قابل توجه مدافعان عدالت همه صحابه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پس از واقعه غدیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر بیماری افتاد و روزهای پایانی حیات خویش را سپری میکرد. در همان روزها آن حضرت درخواست نوشتن وصیت فرمود؛ اما برخی از صحابه که نام عمر بن خطّاب در میان آنها تصریح شده، درخواست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای نوشتن وصیت را به خاطر شدّت بیماری دانستند. که این مخالفت آنان موجب مخالفت با تصریح آیات قرآن شد: مخالفت با آیه 4 و 5 سوره نجم: «وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي' [نجم/4-5] و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!»؛ مخالفت با سنّت نبوی که در قرآن کریم مورد تاکید قرار گرفته: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا [حشر/7] آنچه را رسول خدا برای شما آورده، اجرا کنید و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید.»؛ سر و صدای صحابه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالفت با این آیه قرآن کریم است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ [حجرات/2] ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید، آنگونه که برخی از شما در برابر برخی صدا بلند میکنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالی که نمیدانید!»؛ قرآن کریم دستور میدهد در موارد اختلاف، تسلیم حکم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشیم و کسانی که با آن مخالفت نمایند مؤمن نیستند: «فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا [نساء/65] به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر این که در اختلاف خود، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند.» همچنین آیا چنین رفتارهای آزار دهندهای نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مصداق این آیه شریفه قرآن کریم نیست؟ «إِنَ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا [احزاب/57] آنها که خدا و پیامبرش را آزار میدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته و برای آنها عذاب خوار کنندهای آماده کرده است.» و آیا این رفتار صحابه علاوه بر گمراهی خود، موجبات گمراهی امت اسلام را سبب نگردید؟ آیا آنان نباید با تبعیت از امر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مصداق این آیه شریفه دوری نمایند: «إِنَّ كَثِیراً لَّیُضِلُّونَ بِأَهْوَائهِم بِغَیرِ عِلْمٍإِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ [أنعام/119] بسیاری از مردم، به خاطر هوا و هوس و بیدانشی، (دیگران را) گمراه میسازند و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر میشناسد.» مانع شدن صحابه از وصیتی که بنا بود موجب هدایت ابدی مردم گردد، سبب گمراهی ابدی مردم گردید.
مدافعان «عدالت همه صحابه» یا باید منکر سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر پیشگیری از گمراهی ابدی امّت با نوشتن وصیّتنامه گردند و یا بپذیرند که عملکرد ناشایست این گروه به سرکردگی عمر بن خطّاب باعث گمراهی همیشگی امّت اسلام گردیده. همچنین این پرسشها نیز همواره مطرح است: که آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمیدانست قرآن برای مردم کافی است که عمر بن خطّاب باید چنین نکتهای را گوشزد کند؟ و آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بنا داشته چه وصیّت مهمی نماید که برای همیشه، امّت او از گمراهی محفوظ میماند؟ همچنین آیا جز موضوع امامت و رهبری جامعه اسلامی و امر هدایت امّت پس از شهادت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) موضوع دیگری میتوانست، باشد؟ از طرفی آیا این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را میپذیرید که فرمود: «هیچ امتی پس از پیامبر قوم خویش را اختلاف نکرد، مگر آن که جبهه باطل بر جبهه حق پیروز گردید.»[1] در اینجا نیز بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اختلافی پدید آمد و مخالفان وصیت حضرت، پیروز گشتند و کسانی که پیروز گردیدند بر باطل بودند و به همین منوال میتوان نتیجه گرفت که در موضوع جانشینی و خلافت آن حضرت، پس از شهادت جانگداز وی با تشکیل سقیفه و اختلافی که در این باره روی داد گروهی پیروز گردیدند که بر باطل بودند. اگرچه این پیروزیها ظاهری و دنیوی بوده و چگونه است عمر که در اینجا مانع وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد خود به وصیت ابوبکر (آن هم در حال اغماء و بیهوشی) خلیفه شد؟ در بسیاری از منابع اهلسنت و مورد قبول وهابیت آمده: «زمانی که وفات ابوبکر فرا رسید، وی عثمان را فرا خواند تا برای او وصیت بنویسد، [پس از حاضر شدن عثمان] در همین حال و پیش از آنکه نامی از عمر ببرد بیهوش شد و عثمان هم نام عمر را به عنوان خلیفه پس از وی نوشت. چون ابوبکر به هوش آمد از عثمان پرسید نام چه کسی را نوشتی؟ عثمان گفت: از حالی که به تو دست داد ترسیدم و چون از خواست تو آگاه بودم، نام عمر بن خطّاب را نوشتم. ابوبکر گفت: خدا تو را رحمت کند. حتی اگر اسم خودت را نیز برای این کار مینوشتی، شایستگی آن را داشتی.»[2] از مطالبی که گذشت به این نکته نیز میتوان پیبرد که از مدّتها پیش، بین گروهی از صحابه نسبت به جانشینی و خلافت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) توافقات و بده بستانهایی صورت گرفته بود.
پینوشت:
[1]. المعجم الأوسط، أبوالقاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی، دار الحرمین، قاهرة، ج 7، ص 370.
[2]. کنز العمال فی سنن أقوال و ألافعال، متقی هندی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 5، ص 270.
افزودن نظر جدید