استدلال پيروان باب براي اثبات الوهيت او
براي اثبات جنبه ي الوهيت پيامبران چنين استدلال كرده كه: خدا داراي دو گونه ذات است، يكي جنبه ي باطنه و ديگري ظاهره؛ اما از جنبه ي باطنه ي ذات خدا، هيچگونه نام و نشاني نيست و اصولا از آن نام برده نمي شود و اشارت بدو نتوان كرد و اسمي هم بر او نمي توان اطلاق كرد، و اثبات اسماء و صفات براي او ممكن نيست؛ و تكليفي از او براي بندگان واجب نيست؛ پرستش و شناختن و توحيد او هم ميسر نيست؛ زيرا كه او به هيچ مدركي ادراك نمي شود.
اما جنبه ي ظاهره ي ذات خداوند، عبارتست از انبياء و سيد باب و بهاءالله؛ پس بايد اينان را معبود و آفريدگار واقعي دانست؛ آنها علل چهارگانه ي خلق جهانيان و منبع همه ي فيوضات هستند؛ بنابراين، بايد آنها را شناخت و پرستش كرد؛ بايد همه ي صفات و اسماء الهي را براي آنان اثبات و تمام ضماير راجع به خدا را به ايشان راجع دانست! ايشانند عالم، قادر، حي، مدرك، صانع، رازق، محي و ميراننده! فرق بابيان با شيخيان در اين عقيده اين است، كه بابيان همه ي پيامبران و باب و بهاء و اولياء و ركن رابع را ذات ظاهري خدا مي دانند، ولي شيخيان فقط نور پيامبر اسلام و امامان و ركن رابع را داراي اين مرتبه و مقام مي دانند... [1] .
بهاءالله (ميرزا حسينعلي بهاء) هم، به اصطلاح نبوت و مقام خدائي خود را در نوشته هاي خود، گوشزد كرده و موارد بسياري در كتاب اقدس هست، كه او در آنها ادعاي خدائي كرده است، كه در جاي خود مورد اشارت قرار خواهيم داد، ولي در اينجا اين قسمت را نقل مي كنم كه در آغاز آن كتاب آورده:
«ان اول ما كتب الله علي العباد، عرفان مشرق وحيه و مطلع امره الذي كان مقام نفسه في عالم الامر و الحق من فاز بد قد فاز بكل الخير، و الذي منع انه من اهل الضلال...»
يعني: نخستين تكليفي كه خدا بر بندگانش واجب كرده، شناختن مشرق وحي اوست كه داراي مقام خدائي و عالم ملكوت است؛ هر كه او را بدان مقام بشناسد، به فوز عظيم و خير كثير نايل خواهد شد... در اين جا بهاءالله خود را صريحا خدا دانسته است!
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] نگاه كنيد به: احقاق الحق، چاپ تهران، صفحه 278.