انقلاب اسلامی و صوفیه

  • 1395/10/20 - 19:04

به طور قطع می‌توان ادعا کرد که بعد از قیام تاریخی اباعبدالله الحسین (ع)، صوفیه جزو قاعدین و ساکتین فتنه بنی‌امیه و بنی‌العباس بوده و تا عصر جدید  نیز ادامه دارد. در عصری که جریان مدرنیته در حال بلعیدن ادیان الهی است، و تمدن انبیاء را سدی در جهت توسعه مادی خود تعریف کرده، تصوف و صوفی‌گری سر در لاک درویشی خود کرده یا آب در آسیاب دشمن می‌ریزد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قیام سیدالشهدا (علیه السلام) قیامی از سر تکلیف و سرنهادن به امر الهی و در جهت اصلاح و بقاء اسلام بود، ایشان در بیان فلسفه قیام تاریخی خود فرمودند: «إِنَّمَا خَرَجْتُ‏ لِطَلَبِ‏ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي ‏عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ  فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِ‏ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِين‏؛[1] جز اين نيست كه من به‌منظور اصلاح در ميان امت جدم خارج شدم، من در نظر دارم امر به‌ معروف و نهى از منكر نمايم. من می‌خواهم مطابق سيره جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و پدرم على بن ابى طالب (عليهم السّلام) رفتار نمايم. كسى كه مرا به‌جهت اينكه حق می‌گويم قبول كند او به حق سزاوارتر است و كسى كه دست رد به سينه من بگذارد من صبر می‌كنم تا خدا كه بهترين حكم‏ كنندگان است بين من و او داورى نماید.»
قیامی که دیگر برای آن قعودی نیست و خروشی در جهت اعتلای دین حنیف که کفار را یارای مقابله با آن را نیست؛ «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى‏ عَلَيْهِ‏؛ وَ الْكُفَّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتَى لَا يَحْجُبُونَ وَ لَا يَرِثُون.[2] اسلام همچنان به برترى می‌رود، و هيچ دينى بر آن برتر نمی‌شود و كفّار به منزله مردگانند كه نه حاجب از ارث می‌شوند، و نه ارث می‌برند». سیدالشهدا (علیه السلام) در جهت اعتلای کلمه‌ الله و دین حنیف اسلام و انهدام کلمه‌ی کفر، قیامی تاریخی نمود که با ریخته شدن خون مطهرش به ظاهر شکسته شد؛ ولی در حقیقت هنوز در رگ‌های تاریخ درحال جوشش و در جریان است و بهار اسلامی از شکوفه‌های درخت همیشه سبز و زنده‌ی عاشوراست!
خون حسین (علیه السلام) ضمانت اعتلای دین و بقای آن شد و یاری کنندگانش به شهادت خود حضرت در والاترین جایگاه یاری کنندگان دین خدا از خلقت آدم (علیه السلام) تا قیامت قرار دارند؛ و در شب عاشورا فرمودند: «فانی لا أعلم‏ أصحابا أولى‏ و لا خيرا من أصحابی،[3] اصحابی بهتر و والاتر از اصحاب خودم نمی‌شناسم».
در شرایطی که سید جوانان بهشت تنها و مظلوم واقع شده بود، جز اندک یاران باوفایش کسی ندای «هل من ناصر ینصرونی» ایشان را جوابی نداد و بدتر از عدم نصرت ولی خدا، عده‌ای به ظاهر زاهد و صوفی، نه اینکه حضرتش را نصرت نکردند، بلکه نسبت به قاتلینش ابراز برائت و بیزاری ننمودند! همین موضع‌گیری‌های صوفیانه، بر مظلومیت هر چه بیشتر اهل‌بیت (علیهم السلام) می‌افزود و باعث کند شدن بیداری اسلامی بعد از قیام سیدالشهدا (علیه السلام) می‌شد.
از این دسته صوفیان و زهاد خوارج مسلک، می‌توان به «خواجه ربیع» اشاره کرد، شخصی که جزو عرفای ثمانیه خوانده می‌شود، ولی هیچ معرفتی نسبت به مقام ولایت الهی نداشت. چنانچه در حقانیت امیرالمومنین (علیه السلام) در جنگ صفین شک کرد و به ایران هجرت نمود و جزو قاعدین شد و با شنیدن واقعه عاشورا، فقط ابراز تاسف نمود!
مرحوم شهید مطهری (رحمة الله علیه) در رابطه‌ی با موضع‌گیری او نسبت به حادثه‌ی عاشورا و شهادت حضرت حسین (علیه السلام) این‌گونه آورده: که او[خواجه ربیع] «چند كلمه گفت در اظهار تأثر و تأسف از چنين حادثه‏‌اى: واى بر اين امّت كه فرزند پيغمبرشان را شهيد كردند! مى‏‌گويند بعدها استغفار مى‏‌كرد كه چرا من اين چند كلمه را كه غير ذكر بود به زبان آوردم.»[4]
مواضع صوفیه‌ی قدیم روشن است؛ از سران و سازندگان تصوف گرفته تا مقلدان آنها، از حسن بصری و ابوهاشم کوفی تا دیگر سران صوفی مسلک! چرا که دشمنی و بغض آنها نسبت به اهل‌بیت (علیهم السلام) را در روایات و حالاتی که از آنها ضبط شده می‌توان مشاهده کرد.
سخن ما فی‌الحال در نقد صوفیان عصر جدید است که خرقه درویشی خود را به ادعای خود از اقطاب سلفشان -که نام برخی از آنها ذکر شد- گرفته و داعیه‌ی انتقال معارف عرفانی و دستگیری، از اقطاب گذشته به صورت سینه به سینه و یداًبِیَد دارند! حقیقتا اقطاب فعلی صوفیه چه معارفی از موسسین غیر شیعه و بعضا مبغض ائمه اطهار(علیهم السلام) می‌توانند در سینه داشته باشند!؟ علی‌المبنای صوفیه، معارف درویشی در کتاب، سنت و فقه آل‌ الله (علیهم السلام) موجود نیست و آنچه را که قطب در نهان دارد، تجربه‌ها یا دریافت‌هایی‌ است که از سلاسل و اقطاب صوفیه به او رسیده که بزرگ و سرسلسله‌ی صوفیان، به شهادت تاریخ «حسن بصری» است که کارنامه‌ای سیاه دارد! در نتیجه اعمال و اذکار و دستگیری سران تصوف، اباطیلی بیش نبوده که ریشه‌ی آن، انحراف از صراط اهل‌بیت (علیهم السلام) و سلوکی ظلمانی و دور از طریق ائمه (علیهم السلام) بوده که در آخر نیز جز گمراهی به دیگر اقطاب بعدی صوفیه چیزی به ارث نرسیده است.
 طریقت خارج از شریعتِ سران صوفیه را در مواضع آنها نسبت به حوادث مهمی همچون «عاشورای حسینی» به وضوح می‌توان مشاهد کرد. «قعود سران صوفیه» در برابر «قیام حسین بن علی (علیه السلام)» بهترین دلیل در انحراف سران صوفیه و انتقال این طریقت ضاله تا اقطاب کنونی بوده است.
در آخر می‌توان ادعا کرد که بعد از قیام تاریخی ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) در روز عاشورا، این صوفیه بودند که جزو قاعدین و ساکتین فتنه بنی‌امیه و بنی‌العباس (لعنة الله علیهم) شدند، و هنوز هم این قعودِ درویشی در فتنه‌های عصر جدید ادامه دارد.

پی‌نوشت:

[1]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 44، ص330
[2]. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، قم، چاپ: اول، 1409 ق. ج‏26 ؛ ص125
[3]. ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى، وقعة الطفّ، ايران ؛ قم، چاپ: سوم، 1417 ق، ص 197
[4]. آيت الله شهيد مطهرى، آزادب معنوی ،مجموعه آثار شهيد مطهرى، 28جلد، صدرا، تهران، چاپ: هشتم، 1377، ص 501.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.