بررسی ابلاغ رسالت رسول خدا (ص) در صحیح بخاری
طبق آیات قرآن کریم، در ابلاغ وحی از جانب خدا به انبیای الهی، هیچگاه ترس و خوفی وجود نداشته است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مسئله بعثت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و نحوه نزول وحی و ابلاغ رسالت در اولین مرتبه بر ایشان از مهمترین وقایع در میان مسلمانان است. با رجوع به کتب روایی اهل سنت و بررسی این موضوع، روایاتی مشاهده میشود که جای تعجب فراوان دارد. بخاری محدث مشهور اهل سنت در کتاب خود به نقل از عایشه به نحوهی نزول وحی و پیغام رسانی جناب جبرئیل پرداخته است.
آنچه جای تعجب است نحوه بعثت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از منظر روایات اهل سنت است. عایشه به عنوان راوی این اتفاق، به گونهای بعثت را شرح میدهد که انگار در آن زمان بوده است. در حالی که سخن او با آیات قرآن کریم و عقل سلیم در تضاد است.
بخاری در کتاب خود به نقل از عایشه مینویسد: «نزول وحی بر رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) به وسیله خواب و رؤیاهای راستین، شروع شد. آنچه را كه رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) در عالم رؤیا میدید، مانند روشنی صبح، تحقق پیدا میكرد. بعدها رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به گوشه نشینی علاقهمند گردید و در غار حراء گوشه نشینی گزید و چندین شبانه روز بدون اینكه به خانه بیاید، در آنجا عبادت میكرد و هنگامی كه توشهاش تمام میشد، به خانه میرفت و توشه بر میداشت. خدیجه (رضیاللهعنها) توشه او را آماده میكرد. در یكی از روزها كه در غار حراء مشغول عبادت پروردگارش بود، فرشتهای نزد او آمد و خطاب به وی گفت: بخوان! رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «من خواندن نمیدانم.» حضرت میفرماید: فرشته مرا در بغل گرفت و تا جایی كه تحمل داشتم فشرد (تا حدی كه كه طاقتم تمام شد) و بعد مرا رها كرد و گفت: بخوان! گفتم: «خواندن نمی دانم.» (تا سه بار این كار را ادامه داد) گفت: (بخوان به نام پروردگارت، او كه انسان را از خون بسته آفرید ...) بعد از آن، رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) در حالی كه قلبش میلرزید، نزد خدیجه رفت و گفت: «مرا بپوشانید، مرا بپوشانید.» حاضرین، رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) را پوشانیدند تا اینكه ترس و وحشتش برطرف شد. سپس ماجرا را برای خدیجه بازگو کرد و فرمود: «من نسبت به جان خود، احساس خطر میكنم.» خدیجه گفت: خداوند هرگز تو را ضایع و نابود نخواهد كرد، زیرا شما پای بند صله رحم هستی، مستمندان را كمك کرده، از مهمانان پذیرایی میکنی و در راه حق، مشكلات را تحمل میكنی. بعد از آن، خدیجه او را نزد پسر عموی خود، ورقه بن نوفل برد. ورقه مردی مسیحی بود، انجیل را به لغت عبری مینوشت. بزرگسال و نابینا بود. خدیجه به وی گفت: ای پسر عمو! از برادرزادهات (محمد) بشنو كه چه میگوید. ورقه خطاب به رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) گفت: ای برادر زاده! بگو چه دیدهای؟ حضرت (صلیاللهعلیهوآله) آنچه را كه دیده بود شرح داد. ورقه بن نوفل گفت: این همان فرشتهای است كه خداوند بر موسی فرو فرستاد. ای كاش! روزی كه قومت تو را از شهر بیرون میكنند، من زنده و جوان میبودم. رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «مگر آنان مرا از شهرم بیرون میكنند؟»
ورقه گفت: آری! پیامی را كه تو آوردهای، هیچ پیامبری نیاورده است مگر اینكه با او دشمنی كرده و او را از شهر اخراج كردهاند. اگر من تا آن زمان زنده بمانم، با تمام وجود تو را كمك خواهم كرد. متأسفانه پس از مدت كوتاهی، ورقه درگذشت و سلسله جریان وحی نیز برای مدت معینی متوقف شد.»[1]
چند نکته در این روایت محل تأمل است:
اول آنکه این روایت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نقل نشده و عایشه در حالی که در زمان بعثت حضور نداشته این روایت را نقل کرده است و چیزی که ندیده و مطلبی را که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نشنیده، به نظر شخصی خودش بیان کرده است.
دوم آنکه عایشه میگوید جبرئیل چندین مرتبه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را فشرد تا حضرت شروع به خواندن کرد. این در حالی است که خواندن و نوشتن یا به صورت آموزش دیدن باید باشد و یا به صورت معجزه از جانب پروردگار عالم میتواند صورت بگیرد. قرآن کریم در سوره مبارکه نجم میفرماید: «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى [نجم/10] آنگاه به بندهاش آنچه را باید وحی میکرد، وحی کرد.» بر اساس این آیه شریفه، اگر قرار است وحی صورت گیرد بر اساس فشردن و تکان دادن و زیر و رو کردن، صورت نمیگیرد، بلکه امری شدنی است که به یکباره صورت میگیرد.
سوم آنکه عایشه در ادامه روایت از ترس و خوف حضرت یاد میکند و میگوید: «بعد از آن، رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) در حالی كه قلبش میلرزید نزد خدیجه رفت و گفت: "مرا بپوشانید، مرا بپوشانید." حاضرین رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) را پوشانیدند تا اینكه ترس و وحشتش بر طرف شد. سپس، ماجرا را برای خدیجه بازگو کرد و فرمود: "من نسبت به جان خود، احساس خطر میكنم"» رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بر اساس این روایت از جان خود ترس داشتند و وحشت و خوف شدید ایشان را فرا گرفته بود، در حالی که خدای رحمان در خطاب به حضرت موسی (علیهالسلام) میفرماید: «یامُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یخَافُ لَدَی الْمُرْسَلُونَ [نمل/10] ای موسی! مترس که پیغمبران در حضور من هرگز نمیترسند.» با بیان این آیه مشخص میشود که انبیای الهی از وحی و معجزات الهی واهمه و ترس نداشتند.
پینوشت:
[1]. بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص7، رقم 3، چاپ اول، دار طوق النجاة. « أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ ... وَفَتَرَ الوَحْی.»
افزودن نظر جدید