تاريخچه ميرزا علي محمد باب
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد خاتم النبيين و آله الطيبين الطاهرين.
برحسب آنچه از كلمات بعضي نويسندگان بدست مي آيد ميرزا علي محمد فرزند ميرزا رضاي بزاز شيرازي و تولدش نيز در شيراز غره ي محرم 1235 هجري بوده است در زمان طفوليت در يكي از تكاياي شيراز كه در آن مقابر بسيار و قبور بعضي از مشايخ صوفيه مي باشد نزد شيخ محمد عابد ملقب به شيخنا به مكتب مي رفته است.
چون بحد رشد رسيد مشغل تجارت گرديد قدري عربيت و صرف و نحو تحصيل نمود ولي اعتناء زيادي به علوم رسميه نداشت بلكه اهتمام او به ادعيه و اذكار و رياضات بسيار بود دو سال در بندر بوشهر براي كسب تجارت رحل اقامت انداخت و در هواي گرم تابستان هنگام بلندي آفتاب بر بالاي بام مي ايستاد و زيارت عاشورا يا اوراد مجعوله اي مي خواند و سپس دست از شغل و عمل كشيد و در كربلاي معلي مجاورت اختيار نمود و در آن زمان تابعين شيخ احمد احسائي بسيار بودند او نيز ميل به آن طريقه پيدا نموده با سيد كاظم رشتي شاگرد و مروج شيخ تماس بيشتري مي گرفت و در محفل درس او حاضر مي گشت و از اين جهت اساس معارف او همان معارف شيخيه و صوفيه آن هم بطرز ناقص بوده است.
سيد كاظم در بافندگي كلام و عرفان بسيار ماهر بوده از جمله ي شواهد، كتاب او در شرح قصيده ي لاميه ي عبدالباقي افندي است.
باري ميرزا علي محمد بعد از فوت سيد كاظم رشتي در سنه ي 1260 هجري ادعاي ذكريت و بعد ادعاي بابيت يعني نيابت خاصه امام غائب عليه السلام يا باب علوم و معارف خدا نمود و سپس ادعاي مهدويت و بعد ادعاي نبوت و شارعيت بلكه ادعاي ربوبيت
و الوهيت نمود و بعد هم در زمان ولايت عهدي ناصرالدين شاه توبه نامه اي به او تسليم كرد و در آن دعاوي خود را بكلي انكار نمود و در سال 1266 هجري در تبريز بالاخره به قتل رسيد و ما عين توبه نامه او را از كتاب مستر براون (مواد تحقيق درباره ي مذهب باب) به يك واسطه نقل مي نمائيم:
«فداك روحي الحمد لله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه ي عباد خود شامل گردانيده بحمد لله ثم حمدا كه مثل آن حضرت را ينبوع رأفت و رحمت خود فرموده كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و تستر بر مجرمان و ترحم بر ياغيان فرموده اشهد الله من عنده كه اين بنده ضعيف را قصدي نيست كه خلاف رضاي خداوند اسلام و اهل ولايت او باشد اگرچه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولي چون قلبم موقن به توحيد خداوند جل ذكره و نبوت رسول صلي الله عليه و آله و سلم و ولايت اهل ولايت است و لسانم مقر بر كل ما نزل من عند الله است اميد رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاي حق را نخواسته ام و اگر كلماتي كه خلاف رضاي او بود از قلم جاري شده غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و اين بنده را مطلق علمي نيست كه منوط به ادعائي باشد و استغفر الله ربي و اتوب اليه من ان ينسب الي امر و بعضي مناجات و كلمات كه از لسان جاري شده دليلش بر هيچ امري نيست و مدعاي نيابت خاصه حضرت حجة الله عليه السلام را ادعاي مبطل مي دانم و اين بنده را چنين ادعائي نبوده و نه ادعاي ديگر مستدعي از الطاف حضرت شاهنشاهي و آن حضرت چنان است كه اين دعاگو را بالطاف و عنايات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمايند والسلام.»