بهائیت و استعمار
آیا حمایت استعمارگران از بهائیت، علّتی جز دستنشانده بودن این مسلک شبه دینی دارد؟! چرا که اگر استعمارگران به دنبال نیتهای خدایی و یا کسب رضایت مردمی بودند، هیچگاه دست به اشغالگری و چپاول ملّتها نمیزدند! بسی سادهانگاری است که همکاری همهجانبهی استعمارگران با بهائیت را خالصانه و از سر عشق به کمالات نداشتهی سران بهائیت بدانیم!
مبلّغین بهائی در راستای انکار ارتباط پیشوایان خود با استعمار انگلیس مدعی میشوند که اعطای نشان سلطنتی به عبدالبهاء، بخاطر تجلیل از اقدامات انساندوستانهی او در تأمین آذوقهی فلسطینیان بوده است. اما چگونه میتوان باور کرد که مسبب نسلکشی ایرانیان بين سالهای 1917-1919 م، بخاطر کمکِ عبدالبهاء به مردم دشمنش از او تقدیر کرده باشد؟!
عبدالبهاء در سفر خود به اروپا، ایرانیان را شادمان از سفر خود به انگلیس معرفی و آنها را فدایی انگلیس معرفی نمود. او همچنین با انکار واقعیتهای موجود، فدایی شدن انگلیس را برای ایران پیشگویی کرد! اما به راستی چرا مردم ایران باید فدایی انگلیس باشند و با نادیده گرفتن ظلم و ستم انگلیس، پیشبینی فدایی شدن انگلیسیها برای ایران را باور کنند؟!
مبلّغان بهائی ادعای ارتباط با استعمار را از جمله تهمتهایی معرفی میکنند که اخیراً دشمنان بهائیت به این فرقه وارد کردهاند. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائیت، به حمایت استعمار روستزار از بهائیت اعتراف کرده و نیت آن را خدایی برشمرده است. اما به راستی کدام عقل سلیمی، ادعای نیّت خدایی اشغالگر و متجاوز را میپذیرد؟!
معصومی تهرانی روحانینمای شیعه در مصاحبهی خود با شهروندیار، بهائیت را دینی جدیدالظهور دانست که مسلمانان از پذیرش آن اِبا دارند. اما باید دانست که بر خلاف ادعای تهرانی، دلایل بسیاری بر دین نبودن و ساخت استعمار بودن بهائیت وجود دارد! سؤال آخر اینکه چرا تهرانی به عنوان یک اندیشمند آزاد به بهائیت ایمان نمیآورد؟!
بهائیان در حالی ادعای ابداع آموزهی ترک تعصب را از جانب پیشوایان خود دارند که پیش از آنها، آیات و روایات اسلامی، از تعصب کور نهی کردهاند. از طرفی پیشوایان بهائی، در این زمینه پا را فراتر نهاده و به مقابلهی فکری با تعصبات پسندیده ملّی، مذهبی پرداختهاند؛ مقابلهای که با هدف هموارسازی راه سلطهی حامیان بهائیت صورت میگیرد.
تشکیلات بهائیت در سازمان ملل، در حالی خود را نمایندهی بهائیان 230 کشور جهان، برای اعتراض به نقض حقوق بهائیان معرفی کرد که تنها 205 کشور و دولت رسمی در زمین وجود دارد! از طرفی، تشکیلاتی که در طول 40 سال، همواره آتش بیار تحریم و فشار و خیانت علیه مردم ایران بوده، با چه رویی درخواست آزادی عمل بیشتر در ایران دارد؟!
اروپاییها پس از کشف آمریکا، برای اثبات تسلط خود بر این قاره، دست به جنایات کمنظیری در نسلکشی و آوارهسازی بومیان آمریکا زدند. اما عبدالبهاء، با ممنون دانستن سرخپوستان آمریکایی از اروپاییهای مهاجر، بدون کمترین اشارهای به جنایات اروپاییها، بزرگترین ضرر در کشف آمریکا را غرق شدن کشتی تایتانیک عنوان نموده است.
اروپاییهای مهاجر برای تسلط خود بر قارهی آمریکا، به روشهای گوناگونی نظیر نسلکشی، بردهداری، نابودی مزارع، گرسنگی، کوچ جمعی، غارت و شیوع بیماریهای واگیر (وبا و طاعون) در میان سرخپوستها متوسل شدند. اینها همه در حالیست که عبدالبهاء، در اظهاراتی سخیف، سرخپوستان را ممنون اروپاییهای جنایتکار دانسته است!
پیشوایان بهائیت، ضمن دستور به اطاعت بیقید و شرط از حکومتهای مستبد؛ پیروان خود را از هرگونه دخالت در امور سیاسی بازداشتهاند. اما این رویکرد پیشوایان بهائی در حالیست که این موضع آنان، نشان از سرسپردگیشان در برابر حاکمان ستمگر دارد و در غیر اینصورت، چگونه میتوان پذیرفت که خدای عادل، دستور به اطاعت از حاکمان ظالم داده است؟!
نویسندگان بهائی در توجیه حکم رهبران خود به اطاعت محض از حکومتهای مستبد، حکومت را زاییدهی کیفیت اجتماع دانسته و هرگونه اعتراض بر آن را غیرقابل توجیه برشمردند. این در حالیست که در بسیاری از مواقع، توطئهی قدرتهای خارجی، بر خلاف خواست مردم حکومتی را شکل داده و یا انقلابهای مردمی، در پیمودن مسیر خود، به انحراف کشیده شدهاند.
نویسندگان بهائی با انتساب سخنانی ایراندوستانه به پیشوایان خود، در تلاشند تا حسّ ترحم ایرانیان را نسبت به خود برانگیزند. این در حالیست که با بررسی سیرهی پیشوایان بهائیت درمییابیم که بر خلاف این ادعا، آنان نه تنها از گرفتاری و مصیبت دیدن هموطنانشان، اظهار خوشحالی نمودند، بلکه در سفرهای خود، ذخایر ایران را پیشکش اجانب میکردند.
در پاسخ به این پرسش که علّت حمایت استعمار از جریان بابیت و بهائیت چیست؟! میبایست گفت در دورهای که به رغم درماندگی حکومت در مقابل زیادهخواهی استعمار، شواهد محکمی مبنی بر مقابلهی مردمی با اتکای به دین، با دزدی منابع و اِشغال کشورمان وجود دارد؛ کشورهای استعماری را بر آن داشت تا با ایجاد فرقهها راه را برای نفوذ خود هموار کنند.
در اواخر قرن نوزدهم میلادی (دورهی آغاز استعمار نو)، دولتهای متجاوز غربی مجبور بودند تا تجاوز وحشیانه و غارتگرانهی خود را به نحوی توجیه کنند. رهبران بهائیت نیز همگام با آنها، از ادبیاتی مشابه در قبال کشورهای مستعمره استفاده کرده و از تهاجم خونین و غارتگرانهی کشورهای استعمارگر، به گسترش فرهنگ و تمدن تعبیر کردهاند.