سقیفه و نحوه بیعت با ابوبکر

  • 1394/12/08 - 12:38
به جز چند نفر انگشت‌‌شمار که از سال‌ها پیش به غصب خلافت چشم دوخته، برای تصاحب آن نقشه‌ها کشیده و به محض چشم بستن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضور در آن به نزاعی سخت پرداخته و تمام کوشش خود را برای تصاحب آن صرف نمودند، دیگران از حضور در آن خودداری ورزیده و حتّی با منتخب سقیفه (ابوبکر) به شدّت مخالفت نمودند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که از سوی وهابیت به شیعه وارد می‌کنند این شبهه می‌باشد که اگر غدیر واقعیت داشت، چرا صحابه به آن اعتنا نکرده و سقیفه را تشکیل دادند و با شخص دیگری بیعت کردند.
در پاسخ می‌گوییم: به جز چند نفر انگشت‌‌شمار که از سال‌ها پیش به غصب خلافت چشم دوخته، برای تصاحب آن نقشه‌ها کشیده و به محض چشم بستن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضور در آن به نزاعی سخت پرداخته و تمام کوشش خود را برای تصاحب آن صرف نمودند، دیگران از حضور در آن خودداری ورزیده و حتّی با منتخب سقیفه (ابوبکر) به شدّت مخالفت نمودند؛
به همین‌رو نمی‌توان حضور تعداد اندکی از صحابه در سقیفه را به معنای انکار و فراموشی غدیر و یا انکار آن از سوی همه صحابه دانست. چنان‌که همین گروه اندک نیز بر خلاف آن‌چه برخی ادّعا می‌کنند بر جانشینی ابوبکر توافق نداشته، بلکه با زور، قهر و غلبه و اختلاف نظر‌های شدید برای ابوبکر بیعت گرفتند و پس از آن، قبایل تازه مسلمان اطراف مدینه را جمع کرده و برای تحمیل کردن تصمیمات خود بر دیگران و پیش‌گیری از تحرکات مخالفان و سرکوب هرگونه اعتراض عمومی، آنان را با خود همراه ساختند.
در سایه همین فشارها و جو رعب و وحشتی که توسط همین گروه و نیز منافقان حاضر در مدینه ایجاد شد رفته رفته نقشه‌ی از پیش تعیین شده، بر جامعه اسلامی غالب گشت. گروهی از بزرگان تاریخ و سیره نویس هم‌چون طبری، ماوردی و نویری، نوشته‌اند: «گروه انبوهی از قبیله «اسلم» در کوچه و بازار مدینه حضور به هم رسانده تا به نفع ابوبکر (به اجبار) از مردم بیعت بگیرند. عمر همواره می‌گفت: «هنگامی‌که قبیله اسلم را دیدم به پیروزی یقین پیدا کردم.»[۱]
براء بن عازب حضور نظامیان و شبه نظامیان در مدینه برای گرفتن بیعت اجباری به نفع ابوبکر را این چنین گزارش نموده: «زمانی نگذشت در حالی‌که من همراه ابوبکر بودم عمر، ابوعبیده و گروهی از حاضران در سقیفه با «لباس‌های نظامی» حاضر شده و هر کس از کنارشان می‌گذشت را گرفته و به زور دست او را به عنوان بیعت بر دست ابوبکر می‌کشیدند.»[2]
پس از زورگیری‌ها و ایجاد فضای رعب و وحشت در مدینه نوبت به بیعت گرفتن از بنی‌هاشم، اهل‌بیت (علیهم السّلام) و در رأس همه آن‌ها امیرمؤمنان (علیه السّلام) رسید که در این بین، ماجرای آتش زدن خانه حضرت زهرا (علیها السّلام) اتفاق افتاد: «ابوبکر برای بیعت، به دنبال علی (علیه السّلام) فرستاد و چون وی از بیعت با ابوبکر سر باز زد، عمر (برای گرفتن بیعت) با شعله آتش به سوی خانه فاطمه (علیها السّلام) رفت. فاطمه (علیها السّلام) پشت درب خانه آمد و صدا زد: ای پسر خطّاب! آیا تو می‌خواهی درب خانه را به روی من آتش زنی؟ عمر پاسخ داد: آری! این کار، دین پدرت را محکم‌تر می‌سازد.»[3]
ابوالفداء عماد الدین إسماعیل بن علی در کتاب خود به نام «تاریخ ابوالفداء» چنین آورده است: «ابوبکر، عمر را نزد علی (علیه السّلام) و همراهان وی فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه (علیها السّلام) بیرون آورده (و به بیعت مجبور سازد)؛ ابوبکر به عمر دستور داد تا در صورت خودداری و ممانعت آنان، با ایشان به جنگ پردازد. عمر با مقداری آتش به سمت ایشان آمد تا خانه را به آتش کشد. زمانی که فاطمه (علیها السّلام) عمر را در چنین حالی مشاهده کرد به وی فرمود: ای پسر خطّاب به کجا چنین شتابان؟! آمده‌ای تا خانه ما را به آتش کشی؟ عمر گفت: آری مگر آن‌که همان کنید که مردم کردند.»[4]
بنابراین با چشم‌اندازی این چنین از تشکیل سقیفه و بیعت اجباری ابوبکر، آیا می‌توان ارزشی برای سقیفه و نتیجه حاصل از آن قائل شد؟

پی‌نوشت:
[1]. «و أقبلت أسلم بجماعتها حتّی تضایقت بهم السّکک فبایعوه، فکان عمر یقول: ما هو إلّا أن رأیت أسلم فأیقنت بالنّصر.» تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 2، ص 244.
[2]. «فلم ألبث و إذا أنا بأبی بکر قد أقبل و معه عمر و أبو عبیده و جماعة من أصحاب السّقیفة، و هم محتجزون بالأزر الصّنعانیّة لا یمرّون بأحد إلّا خبطوه، و قدّموه فمدّوا یده فمسحوها علی ید أبی بکر یبایعه، شاء ذلک أو أبی.» نثر الدر فی المحاضرات، أبو سعد منصور بن الحسین الآبی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 278.
[3]. «إنّ أبابکر أرسل إلی علیّ یرید البیعة، فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة. فتلقّته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة: یا بن الخطّاب! أتراک علیّ بابی؟! قال: نعم، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک.» أنساب الأشراف، بلاذری، دارالنشر، ج 1، ص 252.
[4]. «ثمّ إنّ أبابکر بعث عمر بن الخطّاب إلی علیّ و من معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها و قال: إن أبوا فقاتلهم فأقبل عمر بشئ من نار علی أن یضرم الدّار فلقیته فاطمة رضی الله عنها و قالت: إلی أین یا بن الخطّاب؟ أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم أو تدخلوا فیما دخل فیه الأمّة... .» المختصر فی أخبار البشر، أبو الفداء، دارالشر، ج 1، ص 107.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.