوهی او جانشینی و مقام رکنیت را تصاحب کردند. میتوان گفت خاندان کریمخان که فرزندان فتحعلیشاه قاجار محسوب میشدند، جانشینی را در بین خود موروثی کرده بودند.
علمای شیخیه بر خلاف دستور دین اسلام مبنی بر حفظ وحدت به عنوان بزرگترین عبادت، بر طبل جدایی کوبیده و خود را از شیعهی امامی جدا ساختند. ابوالقاسم ابراهیمی بعد از پاسخ منفیای که به مرحوم فلسفی دادند، حاضر به اتحاد نشده و نام شیخی را برای خود و پیروانشان با افتخار برگزیدند و با ایجاد بدعتهای اعتقادی، انشعابی تازه به وجود آوردند.
بعد از احسایی تا امروز، 8 نفر ریاست فرقهی شیخیه را بر عهده گرفتند. اولین آنها رشتی بود که بلامنازع در کربلا به ریاست رسید. بعد از ایشان، کریمخان و فرزندانش در کرمان بعد از نزاع و درگیری، ریاست این فرقه را بر عهده گرفتند. محمدخان، زین العابدین خان، ابوالقاسم خان، عبدالرضاخان، موسوی و زین العابدین خان به ترتیب به ریاست رسیدند.
هرچند رهبران شیخیه پس از کاظم رشتی خود را مخالف سرسخت بابیت و بهائیت میدانند، اما قرائنی حکایت از آن دارد که این دو فرقهی نوظهور، مولود برخی آموزهها و تفکرات پیشوایان شیخیه هستند. چرا که پیشوایان فرقهی بابی و بهائی، با سوءاستفاده از برخی تفکرات شیخیه، مستمسکی برای خود دست و پا کرده و پیشوایان شیخی را مبشر خود دانستهاند.
حاج کریم خان کرمانی معتقد است که شیخ احمد در 37 علم از جمله موسیقی، هیأت، جفر و... صاحب تألیف و نظر بوده است. نگارش شروحی بر کتابهای فلسفی ملاصدرا، شیخیان را بر آن داشت که شیخ احمد را صاحب قلم در علم فلسفه نیز بدانند. این در حالیست که به گفتهی مرحوم آشتیانی شیخ احمد، حتی یک قاعده از قواعد فلسفه و عرفان را درک ننموده است.
«ادوارد براون» خاورشناس مشهور انگلیسی که نزد بهائیان از جایگاه والایی برخوردار است، به افشای وحدت ریشه و طریقت بابیت و شیخیه میپردازد. اعتراف براون به وحدت ریشهی جریان بابیت و شیخیه زمانی جالب میشود که به قراینی نظیر شاگردی علیمحمد شیرازی در مکتب شیخیه و استفادهی او از اعتقاد رکن رابع در بروز ادعاهایش مستند گردد.
بر اساس آنچه نویسندگان بهائی و غیربهائی نگاشتهاند، علیمحمد شیرازی، از سنّ کودکی، در درس شیخ عابد از شاگردان شیخاحمد احسائی حضور یافت. همین امر موجب سفر او در سنّ بیست سالگی به کربلا و شاگردی او در محضر سیدکاظم رشتی گشت. فاضل مازندرانی از مبلّغان برجستهی بهائیت، علیمحمد شیرازی را به مکتب شیخی بیش از همه نزدیک میدانند.