شيخي و بالاي سري به جاي اصولي و اخباري
چنانكه در قسمت تاريخي گفتيم، چون شهيد ثالث در قزوين شيخ احمد احسائي را تكفير كرد، بيشتر عالمان و آخوندهاي شهرهاي ديگر هم او را مورد تكفير قرار دادند. علت اين تكفير، همان حسادت بود، كه از قديم ميان آخوندها ساري و جاري است، و هيچ وقت چشمشان حاضر نيست، كه عظمت و احترام و ترقي رقيبان خود را ببينند. چهاردهي گويد: «علت مخالفتها با شيخ، چند چيز بوده: اولا معارضه و مبارزه ي تكفير، يك سيره ي مستمر بوده، كه در شرق و بلكه در غرب، از قديم ميان روحانيان ديني رواج داشته و از اواخر قرن دوازدهم به حد اعلي رسيد: مشترع عارف و صوفي را تكفير، بلكه تكه تكه مي كرد، و اخباري، اصولي را، و نيز بعكس، و بالاسري شيخي را طعن و لعن مي نمود و شيخي ها به او لقب «ناصب آل محمدي» دادند...
بديهي است كه آن تكفيرها بيشتر شامل كساني مي شد كه در طريقه و مسلكي نبوغي از خود نشان داده و پيرواني پيدا كرده بودند و يا امر او سلاطين به ديده ي احترام به ايشان مي نگريستند و شيخ از اين دسته بود؛ وقتي رقيبان شيخ ديدند گروهي از روحانيان شاگرد شيخ شدند و پس از وي، براي نشر عقايد وي، كمر بستند و مذهب شيخ پيرواني سرسخت پيدا كرده، مخالفتها و خصومتشان فزوني يافت؛ و الا اگر كسي از آخوندها دنباله ي مطلب را نگرفته بود، عقايد وي مانند تعاليم ملاصدرا و ملا محسن فيض كاشاني مي شد و موضوع ريشه پيدا نمي كرد.» [1] .
پس از آنكه شيخ احمد احسائي و پيروان او تكفير شدند، شيعيان دوازده امامي دو فرقه شدند؛ «شيخي» و «متشرعه ي بالاسري» و اختلاف اصولي و اخباري فراموش گشت و به جاي آن، اختلاف شيخي و بالاي سري وجود آمد و فكر مردم ايران را ساليان دراز به خود سرگرم كرد و آنها را به جان هم انداخت.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] نگاه كنيد به: شيخيگري و بابيگري چاپ تهران 1345 ه، ص 83.