خشونتهای هخامنشيان
در ستون چهارم از کتیبه بیستون میخوانیم: «داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه من به خواست اهورامزدا در همان يک سال پس از آن که شاه شدم کردم، من 19جنگ کردم. به خواست اهورامزدا من آنها را زدم»! مردم سرزمینهایی که در اشغال هخامنشیان بودند، طی حدود یک سال، 19 بار علیه حکومت شورش کردند، داریوش میگوید که قیامها را سرکوب کردم، و آنان اکنون بندگان من هستند...
به این عبارات دقت کنید: «داریوش شاه گوید... آنجا آن سپاه نَدیتَبَئیر را بسیار زدم.» «به خواست اهورا مزدا من سپاه نَدیتَبَئیر را بسیار زدم. بقیه به آب انداخته شدند. آب آنها را برد». «من نَدیتَبَئیر را در بابل کشتم.» آیا داریوش حق داشت که چنین کند؟ آیا مدیریت جامعه علاوه بر منطق، به شمشیر هم نیازمند است؟
داریوش شاه گوید: این است آنچه که من در دومین و سومین سال، پس از آنکه شاه شدم، کردم. سرزمين اووجا Ûvja (عيلام، كه همان خوزستان و ايلام امروزی است) نافرمان شد. بندهی من، گَـئوبَرووَه با خوزیان جنگ کرد. پس او، خوزیان را بِزَد و تار و مار کرد و سردار آنها را گرفت. او را به نزد من آورد و من او را کشتم. پس از آن کشور از آن من شد. داریوش شاه گوید: آن خوزیان بیوفا بودند و اهورامزدا از سوی آنها پرستش نمیشد.
داریوش شاه گوید: من با سپاه به سوی سَکائیه رهسپار شدم... پس از آن من سکاها را بسیار زدم و سردار دیگری از آنان را گرفتم. او دست بسته به نزد من آورده شد و او را کشتم. آنگاه چنانچه میل من بود سردار دیگری برایشان برگزیدم. پس از آن، کشور از آن من شد. داریوش شاه گوید: آن سکاها بیوفا بودند و اهورامزدا از سوی آنها پرستش نمیشد. به خواست اهورامزدا هرطور میل من بود، همانطور با آنها کردم.
داریوش شاه گوید: پارت و هيركان نسبت به من نافرمان شدند. خود را از آنِ فرَوَرتیش (Phraortes) خواندند. ویشتاسپ پدر من، در پارت بود، مردم او را رها کردند [و] نافرمان شدند. پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود رهسپار شد. در شهر ویشپازاتیش (Višpauzatiš) در سرزمين پارت، آنجا با پارتیها جنگ کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار زَد (تار و مار كرد).
پس از اينكه پارسها، سرزمين ماد را فتح كردند، همه توجه خود را بر شهرهای سرزمين بابيلون متمركز كردند. نبونئيد (شاه بابيلون)، در حاليكه (پسرش:) بلشصّر محافظ بابيلون بود، سربازان و فرماندهان ارتش خود را مستقر كرد. درآن هنگام، كورش به سربازان ارتش اكّدی (بابيلونی) در شهر اوپيس در كرانه رود دجله حمله كرد، پس اهالی آن منطقه قيام كردند، ارتش پارسی نيز مردم معترض را قتل عام كرد.
در سال 539 (پيش از ميلاد)، اوپيس بخشی از يك جنگ وحشتناك و خونين، بين كورش دوم (كورش كبير) و نبونئيد (پادشاه بابيلون) بود. كورش شهر اوپيس را غارت كرد و مردم آن را قتل عام نمود. البته اين ديدگاه، سخنی تازه نيست! بلكه ديگر مورخين، پژوهشگران و متخصصين تاريخ ايران و بين النهرين نيز بر همين عقيده اند كه كورش به راستی مرتكب چنين رفتاری شد.
دكتر بيل آرنولد از بزرگترين پژوهشگران تاريخ يهود: «در ماه تشری (از ماههای تقويم بابِلی)، هنگامی كه كورش برای جنگ با ارتش بابيلون، به سوی اوپيس، در كرانه رود دجله لشكركشی نمود، مردم بابيلون عقبنشينی كردند. او نيز ناگهان مردم را غارت و قتل عام كرد.» البته اين ديگاه بيل آرنولد، سخنی تازه نيست! بلكه ديگر مورخين، پژوهشگران و متخصصين تاريخ ايران و بين النهرين نيز بر اين عقيده اند.
خانم ليزبت فريد، از پژوهشگران گروه مطالعات خاور نزدیک دانشگاه میشیگان ايالات متحده امريكا، با استناد به رويدادنامه نبونئيد (كه از مهمترين و معتبرترين منشورهای مربوط به تاريخ بابيلون است)، كورش كبير را عامل قتل عام و غارت مردم شهر اوپيس میداند. همانگونه كه ديگر مورخين، پژوهشگران و متخصصين تاريخ ايران و بين النهرين بر اين عقيده اند.
آمِلی کورت درباره حوادث مربوط به حمله كورش كبير به اوپيس ميگويد: در سال 539 پيش از ميلاد، نبردی در اوپيس در حاشيه رود دجله رخ داد. نهايتاً كورش پيروز شد. اين پيروزی ،كه احتمالا به سختی به دست آمد، حاكی از يك حقيقت است، و آن اينكه اين فتح، با قتل عام مردم شهر اوپيس و يك غارت گسترده به پايان رسيد.
كتاب «تاريخ باستان» دانشگاه كمبريج: كورش، به غارت و چپاول پرداخت و مردم را كشتار نمود. اين سند (رويدادنامه نبونئيد) نشانگر اين است كه پارسیها اردوگاه نبونئيد را به طور كامل به غنيمت گرفتند و همانطور كه در اغلب حالات روی ميداد، كشتار واقعی در نبرد با دشمن، پس از ترس و وحشت و عقبنشينی بابيلونیها رخ داد.
ماريا بروسيوس از ايرانشناسان مشهور جهان پيرامون فتح اوپيس به دست كورش كبير مینويسد: «در پاييز 539 [پيش از ميلاد]، ارتش كورش به شهر اوپيس در كرانه رود دجله رسيد. او آن شهر را عبرت و نمونهای برای [شهرهایی] كه بخواهند در مقابل او مقاومت كنند، قرار داد. بدين صورت كه او اهالی شهر اوپيس را وحشيانه كشتار و غارت كرد.
پیيِر بريان باستانپژوه و ايرانشناس مشهور جهان، در كتاب «از كورش تا اسكندر» به نكته قابل توجهی اشاره میكند، او نيز همانند ديگر تاريخ پژوهان روز دنيا، بر اين عقيده است كه تجاوز، غارت و كشتار مردم اوپيس، به دست كورش كبير صورت گرفته است. پيروزی كورش در نبرد اوپيس، با يك غارت وسيع و همچنين كشتارِ هر آنكس كه در پی مقاومت بود، همراه شد.
ژان گلسنر، استاد تاريخ بين النهرين و خط ميخی در ترجمه رويدادنامه نبونئيد، مینويسد: «در ماه تشرین (از ماههای تقويم اكّدی)، كورش برای جنگ عليه ارتش اكّدی (بابيلون) به اوپيس رسيد (در ساحل رود دجله)، مردم عقب نشينی كردند، و او نيز مردم را غارت و قتل عام كرد.» اين گفتار مورد تأييد بزرگترين باستانشناسان روز دنيا است.