جبرگرایی وهابیت همانند مکتب امویان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه ضاله وهابیت، همان فرقه ساخته و پرداخته استکبار جهانی، خصوصاً یهود است. فرقهای که در ظاهر، مذهبی و اسلامی است، اما عملاً با تفکرات سخت و خشک افراطی باعث شدند که دین اسلام که سراسر عطوفت و رحمت است، بهعنوان یک دین خشن و غیر معقول در میان ادیان دیگر شناخته شود. این فرقه صاحب ادعا و بهظاهر دینی و اسلامی در سدههای اخیر، جز قتل و غارت و کشتار و خشونت و بیمنطقی که در حالات آنها مشهود است، نتوانستند اسلام ناب را برای مسلمین و حتی دیگر ادیان الهی تبیین و تعریف کنند، چرا که اینان دنبالهرو اسلاف و پیشینیانی هستند که عصبیت جاهلی را سرلوحه خود قرار داده بودند و این هم برگرفته شده از دشمنان قسم خورده و سرسخت صدر اسلام یعنی بنیامیه بوده است، چرا که بنیامیه از خودشان ظاهر مذهبی ساخته و با این شیوه حکومت میکردند، لذا افراد مخالف را با شعار و ابزاری که ظاهرشان دینی بود، از صحنه خارج میکردند و مردم را فریب میدادند و بعضاً با زور و خشونت افکار خود را تحمیل میکردند، خصوصاً معاویه که خود مبتکر جبر و اجبار بود و آشکارا به جبرگرایی تظاهر میکرده است.[1] از جمله جبرگرایی معاویه اینکه با معرفی فرزند شرابخوار و فاسق خود بهعنوان جانشین، رهبری او را از مقدرات الهی خواند.[2]
این جبرگرایی بعدها هم در حکومت یزید ناخلف تبلیغ میشد و مکتب جبرگرایی بهعنوان پشتوانه مذهبی بهکار گرفته شده و به رسمیت شناخته شد. مثلاً زمانی که یزید سر مقدس امام حسین (علیه السلام) را مقابل خود دید، گفت: میدانید چرا حسین به این روز افتاد و حال آنکه جدّ و مادر او از جدّ و مادر من بهتر بودند؟ بهخاطر این است که حسین این آیه شریفه را در قرآن نخوانده بود، که خداوند فرمود: «قُلِ اللّهُمَّ ملِكَ المُلكِ تُؤتي المُلكَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلكَ مِمَّن تَشاءُ وتُعِزُّ مَن تَشاءُ وتُذِلُّ مَن تَشاءُ...[آل عمران/26] بگو خدایا، ای مالک حکومت، به هر کس بخواهی حکومت میبخشی و از هر کس بخواهی حکومت را میگیری. هر کس را بخواهی عزت میدهی و هر که را بخواهی خوار میکنی».[3]
و یا زمانی که به عمر بن سعد در شرکت در قتل امام حسین (علیه السلام) اعتراض شد، این ملعون و نانجیب گفت: این کار از جانب خداوند بود.[4] لذا مسئله جبرگرایی در حکومت امویان، یک شعار رسمی بود که با این اعتقاد سرپوش بر اشتباهات خود میگذاشتند و ذهن و فکر مردم را با توجیه شرعی فریب میدادند تا مانع از واکنش مردم نسبت به خود شوند، و این شیوه، حرکت خوبی بود برای آرام کردن جوّ جامعه و اینطور القاء میکردند که هر اتفاقی که میافتد از ناحیه خداوند است و مردم هم حق اعتراض ندارند.
وهابیت هم دست به همین کارهایی زدند که حاکی از تاسی عقائد بنی امیه میباشد، و اقدام به حرکاتی کردند که رنگ و لعاب اسلامی داشته، اما عملاً هیچ تناسب و سنخیتی با اصل اسلام نداشته. اینان با متابعت کردن از اسلاف گذشتهی خود، مانند ابن تیمیه و دیگران، خود را حاکم بر امور مسلمین دانسته و تفکرات خود را عاری از هرگونه اشتباه میدانند، اما دیگران را خاطی و مقصر جلوه میدهند. مثلاً ابن تیمیه میگوید: گاهی اشخاص مختلف، اعم از اولیای الهی، صلحا و حتی اهل بیت پیامبر به اجتهادی نزدیک به ظنّ دست مییابند، که با هوای نفس همراه است.[5] از این سخن او اینطور برداشت میشود که اگر امام حسین (علیه السلام) قیام کرد، این قیام او اشتباه بوده است، چرا که او بهدنبال هوا و هوسهای دنیایی خود، آن هم بهخاطر ریاست چند صباحی خودش بوده است، و یا در مورد یزید که اکثر علمای اهل سنت به فسق و فجور او شهادت دادهاند، بالاجبار او را تبرئه میکند و میگوید: «و یزید لیس باعظم جرماً من بنی اسرائیل...[6] و گناه یزید بیش از بنیاسرائیل نیست، چرا که آنان پیامبران را کشتند و کشتن حسین بزرگتر از انبیاء الهی نیست.»
شایان ذکر است که اینگونه اجبارها در تمام برنامههای دینی و سیاسی و اجتماعی این فرقه ضاله، خصوصاً در میان علمای آنها وجود دارد که خوانندگان را به کتابهای نوشته شده در مورد آنان ارجاع میدهیم، تا با مقایسه کوتاه بین عقاید وهابیت و امویان، همخوانی و همانندی آنها را نسبت به هم متوجه شوند.
پینوشت:
[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، قم، ایران، (1341ق)، ج1 ص340.
[2]. الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، انتشارات شریف رضی، چاپ اول، (1413ق)، ج1 ص58.
[3]. مقتل الحسین، خوارزمی، دار الانوار المهدی، قم، ایران، تحقیق محمد السماوی، ج2 ص64.
تاریخ طبری، طبری، نشر اساطیر، تهران، (1362ش)، ج4 ص355.
[4]. طبقات الکبری، ابن سعد، مکتبه الصدیق، طائف، عربستان، (1414ق)، ج5 ص147.
[5]. منهاج السنه، ابن تیمیه، جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، (1404ق)، تحقیق محمد رشاد سالم، ج4 ص536.
[6]. همان، ج2 ص 550.
افزودن نظر جدید