«عرفان» و «شرع»؛ متلازم يا متفارق؟
مسأله مهم ديگرى كه بايد در اينجا مورد توجه قرار گيرد، رابطه «عرفان» با «احكام شرعى»، يا رابطه «طريقت» با «شريعت» است. گروهى تصور كردهاند كه عرفان راه مستقلى براى كشف حقايق است كه بدون رعايت احكام شرعى مىتواند مورد استفاده قرار گيرد و اسلام هم يا آن را امضا كرده (بدعت مرْضىّ) و يا دستكم، از آن منع نكرده است. در اين زمينه بعضى تا آنجا پيش رفتهاند كه اساساً التزام به هيچ دينى را براى رسيدن به مقامات عرفانى لازم ندانستهاند! بعضى ديگر نيز التزام به يكى از اديان، و در شكل معتدلتر، التزام به يكى از اديان الهى را كافى دانستهاند.
گفتنى است كه از ديدگاه اسلامى، سير و سلوك عرفانى راه مستقلى در كنار راه شرع نيست؛ بلكه بخش دقيقتر و لطيفترى از همان است. اگر اصطلاح «شريعت» را به احكام ظاهرى اختصاص دهيم، بايد گفت: «طريقت» و «حقيقت» در طول شريعت يا در باطن آن قرار دارد و تنها با رعايت احكام شريعت قابل تحقق است. براى نمونه، شريعت، احكام ظاهرى نماز را تعيين مىكند و طريقت عهدهدار راههاى تمركز حواس و حضور قلب در آن و شروط كمال عبادات است. شريعت بر انجام عبادات به انگيزه مصونيت از عذاب الهى و رسيدن به نعمتهاى بهشتى تأكيد دارد؛ ولى عرفان به خالص كردن نيت از هر چه غير خدا است تأكيد مىورزد؛ همان كه در لسان روايات اهلبيت(عليهم السلام) «عبادت احرار» ناميده شده است. همچنين شرك در شريعت همان «شرك جلىّ»، از قبيل پرستش بتها و مانند آن است؛ ولى در طريقت، انواع دقيقترى از شرك، كه «شرك خفى» و «اخفى» ناميده مىشود، مطرح است و هر گونه اميد بستن به غير خدا، بيمداشتن از غير او،كمك خواستن از غير او و عشق ورزيدن به غير او ـ در صورتى كه اين امور جنبه اصالت و استقلال داشته باشد و براساس اطاعت امر الهى نباشدـ نوعى شرك محسوب مىشود. بنابراين دنبالهروى از شريعيت و طريقت، بايد به «حقيقت» (كشف حقايق) منتهى شود.
در اين رهگذر، نه تنها انواع بدعتها و آيينهاى ساختگى مطلوب نيست؛ بلكه مىتواند مانع رسيدن به عرفان حقيقى نيز باشد، چه رسد به استفاده از امورى كه آشكارا مورد نهى و تحريم واقع شده است. بايد دانست كه هرچند ممكن است برخى از اين قبيل كارها موجب حصول حالات به اصطلاح عرفانى موقتى باشد، ولى سرانجام خوبى ندارد و ممكن است دامى شيطانى براى سقوط نهايى باشد، و از اينرو نبايد فريب آنها را خورد. راه حق، همان است كه خداى متعال بيان فرموده و غير از آن جز گمراهى چيزى نيست: فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلال.(1) در ادامه مباحث اين كتاب، درباره «طريقت» و «شريعت» بيشتر سخن خواهيم گفت.
پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. يونس (10)، 32.