طریقت و حقیقت راه فرار از شریعت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تمام ادیان و مذاهب الهی و غیر الهی دارای مناسک و شرایعی هستند که تمام افرادی که پیرو آن دین یا مذهب هستند باید به آن شرایع عمل کنند و کسانی که به این شرایع عمل نکنند عملا از این مذهب بیرون رفتهاند. اسلام هم مانند دیگر ادیان دارای یک سری اعمال و شرایعی است که از طرف خداوند متعال و بوسیله پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) به ما رسیده است و هر مسلمان تا روز مرگش باید عامل و ملتزم به آنها باشد. اما در صوفیه، از شریعت بعنوان یک امر ظاهری و یک وسیله یاد میکنند، مثل آنچه ملاعلی گنابادی در کتاب صالحیه آورده است که «شریعت ظاهر است و طریقت باطن و آداب قلب و تهذیب اخلاق وحقیقت تحقق است بواقع و سر است.» یا در جایی دیگر نوشته شریعت، پوست رو است و طریقت پوست میان و حقیقت مغز است.[1] در جایی دیگر هم از شریعت تعبیر به نردبان شده برای رسیدن به مقصود، که بعد از رسیدن به بالای نردبان(رسیدن به مقصود) دیگر نیازی به آن نیست.
این تعابیر صوفیه از شریعت، نشان از کم اهمیت بودن شریعت در نزد آنهاست که از آن فقط بعنوان یک پوسته یاد میکنند. اما در واقع باید دانست که صوفیه اینها را مثال زدهاند تا بتوانند هر چه راحتتر بوسلیه طریقت و حقیقت از شریعت فرار کنند.
زمانی این شریعت گریزی اتفاق میافتد که بقول نجم الدین رازی: «سالک در دست مرشد کالمیت فی ید الغسال باشد. یعنی مرشد میتواند هر گونه تصرفی که میخواهد در مرید انجام دهد.»[2]
در این مرحله هر امر مرشد باید مورد اجابت سالک قرار گیرد خواه، آن امر مرشد، به انجام دادن کار حرامی توسط سالک باشد، یا امر به ترک کار واجبی باشد، و از همین مرحله میتواند شریعت گریزی صوفیه آغاز شود به این صورت که مرشد، به او دستور ترک عبادات را بدهد و علت اجابت از طرف سالک این است که مرشد، ولی کامل است و دارای ولایت مطلقه کلیه الهیه است و سالک گمان میکند که دستور مرشد دستور شرع است.
اما زمانی که شخص سالک الی الله به مرحله حقیقت یعنی به فناء رسید دیگر نیازی به شریعت نیست، که بقول معروف( لوظهرت الحقائق بطلت الشرائع) یعنی وقتی حقائق ظاهر شد، احکام(شرایع) باطل میشود، چرا که هدف از عبادات، رسیدن به حقیقت است و این سالک، دیگر آن شخص قبلی نیست و قالب تهی کرده است، که عینالقضات همدانی نیز در تمهیدات میگوید: از نظر صوفیه حکم شریعت تا آن جا است که قالب و بشریت بر جای باشد که حکم خطاب و تکلیف بر قالب است، اما کسی که قالب را باز گذاشته باشد و بشریت افکنده باشد و از خود بیرون آمده باشد، تکلیف و حکم خطاب برخیزد، و کفر و ایمان بر قالب تعلق دارد.[3]
صوفیه معتقدند که در این مرحله شخص سالک به پروردگار خود رسیده و فانی در پروردگار شده و از مرتبه و مرحله بندگی بیرون آمده است و نیازی به اعمال یک بنده ندارد. در حالی که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون[ذاریات/ 56] یعنی ما جن و انس را خلقت نگردیم مگر برای پرستش و عبادت ما.»
مهمترین آیهای که صوفیه برای این فرار خود از شریعت، مطرح میکنند آیه «واعبد ربک حتی یأتیک الیقین.[حجر/ 99] پروردگار خود را عبادت کن تا زمانی که به یقین برسی.» و صوفیه با تفسیر به رأی میگویند یقین منظور همین مرحله حقیقت است، در حالی که طبق نظر همه مفسران شیعه و بسیاری از مفسران سنی، منظور از یقین در این جا مرگ است، یعنی تا زمان مرگت، پروردگارت را عبادت کن.
در اسلام هرچه مقام معنوی شخص بالاتر رود وظیفه و اعمال او نیز سنگین تر میشود، و ما در جایی ندیده یا نشنیدهایم که شخص عارف نیازی به عبادت و بندگی خداوند ندارد، ضمن این که در هیچ جای زندگی ائمهاطهار(علیهم السلام) ما ترک عبادتی از آنها نمیبینیم و خود حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) که صوفیه این قدر به آن حضرت ابراز ارادت میکنند، در محراب مسجد و در حال ادای نماز واجب به شهادت رسیدند، حال باید از صوفیه پرسید که آیا آقا امیرالمومنین(علیه السلام) به این مقام حقیقت نرسیده بودند تا از نماز و عبادت بی نیاز شوند، در حالی که شبی هزار رکعت نماز میخواند، یا این که شما این طریقت و حقیقت را، راه فراری از شریعت برای خود قرار دادهاید تا دیگر مجبور به انجام آنها نباشید.؟
پینوشت:
[1]. گنابادی، علی، صالحیه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1351هش، حقیقت 389-390، ص 250
[2]. رازی، نجمالدین، الرساله فی بیان الطریق الی الله، نسخه خطی، ص 5، قسمت عزلت
[3]. همدانی، عین القضات، تمهیدات، با مقدمه و تصحیح و تعلیق عفیف عسیران، تهران، منوچهری، 1389هش، چاپ هشتم، ص 350-351
دیدگاهها
رضا
1395/02/26 - 15:48
لینک ثابت
حرف تان درست است،هر کس به هر
mahdi121
1395/02/28 - 11:40
لینک ثابت
با عرض سلام خدمت برادر عزیز
افزودن نظر جدید