اعتقادات
پیروان وهابیت در حالی که چشم خود را بر فتاوای موجود در کتابهای خود بستهاند در کتابی سراسر دروغ و افتراء بار دیگر از جاده انصاف خارج شده و با تحریف و دستبرد در فتوایی از امام خمینی (ره) سایتها و شبکههای ماهوارهای خود را مملو از جنجال و تبلیغات مسموم علیه شیعه کرده و سعی در استفادهی ابزاری از آن نمودهاند.
وهابیت از جمله گروههایی است که دیگر مسلمانان را به عدم پیروی از سلف (پیشینیان) متهم میکند و با این حربه، سعی در مشرک خواندن ایشان دارد تا راه را برای کشتار مسلمانان، هموار سازد. اما باید گفت که علی رغم ادعایشان، آنان در مساله توحید که رکن دین اسلام است، دچار بدعت شدهاند و با این کار بر خود خط بطلان کشیدهاند.
وهابیان منکر مسائلی هستند که بعضا به لحاظ وضوح مثل این میماند که انسان خورشید را در وسط روز انکار کند. نمونهی این رفتار انکار اموری چون توسل به ارواح اولیاء الله است که به کرات توسط عوام و بزرگان اهل سنت صورت گرفته و ایشان از این اعمال هم نتیجههای فراوان گرفتهاند. اما وهابیت با وجود این همه موارد باز منکر این امور است.
وهابیان به پیروی از ابن تیمیه در برخورد با امور قطعی و روایات صحیح و حتی متواتر که با اعتقاداتشان سازگاری ندارد، شگرد خاصی دارند. این روش تأثیر بهسزایی در انحراف مسلمانان از حقیقت اسلام داشته است. آنها در برابر هر آنچه مخالف نظرشان باشد، با قاطعیت میگویند: هیچیک از سلف به این امر عمل نکرده و یا این روایت از سلف نقل نشده است.
عامل و ریشۀ اصلی همه بدبختیها مسلمین از جمله دشمنیها، تهمتها و نسبتهای ناروا به یکدیگر جهل و تعصب کورکورانه است؛ در حالی که انسان پاکنیت به خوبی با کمی غور و تفحص در احکام تشیع و اهل آن به واقعیتی غیر از آن چیزهایی که در بالا توسط متعصبی همچون ابن تیمیه گفته شد پی میبرد. احکامی که جز از لسان قرآن و روایات چیز دیگری نیست.
ابن تیمیه در راستای مخالفتهای عدیده با شیعه، در مورد شان نزول آیه ولایت با علمای اهل سنت نیز، مخالفت کرده است. علمای اهل سنت نزول این آیه را در حق امام علی (علیه السلام) میدانند اما ابن تیمیه، این شان نزول را دروغ میداند و برای این حرف خود، ادعای اجماع مینماید. در این تحقیق به بررسی این مسئله میپردازیم.
وهابیت با انکار واقعیات و مخالفت صریح با آیات قرآن و از جمله فرستادن صلوات بر وجود نازنین نبیّ مکرم اسلام (ص) زمینه نابودی و متمایز بودن نظر و عقیده خود را با قرآن رقم زندهاند که این مهم را میتوان از رفتار وحشیانه مبدع فرقه ضاله وهابیت یعنی محمد بن عبدالوهاب در اذیت و آزار فرستندگان صلوات جستجو کرد.
انسان نمیتواند به چیزی اعتقاد داشته باشد و تبعات آن را رد کند. وهابیان نیز به اموری اعتقاد دارند که نتیجهی آن مساوی با مشرک و بدعتگذار دانستن کثیری از علمای اهل سنت و حتی کسانی مثل ائمهی مذاهب چهارگانه. مثلاً زمانی که وهابیان بوسیدن قبر پیامبر (صلی الله عليه و آله) را بدعت میخوانند، احمد بن حنبل آن را جایز و پسندیده میداند.
ابن تیمیه که از سران وهابی میباشد مقام امامت را به حدی پایین آورده که علاوه بر این که اطاعت از امام فاسق را واجب دانسته، اطاعت از چنین امامی را هم مساوی با اطاعت خدا دانسته است. این شخص نادان در کتاب به نقل از بخاری و مسلم چنین میگوید: «مسلمانی كه از امامش ظلم و جور و اعمال ناشايست ببيند، بايد بر آن صبر كند.»
وهابیون با هر پديده علمی و حتی تكنولوژی، مخالف هستند و استفاده از این ابزارها را بدعت میدانند. بنابر اعتقادات مضحک آنان هر چیزی که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و در قرن اول هجری وجود نداشته و بعدا بهوجود آمده است، به بدعت وحرمت محكوم میشود. به همین علت است که با دانشهای بشری در تمامی حوزهها به شدت مخالفت میکنند
یکی از مهمترین روایاتی که دلالت بر ولایت امیرالمومنین دارد: «أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي» میباشد. برخی از کوردلان این روایت را دروغ جلوه داده و گفتهاند که در این روایت بر پیامبر دروغ بستهاند، و آن شخص کوردل کسی جز ابن تیمیه نیست. اما با اثبات این روایت در اسناد اهل سنت میفهمیم که چه کسی بر پیامبر دروغ بسته است.
وقتی در قرآن آمده است که حضرت یعقوب به وسیله پیراهن فرزندش بینا شد. «امّا هنگامىكه بشارت دهنده فرا رسيد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند؛ ناگهان بينا شد! (یوسف/96) » با توجه به این آیه، آیا بعید است که خداوند قادر به امام زادهها و دیگر اولیای این امکان را دهد که دعاهای مردم را به اذن خودش، مستجاب کنند؟
وهابیت عقاید خود را مرهون محمد بن عبدالوهاب میداند و او نیز هم به اقرار خود وهابیان و هم با عنایت به کتبش، بازگو کنندهی افکار ابن تیمیه است. در حالی که بسیاری از علمای هم عصر و پس از او، افکار او را رد کرده و او را تا مرز یک کافر پیش بردهاند. برخی نیز مثل ابن حجر هیتمی، افکار او را بیشتر شبیه یک خرافه دانستهاند تا اعتقاد.
لبهای مکه خشکیده و در هجر باران میسوخت! بزرگان مکه از خردمند شهر یعنی عبدالمطلب، چاره خواستند، او نیز گل سرسبد هستی را بالای دست گرفت و به دیوار کعبه چسباند و خدا را به حق او قسم داد! و باران بود که میبارید!! این داستان چیزی جز توسل به مقام پیامبر نیست که صحیح بخاری آن را نقل کرده است! با این حال آیا توسل به پیامبر، شرک است!؟