غلو صوفیان در مورد بزرگان خود
متصوفه در مورد جایگاه بزرگان خود، مسیر انحرافی غلو را طی میکنند و گاهی مقامی را برای ایشان قائل هستند که نه تنها در شأن و منزلت آنها نبوده، بلکه در مورد هیچ مخلوقی صدق نمیکند. در این نوشتار، برای نمونه به موردی اشاره شده که به زعم صوفیان، جناب عزرائیل برای گرفتن جان بزرگ صوفیان، از وی اجازه میخواهد! که به نقد آن پرداخته شده است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مرگ، حقیقتی انکار نشدنی و واقعیتی پذیرفتهشده در تکوین هستی است و هر موجود زندهای، از عرصه حیات دنیوی خارج شده و به دنیای دیگری پای خواهد گذاشت. ادیان الهی در مورد مرگ حقایقی را مطرح کرده و به این باور پرداختهاند و همگی در مورد این اتفاق مهم لب به سخن گشودهاند. زرتشت با اعتقاد به مرگ میگوید: همین که روان از تن جدا میشود باید درباره آنچه در زندگیاش در راه یاری نیکی انجام دادهاند، داوری شود.[1] این معنا در آئین یهود [2] و ترسا [3] نیز مطرحشده و در اسلام بهصراحت مورد تأیید قرار گرفته است. قرآن کریم میفرماید: «کلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ [عنکبوت/57] هر نفسی، مزه مرگ را میچشد؛ سپس بهسوی ما باز گردانده میشوید.» آیات الهی بر این موضوع تأکید دارند که وقتی پیمانه عمر سر آمد و وقت معلوم هر نفسی به سر رسید، هیچ تقدم و تأخری در مورد قبض روح صورت نمیگیرد و فرشته مرگ از هیچ جنبدهای اجازه نخواهد گرفت تا فرمان الهی را انجام داده یا ترک کند! «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ [یونس/49] هر امتی را زمانی [محدود] است آنگاه که زمانشان به سر رسد پس نه ساعتی [از آن] تأخیر کنند و نه پیشی گیرند.
این حکم کلی و تخلفناپذیر خداوند است که در مورد همه مخلوقات اجزا میشود. اما در مواردی فرشته مرگ، از طرف خداوند مأمور شد تا با اذن صاحب نفس، جان او را بگیرد و یا بازگردد. یکی از این موارد مربوط به وجود گرامی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است که در لحظات احتضار ایشان رخ داد. منابع تاریخی اینگونه مینویسند: «در آخرین ساعات عمر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) جبرئیل، همراه عزرائیل و فرشته دیگری برای شرفیابی به محضر پیامبر به زمین آمدند. در آغاز جبرئیل خدمت آن حضرت رسید و گفت: خداوند به جهت تکریم و جایگاه ارزشمندتان مرا به سوی شما فرستاد ـ سپس عزرائیل، درخواست کرد که به او اجازه شرفیابی به محضر رسول خدا داده شود، جبرئیل، به پیامبر عرض کرد: این فرشته مرگ است که از شما اجازه ورود میگیرد، او در گذشته برای قبض ارواح از احدی اجازه نگرفته و در آینده هم از کسی اجازه نخواهد گرفت؛ پیامبر اذن دادند. عزرائیل وارد شد و عرض کرد: خداوند به من فرمان داده که از شما پیروی کنم، اگر اجازه دهید، روحتان را قبض کنم و اگر اجازه ندهید، برگردم. پیامبر خدا فرمود: به آنچه گفتی عمل میکنی؟ عزائیل: بلی، جبرئیل گفت: ای احمد،خداوند شوق دیدار ترا دارد، پیامبر به عزرائیل فرمود: آنچه که مأموریت دارید، انجام دهید».[4]
همانطور که در متن روایت آمده، ملکالموت از طرف خدا، مأمور به اجرای دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است و باز بنا بر تصریح روایت، برای هیچ احدی قبل و بعد از وجود نازنین نبی خاتم (صلی الله علیه و آله) این جریان تکرار نشده و نخواهد شد. اما تذکره نویسان صوفی که حد اعلای عظمت و بزرگی را برای اقطاب خود متصورند، این منقبت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را در حق بزرگان خود نقل میکنند. صاحب تذکره بغراخانی، ماجرای مرگ عبدالله یمنی، از بزرگان اویسیه را اینگونه نقل میکند که: روزی در خلوت خود نشسته بود که شخصی بهصورت پیک از در وارد شد و بر عبدالله سلام کرد و گفت؛ آمدم تا اگر دستور دهی! امر خدا را انجام دهم. شیخ متوجه شد که این شخص کیست و مقصود او چیست... سر تسلیم بر زمین گذاشت و گفت؛ اندکی صبر کن که من با دوستانم وعدهای دارم و اگر بیحضور آنان جان مرا بگیری، خلف وعده شود! ... حضرت قابض (عزرائیل) زمانی توقف کرد تا یاران آمدند. شیخ طهارت اکبر به جا آورد و دو رکعت نماز خواند و سه مرتبه یا الله گفت... و مشغول (رقص) سماع شد و در این حال جان داد. [5] در اینجا میبینیم، فرشته مرگ از شیخ صوفیه برای قبض روح او اجازه میگیرد که آیا فرمان خدا را انجام دهد یا خیر! که همین موضوع برخلاف نص صریح آیات قرآن است که ذکر گردید. بنابراین اعتقاد، حتی فرشتگان نیز میبایست فرمان اقطاب صوفی را بر دستور قادر متعال مقدم کنند تا ایشان به مجلس عیش خود رسیده و طهارت بجا آوردند و به رقص و سماع و ترنم بپردازند و هرگاه ایشان صلاحدیدند خود را تسلیم عزرائیل نمایند!
این جریان مُشتی، نمونه خروار از انحرافات در عقاید صوفیان است که در خصوص بزرگان خود دچار غلو و گُندهگویی شدهاند و از سر نادانی و جهل، مقام این انسانهای عادی را به درجات اعلای عصمت رسانده، تا جایی که سخنان ایشان و خرده فرمایشاتشان، طعنه به اوامر و نواهی حضرت حق میزند.
پینوشت:
[1]. مری بویس، زردشتیان باورها و آداب، ترجمه عسگر بهرامی، نشر ققنوس، 1381، ص 51
[2]. عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، یهودیت، نشر آیات عشق، تهران 1382، ص 90
[3]. ریچارد بوش، جهان مذهبی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1374، ص 699
[4]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1403 ق، ج 22، ص 505
[5]. دکتر محمد منیر عالم، تذکره بغراخانی (تذکره مشایخ اویسیه)، نشر مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، اسلامآباد 1418 ه ق، ص 19
افزودن نظر جدید