استدلال گلپايگاني به احاديث سن حضرت حضرت قائم
از استدلالات گلپايگاني بر حقانيت دعوت سيد باب، استدلال به احاديثي است كه دلالتي بر حداثت سن مبارك قائم عليه السلام و شباب و جواني آن حضرت در موقع ظهور دارد.
گلپايگاني مي گويد: «مرحوم مجلسي در مجلد غيبت از كتاب بحار در باب كيفيت ظهور قائم از ابي بصير و او از ابي عبدالله عليه السلام روايت مي فرمايد انه لو خرج القائم لقد انكره الناس يرجع اليهم شابا موفقا فلا يلبث عليه الاكل مؤمن اخذ الله ميثاقه في الذر الاول. و قال ايضا عليه السلام و من اعظم البلية ان يخرج اليهم صاحبهم شابا و هم يحسبونه شيخا كبيرا. يعني حضرت صادق عليه السلام فرمود كه چون قائم خروج فرمايد هر آينه مردم او را انكار نمايند زيرا كه رجوع مي نمايد به ايشان در حالتي كه جواني رسيده است پس درنگ نمي كند و ثابت نمي ماند در ايمان به او مگر كسي كه خداوند ميثاق او را در ذر اول اخذ فرموده باشد. و نيز آن حضرت فرمود كه اعظم بليه اين است كه قائم در سن جواني خروج مي فرمايد و مردم گمان مي كنند كه او بايد در سن پيري و كبر سن خروج نمايد. و بر وفق حديث شريف چون نقطه ي اولي (يعني سيد باب) عز اسمه الاعلي در آغاز شباب و غضاضت غصن ظهور فرمود ارباب قلوب مريضه بي درنگ آن حضرت را تكذيب كردند چه قائم را پير هزار ساله مي پنداشتند نه جواني بيست و پنج ساله. (سپس روايت حكم ابن ابي نعيم را از ابوجعفر عليه السلام نقل مي كند تا مي رسد به اينجا) فقلت اني جعلت لله علي نذرا و صياما و صدقة بين الركن و المقام ان انا لقيتك ان لا اخرج من المدينة حتي اعلم انك قائم آل محمد ام لا فان كنت انت رابطتك و ان لم تكن انت سرت في الارض و طلبت المعاش فقال يا حكم كلنا قائم بامر الله قلت فانت المهدي قال كلنا مهدي الي الله قلت فانت
صاحب السيف قال كلنا صاحب السيف و وارث السيف قلت فانت الذي يقتل اعداء الله و يعزبك اولياء الله و يظهر بك دين الله فقال يا حكم كيف اكون انا و قد بلغت خمسا و اربعين و ان صاحب هذا الامر اقرب عهدا باللبن مني و اخف علي ظهر الدابة. ترجمه حديث اين است (تا اينكه مي گويد) عرض كردم كه من در ميانه ي ركن و مقام با خداوند تبارك و تعالي عهدي بسته ام و از صوم و صدقه بر خود نذري نهاده ام كه چون به ملاقات حضرتت مشرف گشتم از مدينه بيرون نروم تا آنكه بدانم توئي قائم آل محمد يا تو نيستي پس اگر تو آن قائم آل محمدي ملازم خدمتت گردم و اگر تو نيستي براي طلب معاش مسافرت كنم.
فرمود يا حكم همه ي ما قائميم بامر الله يعني هر يك از ائمه عليهم السلام قائم بامر الله است گفتم آيا توئي مهدي فرمود هر يك از ما مهدي است الي الله گفتم آيا توئي صاحب سيف فرمود هر يك از ما صاحب سيف است و وارث سيف گفتم آيا توئي آنكه اعداء الله را به قتل مي رساند و اولياي خدا را عزت مي بخشد و دين خداوند را ظاهر مي فرمايد فرمود يا حكم چگونه من او باشم و حال آنكه به سن چهل و پنج سالگي رسيده ام و صاحب اين امر به عهد شيرخوارگي از من نزديكتر باشد و بر پشت اسب سبكتر و چالاكتر انتهي.
اكنون قدري در اين حديث تدبر و تأمل فرما كه حضرت ابي جعفر به صراحت مي فرمايد كه چون قائم ظاهر شود سن مباركش از چهل و پنج كمتر باشد و در عين شباب و ريعان جواني و قرب عهد به شيرخوارگي ظهور فرمايد. و به اين سبب است كه از آن حضرت در حين ظهور در بسياري از احاديث به لفظ صبي و يا لفظ غلام و يا لفظ شاب تعبير شده است چنانكه مجلسي عليه الرحمه نيز در همين كتاب بحار در باب كيفيت خروج از ازدي روايت نموده است كه او گفت كه من و ابوبصير و علي بن عبدالعزيز خدمت ابي عبدالله عليه السلام مشرف شديم فقلت له انت صاحبنا فقال اني لصاحبكم؟ ثم اخذ جلدة عضده و مدها فقال انا شيخ كبير و صاحبكم شاب حدث يعني به حضرت ابي عبدالله گفتم آيا توئي صاحب ما آن حضرت فرمود من صاحب شما باشم؟ پس
پوست بازوي خود را گرفت و كشيد و فرمود من پير و كبير شده ام و صاحب شما جواني نورسيده است. و نيز در اين كتاب از ابي بصير روايت نموده است كه حضرت ابي عبدالله عليه السلام فرمود ليس صاحب هذا الامر من جاز اربعين يعني صاحب امر نيست كسي كه سنش از چهل گذشته باشد. و هم مجلسي عليه الرحمه در اين كتاب در باب صفات قائم از يحيي بن سالم روايت نموده كه حضرت ابي جعفر عليه السلام فرمود ان صاحب هذا الامر اصغرنا سنا و اجملنا شخصا قلت متي يكون قال اذا سارت الركبان ببيعة الغلام فعند ذلك يرفع كل ذي صيصئة لواء يعني صاحب اين امر كسي است كه سنش از ما كمتر باشد و شخصش جميل تر گفتم چه وقت خواهد بود فرمود وقتي كه مسافران به بيعت غلام يعني پسري به گردش آيند در آن وقت هر صاحب قوه، علمي برپا كند.»
در اين مورد گلپايگاني به حديث ام هاني ثقفيه نيز تمسك نموده ما آن را جداگانه بعد از اين ذكر كرده و جواب مي دهيم انشاءالله تعالي.