بعض استدلالات بهاء و جواب آن
ميرزا حسينعلي بهاء در استدلال بر حقانيت دعوت علي محمد باب، در مقام تعيين سنه ي ظهور مهدي موعود و تطبيق آن با ظهور علي محمد برآمده است و در ص 155 كتاب ايقان [1] چنين مي نويسد: «ملاحظه فرمائيد كه در اخبار، سنه ي ظهور آن هويه ي نور را هم ذكر فرموده اند مع ذلك شاعر نشده اند و در نفسي از هواي
نفس منقطع نگشته اند في حديث المفضل: سئل عن الصادق عليه السلام فكيف يا مولاي في ظهوره فقال عليه السلام في سنه الستين يظهر امره و يعلو ذكره، باري تحير است از اين عباد كه چگونه با اين اشارات واضحه لائحه از حق احتراز نموده اند.»
مراد بهاء اين است كه سنه ي ستين در حديث مزبور اشاره است به سنه ي 1260 هجري كه در آن سال علي محمد با دعاء و دعوت قيام نموده است.
مي گويم: حديث مزبور در جلد سيزدهم بحار از اواخر ص 200(چاپ كمپاني) شروع مي شود و ما اين فقره ي مورد استدلال و بعض فقرات ديگر قبل و بعد آنرا عينا در اينجا ذكر و سپس ترجمه مي نمائيم و هر كس بخواهد به هر نسخه ي ديگر بحار چاپي و يا خطي مراجعه نمايد صدق مطلب را خواهد يافت.
عن المفضل بن عمر قال سألت سيدي الصادق عليه السلام هل للمأمور المنتظر المهدي عليه السلام من وقت موقت يعلمه الناس فقال حاش لله ان يوقت ظهوره بوقت يعلمه شيعتنا قلت يا سيدي و لم ذاك قال لانه هو الساعة التي قال الله تعالي و يسئلونك عن الساعة قل انما علمها عند ربي لا يجليها لوقتها الا هو ثقلت في السموات و الارض (الاية) و هو الساعة التي قال الله تعالي يسئلونك عن الساعة ايان مرسيها و قال عنده علم الساعة و لم يقل انها عند احد و قال هل ينظرون الا الساعة ان تأتيهم بغتة فقد جاء اشراطها (الاية) و قال اقتربت الساعة و انشق القمر و قال ما يدريك لعل الساعة تكون قريبا يستعجل بها الذين لا يؤمنون بها و الذين آمنوا مشفقون منها و يعلمون انها الحق الا ان الذين يمارون في الساعة لفي ضلال بعيد قلت فما معني يمارون قال يقولون متي ولد و من رأي و اين تكون و متي يظهر و كل ذلك استعجالا لامر الله و شكا في قضائه و دخولا في قدرته اولئك الذين خسروا الدنيا و ان للكافرين لشر مآب قلت افلا يوقت له وقت فقال يا مفضل لا اوقت له وقتا و لا يوقت له وقت ان من وقت لمهدينا وقتا فقد شارك الله تعالي في علمه و ادعي انه ظهر علي سره... قال المفضل يا مولاي فكيف بدي ء ظهور المهدي عليه السلام و اليه التسليم قال عليه السلام يا مفضل شبهة ليستبين فيعلو ذكره
و يظهر امره و ينادي باسمه و كنيته و نسبه و يكثر ذلك علي افواه المحقين و المبطلين و الموافقين و المخالفين لتلزمهم الحجة بمعرفتهم به علي انه قد قصصنا و دللنا عليه و نسبناه و سميناه و كنيناه و قلنا سمي جده رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و كنيه لئلا يقول الناس ما عرفنا له اسما و لا كنية و لا نسبا والله ليتحقق الايضاح به و باسمه و نسبه و كنيته علي السنتهم حتي ليسميه بعضهم لبغض كل ذلك للزوم الحجة عليهم ثم يظهره الله كما وعد به جده صلي الله عليه و آله و سلم في قوله عزوجل هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون قال المفضل يا مولاي فما تأويل قوله تعالي ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون قال عليه السلام هو قوله تعالي و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كلمه لله فو الله يا مفضل ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف و يكون الدين كله واحدا الخبر.
(ترجمه حديث) مفضل مي گويد از آقاي خودم صادق عليه السلام سئوال كردم كه آيا از براي مأمور منتظر، مهدي عليه السلام وقت معيني هست كه مردم بدانند؟ فرمود: حاشا كه توقيت شود ظهور او به وقتي كه شيعيان ما بدانند. گفتم آقاي من چرا؟ فرمود: به جهت اينكه آن ساعتي است كه خداوند مي فرمايد و يسئلونك عن الساعة قل انما علمها عند ربي تا آخر آيه و آن ساعتي است كه مي فرمايد يسئلونك عن الساعة ايان مرسيها و قال عنده علم الساعة و نفرموده علم آن نزد ديگري هست و فرمود هل ينظرون الا الساعة تا آخر آيه و فرمود اقتربت الساعة و انشق القمر و فرمود ما يدريك لعل الساعة تكون قريبا تا آخر آيه كه مي فرمايد الا ان الذين يمارون في الساعة لفي ضلال بعيد. گفتم معني يمارون چيست؟ فرمود: مي گويند مهدي كي متولد شد و كي ديد او را و كجا است و كي ظاهر مي شود و تمام اينها از باب عجله نمودن در امر الهي و شك داشتن در قضا و حكم او و مداخله نمودن در قدرت اوست ايشانند آنچنان اشخاصي كه زيان نمودند در دنيا و هر آينه براي كافران بد بازگشتي است. گفتم آيا هيچ وقتي براي او تعيين نمي شود؟ فرمود: اي مفضل نه من تعيين وقت مي كنم و نه وقتي براي او (از جانب خدا) معين شده است و كسي كه تعيين كند براي
مهدي ما وقتي را پس با خداوند در علم او مشاركت نموده و ادعا كرده كه بر سر خداوند غالب شده است. (چون مضل از تعيين وقت ظهور مأيوس گرديد پس از كيفيت ابتداء ظهور سئوال مي نمايد) مفضل گفت اي مولاي من ابتداء ظهور مهدي عليه السلام و تسليم (مردم) به آن حضرت چگونه است؟ فرمود: اي مفضل در هيئت و وضع مشتبهي ظاهر مي گردد تا اينكه عاقبت واضح و آشكار شود امر او و بالا گيرد و بلند شود ذكر او و ظاهر گردد امر او و به اسم و كنيه و نسبش ندا شود و اين اشتهار بر دهنهاي اهل حق و موافقين و مخالفين زياد گردد تا آنكه حجت خداوند بر آنان بسبب شناسائي آن جناب لازم و تمام شود به همان قسمي كه ما شرح داده ايم و بر او دلالت نموده ايم و نسب و اسم و كنيه ي او را (قبلا) بيان نموده ايم و گفتيم كه هم نام و هم كنيه ي جدش رسول خدا است تا آنكه مردم نگويند كه ما براي او اسمي و نه كنيه و نه نسبي نشناخته ايم، قسم بخداوند براي اينكه ايضاح به آن جناب و به اسم و كنيه و نسبش بر زبانهاي مردم متحقق گردد تا آنكه بعض مردم هر آينه نام برند آن جناب را براي بعض ديگر، تمام اينها بجهت آنست كه حجت تمام گردد بر مردم پس از اين (اشتهار) خداوند او را ظاهر مي سازد همان قسمي كه به جدش وعده فرموده در كلام خود عزوجل: هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون. مفضل گفت اي مولاي من تأويل ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون. مفضل گفت اي مولاي من تأويل قول خداوند تعالي ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون چيست؟ فرمود: قوله تعالي و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين كله لله پس قسم بخدا اي مفضل هر آينه از ملل و اديان اختلاف برداشته شود و تمام يك دين واحد خواهد شد.
خوانندگان محترم خوب توجه بفرمايند در حديث مزبور كلمه ي (في سنة الستين) اصلا نيست كلمه ي (في شبهة ليستبين) است و ابدا در حديث تعيين سنه ي ظهور آن هويه ي نور (كه جناب بهاء مي گويد) نشده بلكه در صدر حديث، مفضل كه دو بار سئوال از وقت ظهور نموده امام صادق عليه السلام جدا نفي توقيت نموده اند چنانكه در احاديث كثيره ي ديگر چنين است و فرموده اند كذب الوقاتون (كه از مصاديق آن، جناب
بهاء در اين مورد باشد) و چگونه مي شود كه پس از اينكه دو بار مفضل سئوال از وقت ظهور نمايد جواب منفي و عدم توقيت بدهند و چون از كيفيت ظهور سئوال كند در اين هنگام برخلاف سئوال و ضد تصريحات قبلي خود جواب داده و وقت براي ظهور معين بنمايند. اين حديث از جهات عديده چنانكه خوانندگان محترم ملاحظه مي فرمايند (حتي در بعض فقرات ديگر آن در بحار مذكور است و ما براي اختصار اينجا نياورديم) جدا دعوي علي محمد باب را كه او مهدي موعود باشد تكذيب مي كند. شگفتا چگونه جناب بهاء خيانت و طراري عجيب نموده و از حديثي كه بخصوص دليل بر تكذيب دعوت علي محمد است صدر و ذيل را انداخته و يك جمله را از وسط گرفته آنرا هم تغيير داده و تحريف نموده است و بر صدق و حقانيت دعوي علي محمد استدلال مي كند! براي هر ذي شعور منصف بي غرضي همين يك عمل و اينگونه استدلال به نفع مقصود از هر كس باشد حجت بزرگ و كافي عليه او مي باشد و بر ناپاكي و ضلالت و كمال خدا ناشناسي و طراري او در اضلال مردم بهترين دليل است.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] در مطبوعه ي مصر سنه ي 1318 هجري در صفحه ي 213 مي باشد.