ولایت در آیین تصوف

  • 1392/10/19 - 00:17
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بررسي مساله ولايت در صوفيه و بيان فرق آن با ولايتي که از منظر قرآن و شيعيان مطرح است و تعداد اولياي خاص الهي و مقام قطب در نزد صوفيه.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قرآن کریم "ولایت" را مقام والایی می داند که در درجه نخست شایسته خدا و رسول او است و پس از آنان برازنده کسی چون علی ابن ابی طالب علیه السلام است که در حال رکوع انگشتر خود را به سائل بخشید[1]. مکتب تشیع با بهره گیری از آیات و روایات فراوان بر اهمیت این مقام تاکید می ورزد و اهل بیت معصوم پیامبر علیهم السلام را بالاترین نمونه اولیای الهی می شمارد.
صوفیان نیز ولایت را در جایگاهی بس والا می نشانند و گاه برخورداری از این مقام را توجیه گر مخالفت با ظواهر شریعت می سازند. نکته در خور توجه آن است که ولایت در سخنان بسیاری از مشایخ تصوف با آنچه شیعیان از آن جانب داری می کنند، فاصله بسیار دارد. برای مثال در حالی که مکتب تشیع عصمت اولیاء را به عنوان پرهیز از گناه و خطا می داند، در نگاه شریعت گریزان صوفی آنچه برای دیگران حرام است، بر مقربان درگاه الهی رواست.
مست خدا مست خدا هر چه کند هست روا
هست روا آنچه کند در ره او نیست خطا[2]
در ميان صوفيه حکیم ترمذی از نخستین صوفیانی است که به صورتی گسترده به بحث ولایت پرداخته و حتی به برتر شمردن ولی از نبی متهم گشته است. این اتهام البته بر پایه محکمی استوار نیست؛ چنان که وی بارها بر این نکته تاکید می ورزد که هیچ کس را نمی توان برتر از انبیاء دانست[3]. از دیدگاه وی، برخی از اولیاء یک  سوم مراتب نبوت را دریافت داشته و گروهی دیگر به نیمی از آن یا بیشتر دست یافته اند. شمار اولیاء در هر زمان چهل نفر است و همگی اهل بیت پیامبر خوانده می شوند؛ اما باید دانست که مقصود، اهل بیت نسبی نیست.[4]
پس از حکیم ترمذی مساله ولایت اهمیتی روز افزون می یابد و کسانی همچون هجویری آن را «اساس طریقت تصوف» می خوانند[5].هجویری شمار اولیاء خاص الهی را سیصد و پنجاه و پنج نفر می داند و آنان را در مراتب زیر جای می دهد. اخیار(300 نفر)، ابدال(40 نفر)، ابرار(7 نفر)، اوتاد(4 نفر)، نقبا(3 نفر) و قطب یا غوث(یک نفر).[6] این دسته بندی که گاه به حدیث نبوی[7] مستند می گردد[8]، با اختلافی اندک مورد پذیرش بسیاری دیگر از صوفیان قرار گرفته است.[9] چنان که عزیز الدین نسفی می گوید:
«بدان که اولیاء خدا در عالم، سیصد و پنجاه و شش کس اند و این سیصد و پنجاه و شش کس همیشه در عالم بوده اند. چون از ایشان یکی از عالم می رود، یکی دیگر به جای وی می نشانند تا از این سیصد و پنجاه و شش کس کم نشود. ... این سیصد و پنجاه و شش کس طبقات دارند؛ شش طبقه اند: سیصد تنان و چهل تنان و هفت تنان و پنج تنان و سه تنان و یکی. این یکی قطب است و عالم به برکت وجود مبارک او برقرار است. چون وی از این عالم برود و دیگری نباشد که به جای وی نشیند، عالم بر افتد.[10]

صوفيه تعريفي از ولایت را چنین بيان کرده است: با رحلت پیامبر عظیم الشان معنویت و روحانیت او در وجوه علی(ع) جلوه نمود و سپس در هر زمان در وجود مظهری جلوه کرد تا به امام زمان(عج) متجلی شد و اشعه انوار آن در وجود او لیای حق [اقطاب] ظاهر و هویداست.[11]

صوفيه ولایت جزئیه در عصر غیبت را مختص به اقطابشان مي داند و آنان را نمایندگان حق و نائب امام(عج) معرفي مي کند به نحوي که هر کس که قطب را بشناسد نیازی به انتظار ظهور حضرت قائم در عالم صغیر و عالم کبیر نخواهد داشت.[12]

تعاريفي که شيعه از منظر قرآن در مورد ولايت مطرح کرده با تعاريفي که از بزرگان صوفيه در مورد ولايت مطرح کرده اند، اختلافي فاحش داشته است؛ هر چند صوفيه سعي دارد تا مقامي را که براي قطب خود تعريف مي کند را هم سنگ مقام امام معصوم عليه السلام معرفي کند. تا جايي که اقطاب در اجازه نامه هايي که به منظور تعيين قطب بعدي مي نويسند، کلمه "به اشاره غيبي" را اضافه مي کنند، تا اين مقام ساختگي را براي اقطاب خود موجه سازند و نماد سازي از تعيين امام معصوم را توسط امام قبلي براي خود به تصوير بکشند.  

منابع:
1-«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و بوتون الزکاه و هم راکعون» سوره مائده، آیه 55
2-معارف سلطان ولد، صص 35 و 64
3-ختم الولایه، صص 357 و 394
4-ختم الولایه، صص 344 - 347
5-کشف المحجوب، ص 265
6-کشف المحجوب، ص 269
7-بر پایه این حدیث، میان بندگان برگزیده خدا، سیصد نفر برقلب آدم، چهل نفر بر قلب موسی، هفت نفر بر قلب ابراهیم، پنج نفر بر قلب جبرئیل، سه نفر بر قلب میکائیل و یک نفر بر قلب اسرافیل جای گرفته اند. هر گاه یک نفر از هر طبقه ای از میان رود، دیگری جانشین او می گردد و خداوند به برکت آنان، بلا و مصیبت را از مردم دور می سازد. حلیه الاولیاء، ج 12، ص 9؛ الموضوعات، ج 2، صص 335 و 336؛الدر المنثور، ج 1ف ص 765
8-مفاتیح الاعجاز، ص 282؛ الفتوحات المکیه، تحقیق عثمان یحیی، ج 11، صص 290-304
9-عارف شیعی سید حیدر آملی شمار مردان بزرگ الهی را به 19 تن کاهش می دهد و هفت نفر از آنان را (آدم، نوح، ابراهیم، داود، موسی، عیسی، و محمد صلوات الله علیهم اجمعین) را قطب و دوازده نفر دیگر(امامان معصوم علیهم السلام) را "ولی" می خواند. نص النصوص، ج 1، ص 261
10-کتاب انسان الکامل، ص 317
11-جذبی، هبه اللّه‏، رساله باب ولایت و راه هدایت، حقیقت، تهران ۱۳۸۱ صفحه 119
12- گنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، تصحیح و تعلیقات حسینعلی کاشانی بیدختی، حقیقت، تهران ۱۳۷۹صفحه 245

 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.