«عرفان» چيست؟

دو واژه «عرفان» و «معرفت» از نظر لغوى معناى واحدى دارند و هر دو به معناى «شناختن» هستند. اين شناخت مى‌تواند از طريق «حس»، «عقل»، «نقل» و يا «دل» حاصل شده باشد. از اين‌رو از نظر لغوى تفاوتى بين انواع شناخت‌ها نيست و به همه آنها مى‌توان «عرفان» اطلاق كرد. اما در اصطلاح، «عرفان» از «معرفت» تفكيك شده و به معنايى خاص به كار مى‌رود. در حالى كه واژه «معرفت» اطلاق دارد و هر نوع شناختى را شامل مى‌شود، «عرفان» در اصطلاح به شناخت ويژه‌اى اختصاص يافته كه از راه حس و تجربه يا عقل و نقل به چنگ نمى‌آيد؛ بلكه از راه شهود درونى و دريافت باطنى حاصل مى‌شود. شهود قلبى و دريافت باطنى كه شناختى بى‌واسطه است و مستقيماً خود معلوم مورد ادراك قرار مى‌گيرد، در اصطلاح فلسفى «علم حضورى» ناميده مى‌شود. علم حضورى به خلاف «علم حصولى» از راه تجربه، فكر و استدلال و مفاهيم ذهنى به دست نمى‌آيد. هر جا كه سر و كار ما با مفهوم، تفكر و تعقل باشد، حاصل تلاشمان نيز امر عقلانى ديگرى خواهد بود كه از سنخ مفاهيم است؛ در حالى كه عرفان، شناختى حضورى است و از سنخ مفاهيم نيست.

شناخت‌ها و علوم حضورى فراوانند و به هر علم حضورى و شهود درونى «عرفان» گفته نمى‌شود؛ بلكه به‌طور خلاصه، «عرفان» عبارت است از: شناخت خداى متعال، صفات و افعال او، شناختى كه نه از راه فكر و استدلال؛ بلكه از طريق ادراك قلبى و دريافت باطنى حاصل شود. عرفان يعنى شناخت خدا؛ ولى نه غايبانه و از راه عقل و برهان، بلكه با قلب و دل، و رؤيت حضور او در عمق جان.

شناخت‌هايى كه از راه برهان و استدلال‌هاى فلسفى و كلامى در مورد خداوند براى ما حاصل مى‌شود، جملگى اوصافى است از موجودى كه وجودش از ما غايب است.(1)شناخت ما نسبت به يك شىء گاهى قبل از يافتن و ديدن خود آن شىء و تنها از طريق توصيف و تعريف است، و گاهى خود آن شىء را مى‌بينيم و از نزديك با آن آشنا مى‌شويم. اين مسأله در مورد شناخت خداوند نيز وجود دارد. شناخت غالب انسان‌ها نسبت به خداوند از سنخ اول و از طريق توصيف و تعريف است. در اين نوع شناخت، ما خدا را نمى‌يابيم، بلكه تنها اوصافى از او مى‌شنويم. در روايات اين نوع معرفت به «معرفت غايب» تعبير شده است. اما خداى متعال بندگانى دارد كه شناخت بالاترى در مورد خداى متعال برايشان حاصل مى‌شود؛ شناختى كه در آن، صورت ذهنى، مفهوم، فكر و انديشه، واسطه و حجاب نيست.

معرفت‌هايى كه به واسطه مفاهيم و صورت‌هاى ذهنى براى ما حاصل مى‌شود، در واقع شناخت‌هايى از پشت حجاب و حايل است. البته حجاب، رقيق و غليظ دارد؛ ولى حتى رقيق‌ترين حجاب‌ها نيز حجاب است. شما هنگامى كه از پشت شيشه به گل‌هاى باغچه نگاه مى‌كنيد، مستقيماً گل‌ها را نمى‌بينيد؛ بلكه ابتدا شيشه را و سپس گل‌ها را مى‌بينيد. اما گاهى شيشه آن‌قدر پاك و تميز است كه متوجه نمى‌شويد كه از پس شيشه به گل نگاه مى‌كنيد. گاهى هم حجاب ضخيم و غليظ است؛ مثل وقتى كه گل‌هاى همان باغچه را از پشت پرده‌اى به نسبت ضخيم تماشا كنيد.

معرفت خداى متعال نيز همين‌گونه است. ما به‌طور معمول خدا را از طريق مفاهيم، اوصاف و بحث‌هاى عقلى و استدلالى مى‌شناسيم. اين همان شناخت‌هاى غير مستقيم و از وراى شيشه و حجاب است. تمامى براهين فلسفى و كلامى، حتى دقيق‌ترين و فنى‌ترين آنها، چيزى جز «شناخت غايب» در دست آدمى قرار نمى‌دهد. «عرفان» در جايى است كه اين شناخت غايبانه و مفهومى، به شناخت حضورى و عينى تبديل شود و هيچ حجابى، هرچند بسيار رقيق و لطيف، در كار نباشد و خود خدا را بدون واسطه و با چشم دل ببينيم. براى تقريب بيشتر مطلب به ذهن، ذكر مثالى در اين مورد مناسب است؛ گرچه اين مثال از جهاتى با بحث ما تفاوت اساسى دارد؛ ولى براى ايضاح بيشتر مطلب مفيد است:

برخى ميوه‌ها در دنيا وجود دارد كه ما نه‌تنها تا به حال آن را نچشيده‌ايم، كه حتى اسم آن را نيز نشنيده‌ايم، و به همين جهت نيز هيچ تصورى از طعم آن‌ها نداريم. حال اگر چنين ميوه‌اى را با ذكر نام، كشيدن شكل، نشان دادن عكس و فيلم، ذكر خواص، مواد اوليه تشكيل دهنده، تأثير آن در درمان برخى بيمارى‌هاى خاص، و خلاصه، با تمام ريزه‌كارى‌هاى آن براى شما معرفى كنند، باز هم طعم و مزه آن ميوه در كام شما پيدا نخواهد شد. درست است كه اين توصيف‌ها و تعريف‌ها دانستنى‌هاى زيادى را درباره آن ميوه در اختيار شما قرار مى‌دهد؛ ولى تنها راه فهميدن مزه و طعم آن اين است كه خود آن ميوه را تناول كنيد.

اگر كسى مزه شيرينى را نچشيده باشد، هر چه هم كه در وصف شيرينى براى او سخن بگويند كامش شيرين نخواهد شد و مزه شيرينى را درك نخواهد كرد. به قول معروف، «با حلوا حلوا، دهان شيرين نمى‌شود». توصيف شيرينى، شناخت‌هايى را در قالب مفاهيم و صورت‌هاى ذهنى براى فرد حاصل مى‌كند؛ ولى اين همه، يافتن مزه شيرينى نيست. تنها راه يافتن مزه شيرينى، خوردن و چشيدن غذاها و خوراكى‌هاى شيرين است. اگر فرد، خودْ مزه شيرينى را چشيد ديگر نيازى به توصيف، سخنرانى، معلم و كتاب نخواهد داشت.

تفاوت شناخت حصولى و عقلى خداوند با شناخت حضورى و عرفانى حضرتش نيز شبيه چنين چيزى است. البته در مورد شناخت حضورى و عرفانى خداوند مطلب بسيار بالاتر از اين‌ها است. اما همان گونه كه متذكر شديم، توجه به اين مثال مى‌تواند تا حدودى مطلب را به ذهن نزديك كند. شناخت خداوند از راه عقل، فلسفه، كلام، برهان و استدلال، نظير «شنيدن» است، و شناخت او از راه دل، كشف و شهود باطنى و قلبى، نظير «ديدن»؛ و در تفاوت اين دو همين بس كه: شنيدن كى بود مانند ديدن!

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. در كتاب شريف «تحف‌العقول» بيانى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه همين مضمون را در بر دارد: مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُعْبَدُ المَعْنى بِالصِّفَةِ لا بِالاِْدْراكِ فَقَدْ أَحالَ عَلى غائِب ...‌ إِنَّ مَعْرِفَةَ عَيْنِ الشّاهِدِ قَبلَ صِفَتِهِ وَ مَعْرِفَةُ صِفَةِ الغائِبِ قَبْلَ عَيْنِهِ. (تحت‌العقول، ص 261)