تصوف
به شواهد کتب معتبر صوفیه، ابوهاشم کوفی موسس صوفیه و اولین شخصی است که او را صوفی خواندند. امام صادق (ع) ابوهاشم کوفی را فاسد العقیده خوانده و مذهب او را مفری برای فرار از عقیده فاسدش عنوان کرد. علاوه بر آن مسعودی او را جبری و ملحد خطاب کرده است.
در شرح حال بزرگان صوفیه مطالبی بیان شده که در شأن یک شخص عادی نیست چه برسد به شخصیتی که او را عارف میدانند. چنانچه نقل کردهاند ابوسعید ابوالخیر با شنیدن آیات قرآن به رقص و دست افشانی میپرداخته است. حال آنکه اهلبیت (علیهم السلام) با شنیدن آیات قرآن دچار حزن و اندوه شده و گریه میکردند.
آیهی اکمال در روز عید غدیر، برای تکمیل دین، که همان برگزیده شدن حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) برای جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) باشد، نازل شده است، اما صوفیان از این آیه به نفع خودشان سوء استفاده کرده و مسئله بیعت و ولایت در زمان غیبت را برای خود مطرح کردند.
سران تصوف از هر مسئلهای برای خود کرامتی میتراشند. کما اینکه خواب خود و مریدان را بهعنوان کرامت برای مریدان نقل میکنند. چنانچه طبق یک خواب، رابعه عدویه را که در آن زمان نوزاد بوده است را شافع هفتاد هزار نفر معرفی میکنند. در حالی که کرامت در خواب حاصل نمیشود.
عدهای از صوفیه بایزید را از شاگردان امام صادق (علیه السلام) دانسته و درباره او داستانسراییهایی کردهاند. و حال آنکه با بررسی زمان تولد و وفات بایزید و تطبیق آن با زمان شهادت امام صادق (علیه السلام) تناقض سخن صوفیان آشکار میشود. زیرا بایزید سالها بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) به دنیا آمده است.
در حالی صوفیان گنابادی ادعا میکنند که ظاهر و باطن اسلام نزد آنهاست که در شبکههای اجتماعی خود سخنان پولس شخصیت برجسته مسیحی را منتشر میکنند. در حالی که پولس کسی است که بعد از حضرت عیسی (علیه السلام) شریعت مسیحیت را نسخ و بسیاری از تعالیم حضرت مسیح (علیه السلام) را به انحراف کشاند.
یکی از مسائل مهم و مورد بحث در تصوف، مسئله ولایت در قطب میباشد که در واقع با مطرحکردن آن، قطب را تا جایگاه امام معصوم بالا برده و او را در زمان غیبت، بهعنوان امام مردم معرفی میکنند، که این عقیده نادرست در بین صوفیه سبب شده که بعضی از سران آنان، وجود امام زمان (علیهالسلام) در این عصر را انکار کنند.
یکی از عقاید صوفیان که مخالف عقیده شیعیان بوده و کاملا مردود است، ادعای بینیازی از امام زمان (علیهالسلام) در زمان غیبت است، که وجود قطب را کافی از وجود امام معصوم دانسته و اطاعت از او را بر خود واجب میدانند.
بسیاری از بزرگان صوفیه حصول کمال را بدون ریاضت غیرممکن میدانند و به مریدان خود سختترین ریاضتها را توصیه میکنند که با عقل و شرع در تضاد است. مانند وادار کردن اشخاصی به اینکه در بین مردم به انسان فحش و ناسزا بگویند یا گرسنگیهای طولانی مدت. اما اسلام ریاضت را در انجام امور شرعی و انجام حسنات مقبول دانسته است.
عقیده به صلح کل از عقایدی است که در میان فرقههای صوفیه شیوع داشته و دارد. علاوه بر صوفیه، فرقههای دیگری همچون مرجئه که از فرقههای خوارج است، معتقد به این عقیده بودند. اما باید دانست که عقیده به صلح کل در میان ادیان به پلورالیزم دینی ختم شده و نزد معتقدین به این عقیده حق و باطل یکی است و ترجیحی ندارد و این امر با ادعای حقیقتجویی صوفیه معارض است.
از آنجایی که صوفیه معتقدند در هر زمان فقط یک قطب وجود دارد، لذا جایگاهی برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قائل نمیشوند. زیرا صوفیه مفهوم قطب در تصوف را همان امام در تشیع میدانند و معتقدند که این دو مفهوم اشاره به یک شخص است و قطب را مصداق اهلبیت خدا معرفی میکنند.
بنا به گزارش کتاب بیان الادیان، برخی از فرقههای صوفیه معتقد به حلول و اتحاد هستند. به همین دلیل است که بزرگان سلف شیعه همچون شيخ مفيد، ابن قولويه و ابن بابويه، فرقههایی که گرایش به این نوع از عقاید را دارند، منحرف دانسته و ایشان را از غلات برشمردهاند.
برخی صوفیه همواره از خرقه به نیکی یاد کردهاند. چنانچه برخی معتقدند کسی که خرقه به او رسیده است در واقع در عالم دیگری بر او پوشاندهاند. اما همین لباس مقدس در نزد برخی از صوفیه از آن به پلاس خران تعبیر شده و افرادی همچون حلاج اینقدر این لباس را پوشیدند و نظافت خود را رعایت نکرد تا اینکه شپش زد.
محققین بر این باورند که پیدایش تصوف بهصورت تصادفی نبوده و ایجاد آن را از جمله برنامههای زیرکانه یهود برای اسلام میدانند. چنانچه رهبانیت ایجاد شده در مسیحیت را بهوسیله پشمینهپوشی در اسلام وارد کردند تا مسلمانان را در انفعال و سستی قرار دهند و تا بتوانند روحیه جهاد و مقاومت را از آنها بگیرند.