تناقضگویی های بهائیت
عبدالحسین آیتی به نقل یکی از همراهان عبدالبهاء در سفر اروپاییاش، خاطرهای بدین مضمون را از اقامت در پاریس نقل میکند: «در پاریس شبی با عباس افندی مشروب میخوردیم، اسرار قلب خود را گفت و دانستم که هیچ دینی ندارد». این در حالیست که نوشیدن مسکرات در بهائیت حرام است و در این صورت، دلیلی بر باقی ماندن سایر پیروان بر بهائیت وجود ندارد.
عبدالبهاء اولین و اساسیترین آموزهی بهائیت را جستجوی آزادنهی حقیقت معرفی کرده است. این در حالیست که در عمل، تحریجویانِ جدا شده از این فرقه مورد مجازاتهای سخت تشکیلات بهائیت قرار میگیرند. اما به راستی فرقهای که بر خلاف اولین اساس خود، مخالفین برگشتهاش را مورد پیگرد قرار میدهد، چگونه میتواند منادی رفع خصومتهای دینی باشد!
سیداسماعیل زواره، در سال 1284 هجری پس از پی بردن به باطن پلید بهائیت، در مسیر کاظمین برای توبه و برائت از بهائیت، توسط بهائیان به قتل رسید. اما به راستی که چگونه میتوان بهائیت را حامل پیام صلح و نزاعستیزی دانست در حالی که گویا چنین سخنانی نزد آنان، تنها بر روی کاغذ از اعتبار برخوردار است.
پس از مرگ شوقی افندی، شخصی به نام جمشید معانی، ادعای پیامبری خود را مطرح کرد. وی با ادعای تدام فیض الهی پس از حسینعلی بهاء و عبدالبهاء در تجدید ادیان، خود را پیامبر موعود حسینعلی نوری خواند. اما فرقهای که یکی از دلایل حقانیت خود را فیض الهی در تجدید ادیان برمیشمارد، به مخالفت جدی با این مدعی پیامبری پرداخته است.