نمازهاى بىروح!
به لحاظ نقش و جايگاه ممتاز و ويژه نماز در تعالى انسان و كسب مدارج عالى كمال و قرب الى الله، شايسته است در اينجا به يك نكته ديگر نيز در مورد آن توجه كنيم. آن نكته عبارت است از تأمل در اين مسأله كه اگر حقيقتاً نماز بهترينِ اعمال است و اين همه در رشد و تعالى معنوى انسان تأثير دارد، پس چرا ما با وجود اينكه نماز مىخوانيم، آثار آن را در وجود خود مشاهده نمىكنيم؟! در روايات آمده است كه:
اَلصَّلاةُ مِعْراجُ الْمُؤْمِنِ؛(1) نماز معراج مؤمن است؛
پس چگونه است كه ما سالها نماز مىخوانيم؛ ولى حتى يكى بار نيز احساس نمىكنيم كه به معراج رفته باشيم؟! همچنين قرآن مىفرمايد:
إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ؛(2) همانا نماز از كار زشت و ناپسند باز مىدارد؛
پس چرا ما عمرى است نماز مىخوانيم ولى هنوز اين همه مرتكب انواع گناهان و اعمال زشت مىشويم؟! و دهها اثر ديگر كه در آيات و روايات براى نماز ذكر شده است، ولى ما آنها را در خود نمىبينيم و نمىيابيم. به راستى چرا چنين است؟!
در پاسخ بايد گفت، كه مشكل در اينجا است كه ما «نماز حقيقى» نمىخوانيم. آنچه ما بهجا مىآوريم صورت ظاهرش شبيه نماز است و ما تنها اداى نماز را در مىآوريم! كسى كه در حين نماز به ياد همه چيز هست جز خدا و نماز، و وقتى «السلام عليكم و رحمة الله و بركاته» مىگويد تازه يادش مىآيد كه نماز مىگزارده است؛ آيا به راستى «نماز» خوانده است؟! بسيارى از ما مسايلى را كه در فرصتهاى ديگر نمىتوانيم به آنها فكر كنيم به وقت نماز موكول مىكنيم تا در حين نماز به تحليل و بررسى آنها بپردازيم! براى مثال، اگر بخواهيم پس از نماز مغرب و عشا درس بگوييم، چون فرصت كافى براى مطالعه نداشتهايم، نماز مغرب و عشا را مغتنم مىشماريم و با مرور مطالب در ذهنمان خود را براى درس گفتن آماده مىكنيم! بسيارى از كسانى كه اهل معامله و كسب و كار هستند، در حين نماز به حساب طلبكارىها و بدهكارىها و چك و سفتههايشان رسيدگى مىكنند! به راستى آيا اينها نماز است كه ما مىخوانيم؟!!
نمازهايى كه ما بهجا مىآوريم نهتنها موجب تكامل ما نمىشود، كه ما بايد از آنها توبه كنيم! آرى، گناهانمان كه جاى خود دارد، ما بايد از عبادتها و نمازهاى خود به درگاه خداى متعال توبه و استغفار كنيم!(3) اگر كسى در پيش ديگران، براى تعريف از شما الفاظ و عباراتى بگويد كه خودش هم نمىفهمد، آيا اين مدح شما است يا آن را استهزا و توهين به خود تلقى مىكنيد؟! اگر كسى در حينى كه به شما عرض ارادت مىكند و «مخلصم» و «ارادت دارم» مىگويد، شما از قلب و دلش آگاه باشيد و بدانيد كه حواسش كاملا در جايى ديگر است و به معناى يك كلمه از حرفهايى هم كه مىزند توجه ندارد، چه برخوردى با او مىكنيد؟ اگر كسى در حالى كه با شما سخن مىگويد، رويش را به سويى ديگر كرده و مرتباً بالا و پايين و چپ و راست را نگاه مىكند، آيا شما آن را بزرگترين اهانت و بىاحترامى به خود تلقى نمىكنيد؟! به راستى عبادتها و نمازهاى ما «اهانت» است يا «عبادت»؟! در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چنين نقل شده كه حضرت مىفرمايند: آيا كسى كه چنين نمازى مىخواند، نمىترسد از اينكه خداى متعال او را به صورت الاغى مسخ نمايد؟!(4)
اگر انسان در حالى كه در نماز به زبان «الله اكبر» مىگويد و به بزرگتر بودن خداوند از هر كس و هر چيز ديگرى گواهى مىدهد، در ذهن و قلبش به كسى و چيزى ديگر اميد بسته باشد آيا اين بدان معنا نيست كه آن كس يا چيز را مهمتر و بزرگتر از خدا مىداند؟ آنگاه آيا اين نعوذ باللهـ به بازى گرفتن و مسخره كردن خدا نيست؟!! اگر كسى در مورد ما شروع كند به تعريف و تمجيد كردن، در حالى كه ما يقين داريم هيچ اعتقادى به حرفهايش ندارد، آيا اين كار او را جز مسخره كردن بر چيز ديگرى حمل خواهيم كرد؟! و آيا كسى كه به زبان «الله اكبر» مىگويد و در آن حال، خداوند قلب ودلش را مىبيند كه واقعاً معتقد به اين امر نيست و باور ندارد كه «خدا از هر چيزى بزرگتر است»، آيا استحقاق آن را ندارد كه او را به صورت الاغى مسخ كند؟! ما وقتى با فردى عادى و معمولى هم در حال صحبت باشيم، صورتمان را رو به سويى ديگر نمىكنيم؛ آيا نعوذ باللهـ خداى متعال به اندازه يك انسان معمولى ارزش ندارد كه ما به هنگام نماز و در حالى كه با او سخن مىگوييم، روى دلمان به هر سمت و سويى هست جز خدا؟!! به راستى كه ما به عدد نمازهايى كه خواندهايم، بايد به درگاه خداوند زارى و تضرع كنيم و از خدا بخواهيم كه ما را از بابت نمازهايمان آرى، نمازهايمان نه گناهانمان!ـ ببخشد و بيامرزد، عبادتهايى كه نه عبادت، بلكه سراسر اهانت و استهزا بوده است. خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُكارى حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ؛(5) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا بدانيد كه چه مىگوييد.
اگر كسى مست باشد سخنان او چه ارزشى مىتواند داشته باشد؟! كسى كه در حال مستى است و عقل و ادراكش درست كار نمىكند، متوجه حرفها و سخنان خودش نيست. در اين حال هر چيزى ممكن است بگويد. از اين رو در اين حال اگر از كسى تعريف و تمجيد كند ارزشى ندارد و كسى به آن اهميتى نمىدهد؛ همانگونه كه هر چيز ديگرى هم بگويد به آن اعتنايى نمىكنند. اكنون، خداى متعال در اين آيه مىفرمايد، در حال مستى كه سخنانتان هيچ ارزش و اعتبارى ندارد به نماز نايستيد و با خدا سخن مگوييد. گرچه ظاهر اين آيه، مستى و گيجى و غفلت ناشى از خوردن شراب است؛ ولى با توجه به تعليلى كه در آن ذكر گرديده، خطاب آيه در واقع به همه كسانى است كه در حال غفلت و بىخبرى به نماز مىايستند و با خدا سخن مىگويند. تعليل آيه براى نهى از نماز در حال مستى اين است: حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون؛ تا بدانيد چه مىگوييد؛ يعنى انسان مست چون نمىفهمد كه چه مىگويد، از اين رو نبايد به نماز نزديك شود. با اين حساب، همه كسانى كه در حال نماز از خدا غافلند و هوش و حواسشان در جايى ديگر است؛ مشمول اين تعليل مىگردند؛ چرا كه آنان نيز نمىفهمند كه چه مىگويند.
بنابراين، اينكه ما از نمازهايمان بهرهاى نمىبريم و رشد و تكاملى از ناحيه آن در خود احساس نمىكنيم علتش اين است كه نمازهاى ما واقعاً نماز نيست. اميدواريم كه دستكم مُسقط تكليف باشد! حداكثر اثر نماز امثال بنده اين است كه در قبر و قيامت مؤاخذه نمىشويم؛ چرا نماز نخواندهايم؛ ولى هيچ بهره معنوى و تكاملى از آن نمىبريم. متأسفانه بسيارى از ما اهميت و بهاى لازم را به نماز نمىدهيم. ما آنگاه كه خيلى مقدس شويم و بخواهيم خوب و مؤمن باشيم سعى مىكنيم قرائت و تجويدمان را درست كنيم و نمازمان را با صوت و لحنى زيبا بخوانيم! فكر مىكنيم نهايت چيزى كه بايد در نماز مراقب آن باشيم اين است كه حروف آن را از مخرج ادا كنيم و غافليم از اينكه اينگونه مسايل، تنها ظاهر و كالبد نماز است و حقيقت و روح نماز چيز ديگرى است. اين امور بيشتر حالت نمادين و سمبليك دارند و آنچه كه در حقيقت انسان را به خدا نزديك مىكند اين است كه دل و قلبش با خدا مرتبط شود. اين ظواهر بايستى در واقع نمودى از آن توجه و ارتباط قلبى باشد. حقيقت و روح نماز همان توجهات قلبى است و بدون آن، نماز كالبدى مرده است. آيا از كالبد مرده اميد حركت و تأثيرى هست؟!
اين گوهر گرانبها و بىبديل در اختيار ما است و ما متأسفانه به راحتى از كنار آن مىگذريم و بهاى چندانى به آن نمىدهيم. بسيارى، هنگامى كه درصدد پيمودن مسير تكامل و سير و سلوك برمىآيند در به در به دنبال كسى مىگردند كه سرّى مكتوم و رازى مگو به آنها بگويد و ذكرى به آنان تعليم دهد! آيا اگر در اين راه چيزى مهمتر از نماز بود خداى متعال بخلى داشت كه آن را به بندگانش بگويد؟! خدايى كه قرآن را «هُدىً لِلنّاس» و پيامبرش را «رَحْمَةً لِلْعالَمِين» قرار داده و عزيزترين بندگانش را براى هدايت بشر گمارده است، آيا سرّ هدايت و سعادت و كمال بشر را ناگفته گذارده تا كس ديگرى بهجز پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهلبيت(عليهم السلام) آن را در نهانخانهاى، به صورتى مرموز براى عدهاى معدود ادا كند؟!!
اگر چيزى بهتر و مؤثرتر از نماز در مسير تكامل انسان وجود داشت؛ خداوند بهطور حتم در قرآن بيشتر بر روى همان تأكيد مىكرد. اگر كارى مهمتر از نماز بود انبيا و اولياى الهى به همان بيشتر از هر چيز اهميت مىدادند. چرا اميرالمؤمنين(عليه السلام) از ميان همه كارها و عبادات، نماز را انتخاب كرده بود و در شبانه روز هزار ركعت نماز مىخواند؟! نمازى كه ظاهرش جز تكرار حركات و الفاظى بيش نيست. اين تكرار، هر روز و روزى هزار مرتبه در زندگى اميرالمؤمنين(عليه السلام) چه مفهوم و پيامى مىتواند داشته باشد؟! چرا آن حضرت مقيد بود حتماً اين هزار ركعت ترك نشود و حتى در حال حركت كردن، شخم زدن و آب از چاه كشيدن نيز نوافلش را مىخواند و قرآن تلاوت مىكرد؟! مىدانيم كه نمازهاى مستحبى بسيارى از شرايط نماز واجب را ندارد و استقبال قبله، آرامش بدن، خم شدن و پيشانى بر زمين گذاشتن براى ركوع و سجده، و بسيارى چيزهاى ديگر در آن شرط نيست. از اين رو انسان مىتواند در هر حالى آن را بخواند. شايد بسيارى از هزار ركعت نمازى كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در شبانهروز مىخوانده به همين صورت بوده است. من خودم علما و بزرگان متعددى را ديدهام كه اينگونه نماز مىخواندند. اين مسأله به خصوص در زمانهاى گذشته متداولتر بود؛ چرا كه وسايل نقليه امروزى وجود نداشت و ساعات و دقايق زيادى صرف پيمودن مسير راه مىشد. بسيار از بزرگان و علما در گذشته، از اين فرصت استفاده مىكردند و نماز نافله مىخواندند. خدا رحمت كند مرحوم علامه طباطبايى را؛ گاهى ما در خدمتشان، براى جلسهاى، تا جايى مىرفتيم و من در بين راه مىديدم كه ايشان مشغول خواندن نماز نافله هستند. همچنين مرحوم حاج شيخ غلامرضا فقيه خراسانى(رحمه الله) از علماى شهر ما، يزد، بود كه بسيارى از اوقات در مسير منزلش تا مسجد يا جاهاى ديگر، نماز نافله مىخواند.
خلاصه كلام اينكه، ما به ارزش و اهميت نماز پى نبردهايم، وگرنه چيزى و عملى بهتر از نماز نمىتواند انسان را به خدا نزديك كند. اشكال نمازهاى ما اين است كه «نماز» نيست؛ اگر «نماز حقيقى» شد آنگاه خواهيم ديد كه چه آثار و بركاتى، هم براى زندگى دنيايمان و هم براى ترقى و تكامل معنوى و روحيمان دارد. از خداى متعال مسألت داريم كه توفيق خواندن چنين نمازهايى را به همه ما عطا فرمايد.
پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. بحارالانوار، ج 82، ص 248، باب 2، روايت 1.
2. عنكبوت (29)، 45.
3. امام خمينى(رحمه الله) اين مسأله را از منظرى ديگر اينگونه بيان مىكند:
تمام كارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره كردن بطن و فرج است. ما شكمپرست و شهوتپرستيم. ترك لذت براى لذت بزرگتر مىكنيم. وجهه نظر و قبله آمال ما راه انداختن بساط شهوت است. نماز كه معراج قرب الهى است، ما بهجا مىآوريم براى قرب زنهاى بهشت، ربطى به تقرب حق ندارد. مربوط به اطاعت امر نيست. با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است.
اى بيچاره بىخبر از معارف الهيه كه جز اداره شهوت و غضب خود چيز ديگر نمىفهمى. تو مقدس ]مواظب[ به ذكر و ورد و مستحبات و واجبات و تارك مكروهات و محرّمات و متخلق به اخلاق حسنه و متجنِّب از سيئات اخلاق، در ترازوى انصاف بگذار كارهايى را كه مىكنى از براى رسيدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تختهاى زمردين و همآغوش شدن با لعبتهاى شوخ و شنگ بهشتى و پوشيدن لباسهاى حرير و استبرق و سكنا كردن در قصرهاى نيكو منظر و رسيدن به آرزوهاى نفسانى. آيا بايد اينها را كه تمام براى خودخواهى و پرستش نفس است به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست؟ آيا شما با عملهاى كه براى مزد كار مىكند چه فرقى داريد، كه اگر او بگويد من محض صاحبكار اين عمل را كردم، او را تكذيب مىكنند؟ آيا شما دروغگو نيستيد كه مىگوييد نماز مىكنم براى تقرب به خدا؟! آيا اين نماز شما براى نزديكى به خدا است، يا براى تقرب به زنهاى بهشت است و رسيدن به شهوات؟!
فاش بگويم، پيش عرفاى بالله و اولياى خدا، تمام اين عبادات ما از گناهان كبيره است. بيچاره در حضور حضرت حق جلّ جلاله و در محضر تمام ملائكه مقربين او، برخلاف رضاى حق رفتار مىكنى و عبادتى كه معراج قرب حق است براى نفس اماره و شيطان مىكنى. آن وقت حيا نكرده، در عبادت، چندين دروغ در محضر ربوبيت و ملائكه مقربين مىگويى و چندين افترا مىزنى و منتگذارى هم مىكنى، و عُجب و تدلّل هم مىنمايى و خجالت هم نمىكشى. اين عبادت من و تو با معصيت اهلعصيان كه اشدّ آنها «ريا» است چه فرق دارد؟ زيراكه ريا شرك است و بدى و بزرگى آن از جهت آن است كه عبادت را براى خدا نكردى. تمام عبادات ما شرك محض است و شائبه خلوص و اخلاص در آن نيست. بلكه رضاى خدا به طريق اشتراك هم در آن مدخليت ندارد. تنها براى شهوات و تعمير و اداره بطن و فرْج است.
اى عزيز، نمازى كه براى خاطرخواهى زن باشد چه زن دنيايى يا بهشتىـ اين نماز خدا نيست. نمازى كه براى رسيدن به آمال دنيا باشد يا آمال آخرت، به خدا ارتباط ندارد. پس چرا اينقدر ناز و غمزهفروشى مىكنى، و عشوه و غنج و دلال مىكنى، به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه مىكنى، خود را از خاصان درگاه حق محسوب مىدارى؟ بيچاره تو با همين نماز مستحق عذابى و مستوجب زنجير هفتاد ذراعى هستى. پس چرا خود را طلبكار مىدانى و براى خود در همين طلبكارى و تدلّل و عجب، عذابى ديگر تهيه مىكنى؟ تو اعمالى را كه مأمورى، بكن و متوجه باش كه از براى خدا نيست. و بدان كه خداى تعالى با تفضل و ترحم تو را به بهشت مىبرد، و يك قسمت از شرك را خداىتعالى براى ضعف بندگانش به آنها تخفيف مىدهد و به واسطه غفران و رحمتش پرده ستّاريّت به روى آنها پوشيده است. بگذار اين پرده دريده نشود و حجاب غفران حق به روى اين سيّئات كه اسمش را عبادت گذاشتيم، افتاده باشد، كه خداى نخواسته اگر ورق برگردد و ورق عدل پيش آيد، گند عبادات ما كمتر از معصيتهاى موبقه اهل معصيت نيست. (چهل حديث، ص 72 ـ 74)
4. بحارالانوار، ج 84، ص 211، باب 15، روايت 3. متن روايت اينچنين است: لا تَلْتَفِتُوا في صَلاتِكُمْ فَاِنَّهُ لا صَلاةَ لِمُلْتَفِت وَقالَ(صلى الله عليه وآله) اَما يَخافُ الَّذى يُحَوِّلُ وَجْهَهُ فِى الصَّلاةِ اَنْ يُحَوِّلَ اللهُ وَجْهَهُ وَجْهَ حِمار.
5. نساء (4)، 43.