جایگاه نفس در عرفان ناب و مسلک تصوف
مسئلهی نفس یکی از مباحث مهم در عرفان است. روش برخورد با نفس به اندازهای دارای اهمیت است که تمام سعی و توفیق سالک در سیر به سوی خدا، به برخورد او با نفس برمیگردد، که اگر نفس خود را پرورش داد و تربیت کرد، به مقام مطمئنه میرسد و با رضایت در حضور خداوند خواهد بود و اگر مانند صوفیان نفس خود را ذلیل ساخت، مغرور این کار خواهد شد و امانت دار الهی نیز نخواهد بود.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عرفان ناب و مسیر تصوف دارای تفاوتهایی هستند که این تفاوتها هدف و نتیجهی سلوک را بهطور کامل تغییر میدهد. یک صوفی به خیال اینکه تنها با گذشتن از هوای نفس میتواند مسیر سیر و سلوک را طی کند و به حقیقت هستی برسد، همهی خواستههای خودش را زیر پا میگذارد و هیچ کاری به نفس ندارد. گروهی از صوفیان به اندازهای در این زمینه افراط کردهاند که به ملامتیه معروف شدهاند. این دسته برای خوار کردن نفس خود دست به هر اقدام زشت و پستی میزدند که مردم به آنها با دید اراذل و اوباش نگاه کنند![ابن منظور، لسان العرب، واژه ملامتیه] طبعاً هیچ انسانی بنابر فطرت پاکی که خدا در نهاد او گذاشته حاضر نیست که مضحکهی عام و خاص شود و اسلام عزیز هم با این راه و روش کاملاً مخالف است. امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) که قریب بهاتفاق سلاسل صوفیه، طریقت خود را به ایشان منسوب میدانند، در رابطه با اهمیت حفظ آبرو میفرمایند: «لاتَجَعَلْ عِرضَکَ غَرَضاً لِنِبالِ القَولِ.[سید رضی، نهجالبلاغه، نامه 69] آبرو و اعتبار خودت را آماج تیرهای حرف مردم قرار مده.»
میبینیم که راه و روش عرفان ناب که الگو گرفته از راه اهلبیت(علیهم السلام) است، بر خلاف روش غلط صوفیانه نفس انسان را تربیت میکند تا به مقامی برسد که مخاطب خداوند قرار گیرد که فرمود: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً.[فجر/27-28] تو ای روح آرام یافته، به سوی پروردگار بازگرد در حالیکه هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است». تصوف، با این آموزههای ضد بشری نمیتواند جایگزین عرفان ناب برای رسیدن به حقیقت و کمال انسانی شود.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ راه و روش عرفان حقیقی و مسیر تصوف دارای تفاوتهایی است که این تفاوتها هدف و نتیجه را بهطور کامل تغییر میدهد. شخص صوفی بهزعم اینکه تنها با گذشتن از هوای نفس، مسیر الهی پیموده میشود؛ این سیر و سلوک را انجام میدهد و عمر خود را صرف مبارزه با خواهشهای نفسانی میکند ولی به مقامات عرفانی و شناخت حقیقی دست نمییابد!
اما کسی که در بستان عرفان حقیقی قدم میزند و عبودیت خود را با رعایت دقیق شریعت انجام میدهد، از این طریقت و سلوک بهرهمند میشود و به سرمنزل مقصود میرسد.
اما تفاوت اصلی سیر و سلوک عرفان ناب با طریقتبازی در تصوف چیست؟
عرفان ناب به دنبال آن نیست که نفس خود را نادیده بگیرد و به این بهانه خود را منفور و مطرود خاص و عام کند. در روش سلوکی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و اهلبیت مطهر ایشان مشاهده میشود که ایشان حتی در چشم دشمن نیز عزیز بودند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) که قریب بهاتفاق سلاسل صوفیه، طریقت خود را به ایشان منسوب میدانند؛ به نحوی در سیر و سلوک قدم برداشت که دشمن نیز در فضائل ایشان، حتی پس از شهادت زبان به اعتراف گشود. در احوال معاویه، دشمن شماره یک امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نقل کردهاند که پس از شنیدن خبر شهادت مولای متقیان (علیهالسلام) با تمام خباثتی که داشت نتوانست این حقیقت را پنهان کند و گفت: «ما ذا فَقَدُوا مِنَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ وَ الْفَضْلِ وَ الْفِقْهِ،[1] مردم چگونه از دست دادن منبع علم و حلم و فضیلت و دینشناسی را تحمل کنند»!
عرفان اهلبیت (علیهمالسلام) به دنبال آن است که نفس انسان را از اماره بودن خارج کند و بهحد اعلای آن، یعنی مرتبهی مطمئنه برساند؛ نفسی که میتواند پس از سیر و سلوک به نتیجهی مطلوب برسد و مورد خطاب خداوند قرار گیرد که؛ «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِي [فجر/27-30] تو ای روح آرام یافته، به سوی پروردگار بازگرد در حالیکه هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سِلک بندگانم درآی، و در بهشتم وارد شو».
عرفان ناب، نفس را پرورش میدهد و ظرفیت آن را تکمیل میکند، ولی تصوف، نفس را خوار و ذلیل و حقیر میداند و همّ و غم صوفی جز این نیست که با نفس خود مبارزه کند و اینکه راه و روش مبارزه با نفس چیست و چگونه باید از این طریق، کسب معرفت کرد و به حقیقت رسید، اهمیت چندانی ندارد.
علامه طباطبایی در این زمینه میفرماید: «طایفهای از اینها (صوفیان) این طریقه را فقط برای این جهت سلوک میکنند که به این طریقه علاقهمند هستند، البته از مختصری از معارف نفس هم بهرهای دارند، اما این معرفت برای آنان هیچوقت بهطور کامل و تمام دست نمیدهد، زیرا اینان ازآنجاییکه غیر از خود نفس، غرض دیگری از این معرفت ندارند، از همین جهت از آفریدگار نفس یعنی خداوند متعال که سبب حقیقی نفس است و زمام نفس در وجود و آثار وجودش بهدست وی است غافل هستند، ازاینرو آنطور که باید نتوانستند به معرفت النفس نائل شوند، آری چگونه ممکن است کسی بتواند به چیزی معرفت تام و کامل پیدا کند در حالی که از علتهای هستی و بهویژه علتالعلل: خداوند) غافل باشد؟»[2]
سیرهی عملی صوفیان نامدار در رابطه با نفس، سرکوبی مطلق آن است، بهگونهای که گاهی برخی از ایشان شرافت انسانی خویش را نابود میکردند و به سودای سلوک عرفانی، گوهر آبرو و عزت را که امانتی الهی در دست انسان است میشکستند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در رابطه با اهمیت حفظ آبرو میفرمایند: «لاتَجَعَلْ عِرضَکَ غَرَضاً لِنِبالِ القَولِ.[3] آبرو و اعتبار خودت را آماج تیرهای حرف مردم قرار مده.»
گروهی از صوفیان بهقدری در این راه افراط کردند که معروف به ملامتیه شدند که از اظهار قبایح و زشتیها و نیز معایب نفس در انظار عمومی ابایی نداشتند و نفس را همواره متهم و ملوم میخواستند تا به خود مغرور نشوند؛ ایشان حتی معتقد بودند که اولیای خدا ممکن است در میان اوباش و اراذل باشند![4]
روش سلوک صوفیانه در سرکوبی مطلق نفس برخلاف عرفان و آموزههای ناب اسلامی است که در آن سالک حقیقی درراه عبادت و بندگی نفس را تربیت میکند و آن را به کمال میرساند.
پینوشت:
[1]. ابن قلانسی، تاریخ دمشق، تحقیق سهیل زکار، نشر دار حسان، دمشق 1403، ج 3، ص 339- 340
[2]. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ترجمه موسوی همدانی، نشر دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374، ج 6، ص 284
[3]. سید رضی، نهجالبلاغه امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ترجمه شیروانی، نشر نسیم حیات، قم 1381، نامه 69
[4]. محمد بن مکرم (ابن منظور)، لسان العرب، نشر دار صادر، بیروت، 1410 ق، واژه ملامتیه
افزودن نظر جدید