ماجرای قرآن خواندن سر بریدهی امام حسین
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در این مقاله به کینهی فروخوردهی دیگری از پیروان بنیامیه و محمد بن عبدالوهاب اشاره میکنیم که چون تاب شنیدن حقایق تاریخی را ندارد در شبکههای ماهوارهای و سایتهای اینترنتی خود با اهانتهای فراوان به شیعیان درصدد انکار آنها برمیآیند؛ به عنوان نمونه در نظر کوتاه بین وهّابیت، موضوع قرآن خواندن سر بریدهی امام حسین (علیه السّلام) بر فراز نیزه قابل فهم و هضم نیست و غالباً با تمسخر و استهزاء آنان مواجه میگردد.
پیش از پاسخ، تذکر نکتهای را ضروری میدانیم: اگر مشکل وهّابیت در سلسله سندهای اینگونه ماجراهای مشهور تاریخی است، از آنان میپرسیم: آیا اساساً واقعهای تاریخی که درصدد بیان فضیلتی از فضایل اهلبیت (علیهم السّلام) است که شیعه و سنی به بزرگی آنان اتفاق نظر دارند، نیاز به سند دارد؟! و آیا این خود نشانهای از ریشههای دشمنی، بغض و عداوت آنان نسبت به اهلبیت (علیهم السّلام) نیست؟ از طرفی علمای اهلسنت گفتهاند در باب «فضایل» صحابه، سختگیری نمیکنیم. مقدسی از علمای بزرگ اهلسنت و مورد قبول وهّابیت گوید: «امام احمد بن حنبل با این قاعده موافقت نموده که اگر سند حدیثی ضعیف باشد، ولی درصدد بیان فضیلتی از فضایل باشد، میتوان به آن اعتماد کرد؛ بر خلاف جایی که بناست با حدیث، حکمی از احکام خداوند و حلال و حرام او بیان شود.»[1]
پاسخ:
الف) قرآن خواندن سر بریدهی حضرت یحیی (علیه السّلام)؛
اگر وهّابیت اعتقاد به سخن گفتن سر بریدهی امام حسین (علیه السّلام) را اعتقادی خرافی و قرون وسطایی میدانند، میپرسیم آیا اعتقاد به سخن گفتن سر بریدهی حضرت یحیی (علیه السّلام) که آن هم در کتابهای تاریخی مورد قبول خودشان آمده نیز، اعتقادی قرون وسطایی است؟ «... زن فاحشه از پادشاه خواست تا سر بریدهی حضرت یحیی بن زکریا را برای او بیاورد. پادشاه گفت: وای بر تو! خواستهای دیگر طلب کن! آن زن گفت: تنها خواستهی من همین است. پس از پافشاریهای آن زن، پادشاه دستور داد تا سر بریده حضرت یحیی (علیه السّلام) را بیاورند و این در حالی بود که سر بریده در حال سخن گفتن در میان طشتی قرار داشت و خون تازه از آن میجوشید.»[2]
ب) قرآن خواندن سر بریدهی ابن خلّی؛
چرا همینان در برابر نقل اینگونه ماجراها دربارهی برخی از بزرگان خود ساکتند و هیچ جای شگفتی نمیبینند؟ بهعنوان نمونه دربارهی سر بریدهی احمد بن نصر بن مالک خلّی که خود به خود رو به قبله میشد و سخن میگفت، هیچ اعتراضی نمیکنند. آیا کسانیکه این ماجرا را در کتابهای خود آوردهاند، خرافاتی و قرون وسطایی بودهاند؟ «...برای من روایت کردهاند که احمد بن نصر خلّی کشته شد و سر او را به صلیب آویختند، سر او قرآن میخواند... از ابوبکر مطوّعی شنیدم که میگفت: هنگامیکه سر او را به دار آویختند باد، آن را به سوی قبله میچرخاند و همانگونه که سر حضرت یحیی بن زکریا قرآن میخواند، سر بریدهی او نیز قرآن میخواند.»[3]
جالب اینکه خطیب بغدادی پس از نقل همین ماجرا میگوید: «پدرم خود این ماجرا را دیده است و بسیاری دیگر از علمای اهلسنت نیز همین ماجرا را نقل کردهاند.»[4]
علمای شما سخن گفتن سر بریدهی یکی از علمای شما را که با آب و تاب نقل شده، جایز دانسته و تعجبی نکردهاند، امّا چون نوبت به سرور و سالار جوانان اهل بهشت میرسد آن را امری خرافی و قرون وسطایی دانسته و از آن متعجّبند؟!
پینوشت:
[1]. «فی العمل بالحدیث الضّعیف و روایته و التّساهل فی أحادیث الفضائل دون ما تثبت به الأحکام والحلال والحرام والحاجة إلی السّنّة و کونها بیانا للقرآن یجب اتّباعه و لأجل الآثار المذکورة فی الفصل قبل هذا ینبغی الإشارة إلی ذکر العمل بالحدیث الضّعیف والّذی قطع به غیر واحد ممّن صنّف فی علوم الحدیث حکایة عن العلماء أنّه یعمل بالحدیث الضّعیف فیما لیس فیه تحلیل و لا تحریم کالفضائل و عن الإمام أحمد ما یوافق هذا...» الآداب الشرعیة والمنح المرعیة، الإمام محمد بن مفلح المقدسی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 2، ص 285.
[2]. «... قالت أسالک أن تبعت إلیّ یحیی بن زکریّا فأوتی برأسه فی هذا الطّست فقال و یحک سلینی غیر هذا فقالت له ما أرید أن أسالک إلّا هذا قال فلمّا ألحّت علیه بعث إلیه فأتی برأسه و الرّأس یتکلّم حتّی وضع بین یدیه و هو یقول لا یحلّ لک ذلک فلمّا أصبح إذا دمه یغلی فأمر بتراب فألقی علیه فرقی الدّم فوق التّراب یغلی فألقی علیه التّراب أیضا فارتفع الدّم فوقه فلم یزل یلقی علیه التّراب حتّی بلغ سور المدینة.» تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 346.
[3]. «... و أخبرنی أبی أنّه رآه قال و کان شیخا أبیض الرّأس و اللّحیة و أخبرنی أنّه وکّل برأسه من یحفظه بعد أن نصب برأس الجسر و أنّ الموکّل به ذکر أنّه یراه بالّلیل یستدیر إلی القبلة... أخبرنا... کان أحمد بن نصر خلّی فلمّا قتل فی المحنة و صلب رأسه اخبرت أنّ الرّأس یقرأ القرآن... قال سمعت أبا بکر المطوّعی قال لمآ جیء برأس أحمد بن نصر صلبوه علی الجسر کانت الرّیح تدیره قبل القبلة فأقعدوا له رجلا معه قصبة أو رمح فکان إذا دار نحو القبلة أداره إلی خلاف القبلة قال و سمعت خلف بن سالم یقول بعد ما قتل أحمد بن نصر و قیل له ألا تسمع ما النّاس فیه یا أبا محمّد قال و ما ذاک قال یقولون إنّ رأس أحمد بن نصر یقرأ القرآن قال کان رأس یحیی بن زکریّا یقرأ.» تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 5، ص 178.
[4]. «و لمّا ولیّ (واثق بالله) قتل أحمد بن نصر الخزاعیّ، علی القول بخلق القرآن و نصب رأسه إلی الشّرق، فدار إلی القبلة فأجلس رجلا معه رمح أو قصبة، فکان کلّما دار الرّأس إلی القبلة أداره إلی الشّرق.» طبقات الحنابلة، أبو یعلی، دار المعرفة، بیروت، ج 1، ص 81.
افزودن نظر جدید