محمد بن عبدالوهاب: جنگ و کشتن مخالفان واجب است
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عقاید تکفیری و افراطی که امروزه جهان اسلام را مبتلا ساخته است و منشأ پیدایش آن وهابیت است، تنها به تکفیر صرف[1] منتهی نمیشود. به عبارت دیگر اگر این افراد به صرف تکفیر مخالفان خود اکتفا میکردند، تبعات زیانبار این مساله به مراتب کمتر از چیزی بودن که امروزه شاهد آن هستیم.
مشکل اینجاست که این افراد پس از اینکه مخالفان خود را تکفیر نمودند حکم به وجوب جنگ علیه مخالفان خود میدهند. البته اینگونه نیست که در صدور حکم جنگ و کشتار مخالفان مستقل بوده و متکی به آراء خود باشند، بلکه اینها تعالیمی است که در کتب مدعیان اولیهی این عقاید ضاله است.
مثلا محمد بن عبدالوهاب یکی از افرادی است که این خط فکری را به راه انداخته و مجوز این کار را صادر میکند. او در کتاب کشف الشبهات میگوید: «این دشمنان خدا به مسائل مختلفی چنگ میزنند که اعمال شرک آمیز خود را توجیه کنند، مثلا میگویند ما به خداوند شرک نمیورزیم و میدانیم که همه چیز اعم از خلق، رزق، نفع، ضرر و ... در دست خدای یکتاست. اما از آنجا که ما گنهکاریم و صلحا و بزرگان ما صاحب وجهه نزد خداوند هستند، به ایشان متوسل میشویم که واسطهی بین ما و خدا شوند. و این همان است که مشرکان زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگفتند، همان مشرکانی که پیامبر با ایشان جنگید.»[2]
در این عبارت ایشان بدون اینکه استدلال محکمی بر مدعای خود ارائه دهد، تنها به صرف ظاهر کلام، مسلمانان را با مشرکان زمان پیامبر مقایسه میکند. و از این بدتر اینکه آنها را مساوی مشرکانی میداند که پیامبر با آنها به مبارزه پرداخت؛ لذا با این کلام خود، علناً دو کار را انجام میدهد.
1. متهم ساختن تمامی مخالفان خود به شرک اکبر.
2. واجب دانستن جهاد علیه مخالفان او که همگی از مسلمانان هستند.[3]
پس باید متوجه بود که انسان به چه آیین و چه مبانی ملتزم شده است، و لازمهی این اعتقادات چه مطالبی است، این همان است که وهابیان از آن غافلند، بدون توجه به لوازم خطرناک اعتقاداتشان، به آن ملتزم شده و آن را ترویج میکنند. بهعلاوه که حتی تاریخ حاکی از این است که اینگونه جنگها و خونریزیها در طول تاریخ مبتنی بر مقاصد سیاسی بوده، نه مقاصد دینی.[4]
پینوشت:
[1]. برخورد با تکفیر و تکفیرگرایی در کلام پیامبر (ص).
[2]. بن عبدالوهاب،محمد، کشف الشبهات، ص 17، ناشر: وزارت ارشاد عربستان، 1410ق.
[3]. مالکی، حسن بن فرحان، داعیا و لیس نبیا، ص53، ناشر: مرکز دراسات تاریخی، اردن، 2004م.
[4]. همان.
افزودن نظر جدید