تناقض در گفتار رئیس وهابیت

  • 1394/11/10 - 00:40
از آنجا که افکار و گفتار وهابیت، برگرفته از تعالیم الهی، معارف اسلامی و عقلانیت نمی‌باشد، تناقض در آن به صراحت قابل مشاهده است. به عنوان مثال رئیس وهابیت از سویی تصریح می‌کند که اجتهاد علما، خالی از اشکال و صحیح می‌باشد و عمل بر طبق آن مجاز است و از سویی دیگر همین علما و کسانی که از ایشان تبعیت می‌کنند را تکفیر می‌کند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ وهابیت گروهی است که با پشتیبانی فکری و مالی خود از گروه‌های تکفیری، بستر را برای اسلام‌ستیزی در میان کشورهای غیر مسلمان هموار ساخته است. این گروه با بهره‌وری از افکار محمد بن عبدالوهاب در صدد تبیین احکام اسلامی با خوانش متعصبانه خود هستند.
در این میان آنچه مهم می‌نماید، تناقضاتی است که در گفتار موسس وهابیت دیده می‌شود. اولین تناقض این است که محمد بن عبدالوهاب با فراخواندن مردم به تبعیت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تاکید می‌کند: «من به تمام مخالفین خود می‌گویم آنچه بر مردم واجب است،‌ تبعیت از دستورهای پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است و همچنین به آنها می‌گویم، کتاب‌ها در اختیار شماست. آنها را ببینید و از سخن من چیزی نپذیرید، اما هر وقت کلام رسول الله(صلی الله علیه و آله) را فهمیدید، از آن اطاعت کنید، حتی اگر با عمل اکثر مردم مخالف باشد.[1] او نیز این نکته را یاد آور می‌شود که اگر مساله‌ای اجماعی نبود و از روی اجتهاد صورت گرفته بود، بر هر کس واجب است که بر مذهب خود عمل کند و هیچ کس حق مخالفت با او را ندارد.[2]
اما محمد بن عبدالوهاب بدون پایبندی به گفتار خود، همه مردم زمین را نه تنها مشرک، بلکه از مشرکان زمان پیامبر بدتر دانسته است و آن دسته از علمایی را هم که در نظر او مشرک بوده‌اند به ترس در برابر حاکمان متهم می‌کند.[3] وی اعتراف می‌کند که نه خود و نه هیچ یک از اساتید خود و نه هیچ یک از علما، معنای لا اله الا الله را نفهمیده است.[4]
نکته‌ای که در اینجا باید تذکر داد این است که ابن‌عبدالوهاب چنانکه گفته شد، از سویی چگونه دم از آزادی در مسائل اجتهادی می‌زند، اما همه عالمان اسلامی را در طول تاریخ، متهم به عدم شناخت معنای "لا اله الا الله" می‌کند. چگونه او دم از اجتهاد می‌زند و مردمی که طبق نظر علمای خود عمل کرده و به توسل و تبرک پایبند هستند را بدتر از یهود و نصارا می‌خواند.[5]
محمد بن عبدالوهاب در جریان تناقض‌گویی خود، می‌گوید: «اما در مساله تکفیر، من کسانی را تکفیر می‌کنم که دین پیامبر را بشناسند و بعد از آن سبّش کنند و مردم را از عمل به آن بازدارند. اینها کسانی هستند که من تکفیرشان می‌کنم و الحمدلله اکثر این امت این‌گونه نیستند»[6] و از سویی دیگر با تاکید این‌که همه مردم سرزمین وی دچار شر هستند،[7] می‌نویسد: «بر شما پوشیده نماند که شرک اکبر یعنی بت‌پرستی زمین را پر کرده است. عده‌ای نزد قبر پیامبر، عده‌ای نزد قبر صحابی، عده‌ای نزد قبر مردی صالح می‌روند، بعضی در مشکلات و سختی‌ها نزد آنان دعا می‌کنند و بعضی برایشان نذر و برخی قربانی می‌کنند. اکنون اگر دریافتید این اعمال همگی بت‌پرستی شرک است، پس چرا حقیقت را برای مردم افشا نمی‌کنید».[8] در توضیح باید گفت: کسانی که ابن‌عبدالوهاب این‌گونه آنان را مشرک می‌خواند، مسلمانان شبه جزیره عربستان هستند که علاوه بر این‌که اهل‌سنت هستند، حنبلی نیز هستند. مطمئنا مردم اهل‌سنت آن زمان بر طبق سفارش و تایید علمای خود به نزد قبر بزرگان می‌رفتند و این برخاسته از اجتهاد علما اهل‌سنت بوده است. محمد بن عبدالوهاب از طرفی اعتراف به مجاز بودن اجتهاد کرده و از طرفی دیگر به شناخت دین اسلام و عدم دشمنی با این دین تاکید می‌کند؛ اما با این حال، مردمانی را که از علمای بزرگ خود، اعمالی همچون خواندن و نذر برای اموات را یاد گرفته‌اند، مشرک می‌داند.[9]
محمد بن عبدالوهاب با بی‌پروایی تمام، جهت تکفیر خود را به سوی علما نیز برده است. او بدون در نظر گرفتن مقام علمی و جایگاه معرفتی ایشان، به آنان حمله می‌کند و می‌نویسد: «اگر مویس (یکی از بزرگترین علمای نجد)، ابن‌اسماعیل (قاضی و مفتی عنیزه)، عدیلی (استاد در شهر مجمعه)، ابن‌عباد و تمام تابعینشان این‌گونه عمل می‌کنند (یعنی تبرک و...) پس تصریح کرده‌اید به این‌که آنها کافر و مرتدند».[10] وی سپس با رویکرد تهاجمی‌تر می‌نویسد: « یقین دارم کفر کسی که قبه ابوطالب را عبادت می‌کند، به اندازه یک‌دهم کفر مویس و امثال مویس هم نمی‌رسد».[11] ابن عبدالوهاب، مویس را شیطان امت می‌ماند.[12]
محمد بن عبدالوهاب با نسبت دادن کفر، نفاق و کشیدن شمشیر بغض بر دین خدا به عالم بزرگ معاصر خود یعنی سلیمان بن سحیم، می‌تازد[13] و در صدد است که وی را در دامنه تکفیر‌گراییش وارد می‌کند و به خاطر این امر، تصریح می‌کند: «تو و پدرت به کفر و شرک و نفاق تصریح کرده‌اید».[14]
ابن‌عبدالوهاب کسانی را اینچنین تکفیر می‌کند که همه از علمای اهل‌سنت بوده‌اند و یا این‌که حنبلی‌مذهبانی هستند که به جواز توسل و تبرک قائل بوده‌اند. این در حالی است که محمد بن عبدالوهاب، اجتهاد را جائز دانسته و با این حال به تکفیر علمای و مردم اهل‌سنت می‌پردازد.[15]

پی‌نوشت‌:
[1]. ابن‌عبدالوهاب، محمد، مولفات الشیخ الامام محمد بن عبدالوهاب، ریاض، جامعه الامام محمد بن سعود، بی‌تا؛ القسم الخامس، الرسائل الشخصیه، الرساله الاربعه،‌ص32.
[2]. همان، الرساله السادسه، ص42.
[3]. همان، الرساله الاربعه، ص32.
[4]. همان، الرساله الثامنه و العشرون، ص187.
[5]. عاصمی، عبدالرحمن، الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، چاپ ششم، 1996م، بی‌جا؛ ج3، ص356.
[6]. ابن‌عبدالوهاب، محمد، مولفات الشیخ الامام محمد بن عبدالوهاب، همان؛ الرساله الخامسه، ص38.
[7]. همان، الرساله السابعه عشره، ص111.
[8]. همان، الرساله التاسعه عشره، ص125.
[9]. همان، الرساله التاسعه عشره، ص125.
[10]. همان، الرساله الثالثه، ج6، ص26.
[11]. همان.
[12]. همان، الرساله الخامسه و العشرون، ص173.
[13]. همان، الرساله الخمسون، ص319.
[14]. همان، الرساله الرابعه و الثلاثون، ص225.
[15]. برگرفته از مقاله روش‌های برخورد محمد بن عبدالوهاب با مخالفان خود، قم، موسسه دارالاعلام لمدرسه اهل‌البیت، مجله سراج منیر، ج12، ص141.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.