قطب دراویش ایران و ادعای خدایی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ درختان میوه هر چه پربارتر شاخه هایش به زمین نزدیکتر است. در اسلام نیز هر وقت با علما و عرفای حقیقی مواجه میشویم و سخنی از آنها میشنویم تواضع و فروتنی آنان کاملاً مشهود است. به قول معروف، عالم و عارف حقیقی هرچه عالم تر و مقرب تر، افتادگی وی بیشتر است.
درحالی که علما و عرفای حقیقی نه تنها شأن و مقامی برای خود در برابر خداوند متعال قائل نیستند بلکه در برابر مردم عادی نیز بسیار فروتن و متواضع هستند و خود را بالاتر از ایشان نمی دانند ولی اقطاب و مشایخ صوفیه در باب ادعای شأن و مقام برای قطب، هیچ حدّ و حدودی برای خود قائل نیستند و بالاترین مقامات را برای خود متصورند. غلو اقطاب و مشایخ صوفیه درباره شأن و مقام قطب را در سخنان و آثار تمام فرق صوفیه می توان دید.
این غلوها به حدی است که حتی توجه محققین غیرمسلمان نیز به آنها جلب شده است. نیکلسن یکی از محققین حوزه تصوف، به غلو درباره قطب اشاره کرده و میگوید: «غلو در مقام پیر و مرشد تا آنجا بود که آنان را روحاً و متحداً با خدا میشمردند و اعمالشان را اعمال خدا میدانستند». [1] اتحاد با خدا و خدا پنداری از جمله بزرگترین ادعاهای اقطاب و بزرگان صوفیه است که ریشه در عقاید فاسد این مکتب دارد.
ازجمله مصادیقی که میتوان برای ادعای نیکلسن مطرح کرد، سخنان و غلوهای ملاسلطان گنابادی است که اطاعت از خود و دیگر اقطاب را اطاعت از خدا و رسولش دانسته و حتی اطاعت از خود را هدف خلقت مریدان خود میداند و میگوید: «پس عزیز من... دست بیعت و متابعت به دست او ده تا به برکت اطاعت و انقیاد او که فی الحقیقه طاعت رسول (صلی الله علیه و آله) و طاعت خداست از چنگ راه زنان، امان یابی و از مهاوی طبع که درکات جحیم است خلاص شوی، زیرا که مقصود از خلقت تو این اطاعت و اقتدا است. بلکه میگوییم که ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیاء و مشقت اولیاء از برای ارادت و اقتدا است.» [2]
ملاسلطان گنابادی در کتاب ولایت نامه صفت خالقیتی که انبیاء و اهل بیت (علیهم السلام) نیز آن را برای خود قائل نشدند، برای خود قائل شده و مینویسد: «صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت؛ با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت به آن اعتبار که مضاف به کثرات است و مستعلی بر کل است و رب توان گفت، که تربیت کل موکول (ملکوت) با اوست و خالق توان گفت به اعتبار این که خالقیت حق تعالی شأنه به واسطه آن ظهور یافت و همچنین جمله اسماء.» [3]
نه تنها ملاسلطان گنابادی بلکه دیگر اقطاب این سلسله و دیگر سلاسل صوفیه نیز اگرچه خود را درویش مینامند ولی مقامی بس عظیم برای خود قائل اند و دارای ادعاهایی بس شگرف و گاهاً کفرآمیز و شرک آلود هستند.
پی نوشت:
[1]. نیکلسن، تاریخ تصوف، به نقل از ارمغان خانقاه، محمدتقی رهبر، ص 256
[2]. گنابادی، ملاسلطان، سعادتنامه، نشر حقیقت، تهران، 1379 ه ش، ص 92 و 93
[3]. گنابادی، ملاسلطان، ولایت نامه، نشر حقیقت، تهران، 1380 ه ش، ص 15
افزودن نظر جدید