نقد بهائیت
کتاب آسمانی قرآن، ویژگیهایی را برای کفر افراد ذکر کرده است. از جملهی این ویژگیها میتوان به: انکار اصول دین، انکار توحید و یگانگی خدا و ترک فرائض دینی اشاره کرد. با مقایسهی این ویژگیها با اعتقادات و عملکرد بهائیت، درمییابیم که بهائیان با توجه به نوع اعتقاد و باورهایشان، از دید قرآن، کافر به حساب میآیند.
عبدالبهاء در نظام تشکیلاتی پس از خود، به لزوم وجود دو رکن «بیتالعدل و ولیامر» تأکید میکند. لذا پس از مرگ اولین و آخرین ولیامر بهائیت، بیتالعدل حیفا، با بحران عدم مشروعیت خود روبهرو میشود. بیتالعدل در یکی از توجیهات ساختگیاش، به جای ارجاع پیروان به نصوص پیشوایان بهائی، مشکلات روحانی را عامل انتشار عدم مشروعیت خود میداند!
پیشوایان بهائی با انکار وجود «جنّ» در منابع خود، اعتقاد به وجود آن را توهم محض میدانند. این ادعا در حالی مطرح میشود که کتاب آسمانی قرآن برای جن، ماهیت خارجی متصور شده است. بعلاوه آنکه پیشوایان بهائی، با چه حقّی اقدام به تأویل متون الهی میکنند حال آنکه خود از آن نهی کرده و پیروانشان را از این کار بر حذر داشتهاند؟
در یکی از مقالات سایت آیین بهائی، با جانی خواندن نظام اسلامی و مردمی ایران! به مقایسهی آن با نوع حکومت هیتلر پرداخته شد. در تمامی این مقاله نکات قابل تأمّلی از این دست به چشم میخورد: 1. دفاع تمام قد بهائیت از هولوکاست خیالی که نشان از پیوند این دو غدّهی سرطانی دارد. 2. شگرد شانتاژ بهائیت برای فشار بیشتر جهانی بر حکومت مردمی ایران.
فرقهی بهائیت در تبلیغاتش خود را یگانه منادی برابری انسانها معرفی میکند. این در حالیست که آتش تند بیتالعدل، تنها برای حمایت از بهائیان ایران شعله میکشد و مسلمانان مظلوم در سراسر عالم برایش اهمیّتی ندارد! شاید پاسخ این تناقض گفتاری رفتاری بهائیت را بتوان در خارج کردن غیربهائیان از دایرهی انسانیت، توسط پیشوایان بهائی جستجو نمود.
با توجه به نفرت عمومی از بهائیت، رژیم شاهنشاهی در برخورد با این فرقه، جانب احتیاط را رعایت میکرد. چراکه از یکسو پستهای حساس را در اختیارش مینهاد و از سویی دیگر در ظاهر، آن را به رسمیت نمیشناخت. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، با توجه به ماهیت جاسوسی و ضددینی بهائیت؛ در سال 1362، این فرقه علناً غیرقانونی و منحل اعلام شد.
مردم ایران پیش و پس از شکلگیری انقلاب اسلامی، بهائیت را به چشم عامل اجانب، برای تهدید منافع ملّی ایران میدیدند. بیشک خیانتهای بهائیانی چون هژبر یزدانی و عبدالکریم ایادی، در نوع دیدگاه مردم نسبت به بهائیت بیتأثیر نبود. انزجار مردمی نسبت به بهائیان جاسوس به حدی بود که حتی رژیم پهلوی، جرأت به رسمیت شناختن علنی آنان را نداشت.
یکی از نکات عجیب رفتاری بهائیت، به کارگیری واژهی «ربّ أعلی» برای نامگذاری علیمحمد شیرازی است. با توجه به آنکه بدون شک، چنین واژهای مختص ذات اقدس الهی است، بهائیان با چه توجیهی برای نامگذاری پیشوایشان از آن استفاده میکنند؟! حال بهائیان از یکسو به صورت عملی اظهار به کفر خود میکنند و از سویی دیگر خود را یکتاپرست مینامند!
فرقهی بهائیت سرشار از تضادهای گفتاری و رفتاری (در اعتقادات، تبلیغ، سیاست و ...) بوده که همگی، حکایت از ساختگی بودن این مسلک دارد. بهائیان نیز در برابر این تضادها، راهی جز سکوت و پذیرش ندارند. چرا که اگر بخواهند در برابر این تضادها لب به سخن بگشایند، با مجازات طرد روبهرو شده و تا آخر عمر از دیدار عزیزانشان محروم خواهند ماند.
بهائیت از یک سو خود را یگانه منادی صلح عمومی در جهان معرفی میکند و از سویی دیگر برای پیشبرد اهدافش دست به دامن جلادان تاریخ میشود. بهائیت خود را حامی صلح معرفی میکند اما در قبال جنایاتی که در دنیا، خصوصاً فلسطین رُخ میدهد، حتی خم به ابرو نمیآورد. آری؛ بهائیان صلحجویانی ظالمنوازند و صلح دوستانی که ظلمستیز نیستند.
کانالهای بهائیت به نقل از جناب «روحالله حسینیان» مدعی شدند: «هدف ما از انقلاب، آبادی ایران نبوده و اگر قرار به آبادی ایران بود، شاه بهتر میتوانست ایران را آباد کند»! اما انتشار این خبر در حالیست که از تکذیب این شایعه حدود یک سال میگذرد. بعلاوه آنکه بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی بارها بر تلاش برای آبادانی ایران تأکید فرمودهاند.
بهائیان مدعیاند بسیار پیش از آنکه اعلامیهی جهانی حقوق کودک در سازمان ملل تصویب شود، پیشوایان آنان به بیان حقوق کودکان پرداختهاند. اما لازم است بدانیم بسیار پیشتر از پیشوایان بهائی، دین مبین اسلام حقوق کودکان را در قالب: حق حیات و برابری، لزوم تأمین خوراک، تحصیل، تفریح، پرهیز از خشونت و احترام به مقام کودک؛ بیان داشته است.
یکی از کانالهای تبلیغی بهائی، پس از ذکر مصادیق کافر (شرک به خدا، انکار رسالت و انکار ضروری دین) مدعی شد که بهائیان از آنان بری بوده و کافر و نجس نیستند. اما با توجه به اینکه بهائیان به ربوبیت پیامبرخواندهی خود اذعان دارند و خاتمیت پیامبر اسلام را قبول ندارند و معاد موعود ادیان را منکرند؛ هیچ شکی در کفر و نجاست آنان باقی نمیماند.
شوقی افندی سومین پیشوای بهائیت، سومین مرحلهی پیشرفت بهائیت را با به رسمیت شناخته شدن و تأسیس سلطنت بهائی پیشبینی میکند. این آرزو در حالی مطرح میشود که بهائیت از یکسو خود را مخالف سرسخت تشکیل حکومت دینی معرفی میکند و از سویی دیگر، تشکیل حکومت بهائی، با آموزهی «عدم دخالت در سیاست» این فرقه، سازگاری ندارد.