فرقه
بزرگان فرقه سلطان علیشاهی همیشه از ملاسلطان گنابادی تعبیر به شهید میکنند ولی ملاعلی گنابادی را شهید خطاب نمی کنند و به ندرت به ماجرای قتل او که توسط یکی از مریدان این فرقه در کاشان اتفاق افتاده است اشاره می کنند. زیرا پرداختن به این مسئله باعث ظاهر شدن زوایای پنهان این اتفاق و رسوایی هرچه بیشتر این فرقه خواهد شد.
نام اقطاب طریقت سلطان علیشاهی یا همان گنابادیه در کنار نام بزرگان صوفیه در سلسله صوفیان ذکر شده است. با مقایسه کوچکی بین این افراد و بزرگان سلفشان به فاصله زیاد بین ایشان از نظرعملی، شخصیتی و اعتباری پی می بریم. اما میتوان ادعا که این فاصله طبقاتی در همین سلسله کوچک گنابادی نیز وجود دارد و بهوضوح روشن است که اعتبار اقطاب این فرقه روز به روز رو به افول رفته است.
فرق منحرف صوفیه در زمان ما دچار رفتار ساختار شکنانهی عجیبی شدهاند، به گونهای که امروزه دراویش قید اعتقادی به مراد و قطب خود نداشته و به او اشکال وارد میکنند. این رفتار حتی در بین مشایخ باسابقه نیز به وفور دیده میشود که نمونهای از آن را میتوان در نامهی سرگشادهی مصطفی آزمایش، مأذون فرقهی گنابادیه به علیرضا جذبی قطب این فرقه دید.
دغدغهی بسیاری از فعالان مذهبی که خطر فرقهها و به خصوص فرقهی صوفیه را درک کرده و متوجه شدهاند که ایشان باعث گمراهی مردم معتقد و مؤمن در مسیر عرفان این است که روش برخورد با اعضای این فرقه و یا مقابله با لیدرها و سرتیمهای ایشان و چگونه باید باشد. این یک مسألهی مهمی است که با هر فردی از آنها چگونه برخورد شود تا ضمن ارائهی یک بحث منطقی، حقیقت نیز برای سایرین روشن شود.
متأسفانه دراویش و صوفیه در کنار شریعت اسلامی پدیدههایی بنام طریقت و حقیقت را اختراع کردهاند. شریعت را پوسته طریقت و طریقت را پوسته حقیقت میدانند و معتقدند که شریعت و طریقت هر دو وسائل رسیدن به حقیقتند. مراد از طریقت آداب سیر و سلوکی است که خودشان ابداع کردهاند و مراد از حقیقت مرحله رسیدن به خداست.
کرّامیان که پیروان عبدالله کرام مؤسس فرقه کرامیه بودند. او نويسنده كتابی به نام «عذاب قبر» است. وی در آن به تبيين انديشهها و افكار خود پرداخته ولی چون در آن مطالب غير معقول بوده بعدا عدهای از همفكران او اصل كتاب را با حذف مطالب سخيف تغير دادند تا بر اعتبار آن بيفزايند و ديگر اصل آن را افشاء ننمودند.
اکثر فرق صوفی با شروع فرقه گرایی و بحث مراد و مریدی در کتب خود به جایگاه و مقام قطب و پیر پرداختهاند. فرقه صفی علیشاهی نیز از این امر مستثنی نبوده و خود صفی علیشاه بارها در کتب خود به معرفی جایگاه قطب پرداخته است. کما اینکه معتقد است در زمان غیبت وجود قطب باید از وجود امام کافی باشد یا اینکه قطب را در شریعت خلیفه پیامبر (ص) و در طریقت نائب مناب علی (ع) میداند و ادعاهای دیگر.
درحالیکه چندین جوان از نیروهای انتظامی بخاطر جنایت درویشی سنگدل به نام محمد ثلاث به شهادت رسیده بودند و باعث صدمات و خسارات فیزیکی و مادی به نیروهای امنیتی و مردم عادی شده بود، عدهای از دراویش و طرفداران آنها از اپوزسیون خارج نشین و حتی طرفداران آنها در داخل کشور ایرادات و ادعاهای واهی زیادی را نسبت به بازداشت او مطرح میکردند و او را بیگناه معرفی میکردند.
در طریقت سلطان علیشاهی، قطب به اشارهی غیبیّه! جانشین خود را انتصاب میکند، این مسئله در جوازات و مستندات باقی مانده از اقطاب این فرقه گویا و روشن است.
مذهب سران صوفیه در طول تاریخ عمدتا شبیه ژله میماند، لرزان و مرتعش و قابل تغییر! هر چند تصوف در بین اهل سنت پا گرفت و عمدتاً سران صوفیه، سنی بوده اند، ولی صوفیان مذهب معینی ندارند و در طول تاریخ شاهدیم که با توجه به شرایط مکان و زمان، مذهب خود را تغییر میدهند.
وهابیت به عنوان مذهب پنجم در مقابل مذاهب اربعه اهل تسنن قد علم کرده است و خواهان از بین بردن مذاهب اربعه است.
محمد سعید رمضان بوطی، یکی از علمای بزرگ دمشق در کتاب خود میگوید: اگر یک مسلمان خود را پیرو مذهبی معرفی کند که امروز به مذهب سلفیه خوانده میشود، بدون شک چنین شخصی بدعتگذار است.
برخی از محققین علل دوام برخی از فرقههای صوفیه را حمایت حکومتهای وقت و قبیلگی بودن و تعصب طرفداران ذکر کردهاند. با دقت در تاریخ سلسلههای مختلف صوفیه در ایران و خارج از آن، این دو عامل به چشم میآید و از نمونههای بارزی که میتوان برای آن نام برد، سلسله صوفیه گنابادیه است.
فرقه اهل حق چنان منشأ خود را گم کرده است که هر مسلکی آن را از خود دانسته و حتی برخی از رهبران اهل حق هم خود را گاهی مسلمان و گاه دارای دینی جدا از اسلام معرفی میکنند که در اینجا نمونه ای از این اقوال را میآوریم. ابن عبری، نصیریه را فرقه شیعه غالی ذکر میکند. و ارنست رنان نصیریه را مصغر نصارا (مسیحیان کوچک) میداند. مورخان معاصر...