عرفان در انحصار روحانيت؟!
از بحثى كه گذشت، پاسخ سؤال ديگرى كه گاهى مطرح مىگردد دانسته مىشود. آن پرسش اين است كه گاهى گفته مىشود، چرا شناختن حق و تبيين مسايل عرفانى و معنوى بايد به روحانيون اختصاص داشته باشد؟
پاسخ اين است كه اختصاص و انحصارى وجود ندارد. روحانيت علاقهمند است كه همه مردم راه حق را به احسن وجه بشناسند و مدارج كمال و معنويت و سير الى الله را يكى پس از ديگرى بپيمايند و به بالاترين مقامها نايل گردند و روحانيون نيز به طفيل شفاعت آنها به نوايى برسند و بهشت برين نصيبشان گردد. بنده به سهم خود هيچ ابايى ندارم از اينكه يك فرد عادى چنان به خدا تقرب پيدا كند و آبرو يابد كه در قيامت دست مرا هم بگيرد و به بهشت ببرد. چنين چيزى مايه فخر و مباهات ما است و به لباس و صنف خود تعصبى نداريم. اما يك قاعده كلى و عقلايى را نبايد ناديده گرفت. آن قاعده اين است كه: راه را بايد از رهروان آموخت و معرفت را بايد از اهلش دريافت كرد.
آيا اگر كسى بخواهد خانه بسازد، براى تهيه نقشه و مسايل مهندسى ساختمانش به متخصص انرژى اتمى مراجعه مىكند؟! آيا مىتوان گفت چون متخصص انرژى اتمى جايگاهش مهمتر و بالاتر از مهندس ساختمان است، در مسايل مربوط به خانهسازى بايد به متخصص انرژى اتمى مراجعه كرد؟!
اين يك قاعده كلى و كاملا عقلايى است كه در هر امرى متخصص آن بايد اظهار نظر كند. متخصص انرژى اتمى با مسايل مربوط به مهندسى ساختمان آشنا نيست و دانش آن را ندارد. از اين رو احترام او در جاى خود محفوظ است و در جاى خود نيز بايد از تخصص او بهره برد؛ ولى مهندسى ساختمان فن و تخصص و رشته ديگرى است. بر اساس همين قاعده، ما براى درمان بيمارىها به سراغ پزشك مىرويم. علما و مجتهدان نيز براى مداواى بيمارى خود به پزشك مراجعه مىكنند و اين امر را مايه كسر شأن خود نمىشمارند.
اكنون دقيقاً طبق همين قاعده، در امور دينى نيز هرجا ابهام و سؤالى داشته باشيم، بايد به سراغ متخصص مسايل دينى و معارف اسلامى برويم. اين متخصصان همان كسانى هستند كه ما در عرف جامعه خود آنها را اصطلاحاً به نام «روحانى» مىشناسيم.
اگر ادعا شود كه مردم وقتى بيمار مىشوند، بايد به امام جمعه و عالم شهرشان مراجعه كنند، قطعاً سخنى بىربط و ناشيانه و مضحك خواهد بود. روشن است كه دلدرد و سردرد ربطى به امام جمعه ندارد. اما بايد توجه داشت كه عكس اين مطلب نيز صادق است. اگر شما براى چيزى كه مربوط به شناخت اسلام است به سراغ كسى برويد كه اسلامشناس نيست و فقط، براى مثال، دكتراى ادبيات يا تاريخ يا فلسفه دارد، اين كار نيز به همان اندازه بىربط و ناشيانه و خندهآور خواهد بود. آيا مىتوان براى مسايل فلسفى و عرفانى به كسى مراجعه كرد كه هيچ سررشتهاى از اسلامشناسى ندارد و تنها دكتراى زبان فرانسه يا انگليسى دارد؟! حقيقتاً آيا چنين كارى صحيح و عاقلانه خواهد بود؟!
همان طور كه همگان، و از جمله علما و مجتهدان و روحانيان، براى ساختن خانه نزد مهندسان ساختمان، و براى درمان بيمارىهاى جسمى به پزشكان مراجعه مىكنند، مهندسان و پزشكان و ساير مردم نيز براى تبيين مسايل دينى و معارف اسلامى بايد به علما و روحانيون مراجعه كنند. اين امرى بسيار طبيعى است كه بگوييم آنچه را كه مربوط به اسلام و تبيين حقايق اسلامى است بايد از اسلامشناسان فرا گرفت. اگر بگوييم، براى نقشه ساختمان يا مداواى ناراحتى گوارشى خود به روحانيون مراجعه كنيد، البته سخنى غير منطقى و ناصواب گفتهايم و جاى سؤال و اشكال خواهد بود. اگر بگوييم براى تعمير هواپيما دست به دامان علما شويد، بايد آن را سخنى ناشيانه تلقى كرد و بدان خنديد. اما اگر بگوييم، براى شناخت اسلام و تبيين مسايل و حقايق اسلامى به علما و روحانيون مراجعه كنيد، آيا سخنى گزاف گفتهايم و پيشنهادى نامعقول و غير منطقى دادهايم؟!
البته منظور از اسلامشناس، آن اسلامشناسان راستين و مطمئن و محل اعتماد است. اگر گفته مىشود، براى شناخت اسلام و تبيين مسايل و حقايق اسلامى به روحانيون مراجعه كنيد، منظور هر كسى نيست كه عمامه بر سر و لباس روحانيت بر تن دارد. امام بزرگوار ما(رحمه الله) اسلامشناسان راستين را معرفى كرد و مطالعه كتابها و نوشتههاى آنان را به ما توصيه نمود. آرى، منظور از «روحانى» اسلامشناسانى نظير شهيد مطهرى هستند كه حضرت امام(رحمه الله) در وصفش فرمود، او پاره تن من و حاصل عمرم بود.
پس به طور خلاصه، اولا ما تعصبى نداريم كه حتماً كسى بايد لباس روحانى و عبا و عمامه داشته باشد تا بتوان از او مسايل اسلامى و حقايق معنوى و راه صحيح رسيدن به خدا را فرا گرفت. مهم اين است كه تخصص و دانش لازم براى اين كار را داشته باشد. ثانياً منظور از روحانى نيز هر كسى نيست كه ملبّس به لباس روحانيت است، بلكه اسلامشناسان و علماى متعهد و راستين مرادند. در هر صورت تأكيد مىكنيم كه درباره مسايل مختلف اسلامى، به ويژه مسايل عرفانى و معنوى، بايد بسيار محتاط بود و بايد مراقب باشيم فريب فريبكاران و گمراهان را نخوريم و زلال معارف اسلامى را از سرچشمههاى آلوده و تباهكننده، دريافت نكنيم.