زرتشت و باستانگرایی
موبدان در طول تاریخ وعده آمدن سوشیانت و منجی را به زرتشتیان می دادند. زرتشتیان به آمدن سه سوشیانت و منجی بارو داشتند ولی در سال 1630 میلادی که باید یکی از سوشیانت ها ظهور می کرد، در کمال ناباوری زرتشتیان هیچ فردی را ندیدند. ادعای آمدن سوشیانتها برای نجات زرتشتیان، توسط موبدان بیان شد ولی مرور زمان، و رسیدن زمان مقرر برای آمدن آنها، موجی از ناامیدی و دلسردی را برای زرتشتیان برجای گذاشت.
همانطور که در کتابهای تاریخی و متون زرتشتی بیان شده است و زرتشتیان ادعا دارند، آب و آتش و باد و خاک چهار عنصر مقدسی هستند که به چهار آخشیج معروف هستند. این عناصر امروزه به نوعی از آن جایگاه تقدس خود نزول کرده اند و مثلا در بحث خاکسپاری مردگان، به خاک و در بحث سوزاندن مردگان به آتش و در بحث شستن مردگان، به آب بی احترامی می شود.
در جنگ جلولاء، و جنگهاى مشابه كه حكومت ساسانيان شكست خورد، ساسانيان چند برابر مسلمانان، نيروى جنگي و تسليحاتى داشتند، از اين همه مظلوم نمايى باستانگرايان اين سؤال پيش مىآيد كه چرا ساسانيان آنگونه شكست خوردند؟ پس مردان ايرانى كجا بودند؟ چرا مردم ايران از حكومت ساسانيان دفاع نكردند؟ چرا اكثر ايرانيان براي سقوط حكومت ساساني لحظه شماري ميكردند؟
دكتر شریعتی: اعتقاد به قیامت در اسناد اولیهای که از مذهب زرتشت داریم، وجود ندارد، اما در اسناد دوره ساسانی پیدا میشود و من فکر کنم که مساله قیامت و تقسیم دنیا به گیتی و مینو... و بعد مساله ترازو و دوزخ و بهشت مسائلی باشند که بعدها در تماس با فرهنگ اسرائیلی، در بین النهرین، و فرهنگ اسلام، به تدریج پیدا شده است و این درست بر خلاف گفته مستشرقانی است که با حقه بازی عجیبی تاریخ تولد زرتشت را عقب میبرند.
دكتر شریعتی هم به مانند چندی از مورخین، تاریخ تولد و ظهور زرتشت را 660 قبل از میلاد می داند و دلیل او را می توان یکسان بودن و یکی بودن تولد و ظهور زرتشت با دیگر افرادی چون لائوتسو و کنفوسیوس و بودا بیان کرد که بنابر نظر نویسنده، اگر تنها دلیل انتساب تاریخ 660 قبل از میلاد برای تولد زرتشت را همین بدانیم، درست نیست.
چرا اين باستانگرايان (با آن رگهای برافروخته) هيچگاه از بیغيرتی شاهان هخامنشی و ساسانی ابراز بيزاری نكردند؟ چه اينكه امروزه بر پژوهشگران و تاريخدانان خردمند جهان روشن است كه شاهان هخامنشی و ساسانی و... با خواهر و مادر و دختر (محارم) خود همبستر میشدند. به هر روی، بی غیرتی آن است که افراد را با توهین اجبار به انتشار مطلبی کنند؛ آنهم مطلبی سراسر اشکال و دروغ!
جناب كورش دوم هخامنشی! امروز عدهای روان پريش، با حمايت محافل فراماسونری و صهيونيستی و به اسم شما و با نشر اكاذيب و اراجيف ملت را به تمسخر ميگيرند، و برای بزرگداشت شما دروغهای بسيار میگويند و اينگونه عقدههایشان را بر سر جوانان اين مرز و بوم تخليه میكنند! همه اين رفتارهای وقيحانه زير پرچم شماست. خواستم بگويم كه آسوده نخوابيد! اگر وجدان داريد!
پس از اينكه پارسها، سرزمين ماد را فتح كردند، همه توجه خود را بر شهرهای سرزمين بابيلون متمركز كردند. نبونئيد (شاه بابيلون)، در حاليكه (پسرش:) بلشصّر محافظ بابيلون بود، سربازان و فرماندهان ارتش خود را مستقر كرد. درآن هنگام، كورش به سربازان ارتش اكّدی (بابيلونی) در شهر اوپيس در كرانه رود دجله حمله كرد، پس اهالی آن منطقه قيام كردند، ارتش پارسی نيز مردم معترض را قتل عام كرد.
در سال 539 (پيش از ميلاد)، اوپيس بخشی از يك جنگ وحشتناك و خونين، بين كورش دوم (كورش كبير) و نبونئيد (پادشاه بابيلون) بود. كورش شهر اوپيس را غارت كرد و مردم آن را قتل عام نمود. البته اين ديدگاه، سخنی تازه نيست! بلكه ديگر مورخين، پژوهشگران و متخصصين تاريخ ايران و بين النهرين نيز بر همين عقيده اند كه كورش به راستی مرتكب چنين رفتاری شد.
دكتر بيل آرنولد از بزرگترين پژوهشگران تاريخ يهود: «در ماه تشری (از ماههای تقويم بابِلی)، هنگامی كه كورش برای جنگ با ارتش بابيلون، به سوی اوپيس، در كرانه رود دجله لشكركشی نمود، مردم بابيلون عقبنشينی كردند. او نيز ناگهان مردم را غارت و قتل عام كرد.» البته اين ديگاه بيل آرنولد، سخنی تازه نيست! بلكه ديگر مورخين، پژوهشگران و متخصصين تاريخ ايران و بين النهرين نيز بر اين عقيده اند.
خانم ليزبت فريد، از پژوهشگران گروه مطالعات خاور نزدیک دانشگاه میشیگان ايالات متحده امريكا، با استناد به رويدادنامه نبونئيد (كه از مهمترين و معتبرترين منشورهای مربوط به تاريخ بابيلون است)، كورش كبير را عامل قتل عام و غارت مردم شهر اوپيس میداند. همانگونه كه ديگر مورخين، پژوهشگران و متخصصين تاريخ ايران و بين النهرين بر اين عقيده اند.
یکی از نزدیکان رضاشاه در وصف رفتارهای رضاشاه او را فردی فحاش و بددهن معرفی نموده و میگوید: «بدا به حال کسی که مورد خطاب و عتاب رضا شاه قرار میگرفت دیگر چیزی نبود که به او و خاندانش حواله ندهد! فحاشی رضاشاه آنقدر زننده بود که در یک جمله میتوان گفت: رضاشاه شان فحش را هم از بین برده بود!»
تمام آنچه مردم ایران از رسانههای رسمی و غیررسمی از کورش بنیانگذار امپراتوری هخامنشی شنیده اند متناسب با ذائقه قهرمان پرستی آنان بوده است. این قهرمان پرستی -قهرمان سازی- کم کم به عنوان اصل مسلم مورد پذیرش قرار گرفته شده است. از طرف دیگر بزرگ نمایی کورش یا ملایم تر بگوییم احیای دوباره کورش ریشه ای سیاسی و ضد دینی دارد؛ که در جای خود باید مورد بررسی قرار گیرد.
آمِلی کورت درباره حوادث مربوط به حمله كورش كبير به اوپيس ميگويد: در سال 539 پيش از ميلاد، نبردی در اوپيس در حاشيه رود دجله رخ داد. نهايتاً كورش پيروز شد. اين پيروزی ،كه احتمالا به سختی به دست آمد، حاكی از يك حقيقت است، و آن اينكه اين فتح، با قتل عام مردم شهر اوپيس و يك غارت گسترده به پايان رسيد.