دفاع ابن تیمیه از یزید

  • 1394/05/17 - 23:37
ابن تیمیه برای دفاع نمودن از یزید که یکی از ظالمان تاریخ است، به انحاء مختلف توجیهاتی ذکر می‌کند که مورد تأیید عالمان بزرگ اهل سنت نمی‌باشد و علمای اهل سنت از ظالم حمایت نمی‌کنند. یکی از توجیهات او برای تبرئه یزید، این است که یزید را در جریان قتل امام حسین (علیه السلام) بی‌گناه پنداشته و می‌گوید: «یزید هرگز به قتل حسین راضی نبود...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابن تیمیه برای دفاع نمودن از یزید که یکی از ظالمان تاریخ است، به انحاء مختلف توجیهاتی ذکر می‌کند که مورد تأیید عالمان بزرگ اهل سنت نمی‌باشد و علمای اهل سنت از ظالم حمایت نمی‌کنند. یکی از توجیهات او برای تبرئه یزید، این است که یزید را در جریان قتل امام حسین (علیه السلام) بی‌گناه پنداشته و می‌گوید: «ان یزید لم یظهر الرضی بقتله، و انّه اظهر الالم لقتله و الله اعلم سریرته! و قدعلم انّه لم یأمر بقتله ابتداءً - و لکنّه مع ذلک ما انتقتم من قاتلیه و لاعاقبهم علی ما فعلواذ کانوا قتلوه لحفظ ملکه! و لاقام بالواجب فی الحسین و اهل بیته، و لم یظهر له من العدل و حسن السیرة ما یوجب حمل امره علی احسن المحامل و لانقل احد انّه کان علی اسوأ الطرائق آلتی توجب الحد! و لکن ظهر من امر فی اهل الحرّه ما لانستریب انّه عدوان محرّم. [1] یزید هرگز به قتل حسین (علیه السلام) راضی نبود، او ناراحتی خود را از قتل حسین (علیه السلام) آشکار کرد و خداوند به نیت او آگاه بود؛ و روشن است که یزید در ابتدا به قتل حسین دستور نداد، ولی با این همه از قاتلان حسین (علیه السلام) انتقام نگرفت و آنان را در برابر کردارشان مجازات هم نکرد و این هم بدان جهت بود که آنان حسین را به سبب حفظ سلطنت یزید کشتند، یزید گرچه به خاطر امر واجب با حسین و اهل بیت او قیام نکرد و عدالت خود را نیز در حق حسین آشکار نکرد، ولی هیچ کس نگفته است که یزید با بدترین راه‌ها با حسین رفتار کرده باشد؛ لکن از رفتار یزید با اهل حرّه (مدینه) آشکار است، که او بر اساس عداوت، فعل حرام، انجام داده است».

همچنین می‌گوید: «إن یزید لم یأمر به قتل الحسین به‌اتفاق أهل النقل و لکن کتب إلی ابن زیاد أن یمنعه عن ولایة العراق و الحسین (رضی الله عنه) کان یظن أن أهل العراق ینصرونه و یفون له بما کتبوا إلیه فأرسل إلیهم ابن عمه مسلم بن عقیل فلما قتلوا مسلماً و غدروا به و بایعوا ابن زیاد أراد الرجوع فأدرکته السریة الظالمة فطلب أن یذهب إلی یزید أو یذهب إلی الثغر أو یرجع إلی بلده فلم یمکنوه من شیء من ذلک حتی یستأسر لهم فامتنع فقاتلوه حتی قتل شهیداً مظلوماً (رضی الله عنه) و لما بلغ ذلک یزید أظهر التوجع علی ذلک و ظهر البکاء فی داره و لم یسب له حریماً أصلاً بل أکرم أهل بیته وأجازهم حتی ردهم إلی بلدهم. [2] به اتفاق اهل نقل یزید امر به قتل حسین (علیه السلام) ننموده است، بلکه به ابن زیاد نوشت تا او را از ولایت عراق باز دارد و حسین (علیه السلام) خیال می‌کرد مردم عراق او را یاری می‌کنند و به آن‌چه در نامه‌های خود نوشته‌اند، وفا می‌کنند. حسین پسر عموی خود مسلم بن عقیل را به سوی مردم کوفه فرستاد. اما چون عبیدالله بن زیاد به کوفه آمد عقیل و عده‌ای دیگر کشته شدند و چون این خبر به حسین رسید، خواست که منصرف شده و برگردد، اما لشکر ظالم او را محاصره کردند، سپس حسین از آنان خواست که یا وی را نزد پسر عمویش یزید بفرستند یا این‌که اجازه دهند، از مسیری که آمده بازگردد و یا این‌که وی را به یکی از شهرهای مرزی بفرستند. اما آنان از اجابت این پیشنهادها امتناع کردند و پس از آن واقعه قتل پیش آمد و او مظلومانه به شهادت رسید، تا این خبر به یزید رسید بر آن ناراحت شد و در خانه‌اش گریه کرد و اهل بیتش را اسیر نکرد، بلکه آنها را گرامی داشت و اجازه داد به شهرشان برگردند.»

از این گفتار ابن تیمیه، به روشنی استفاده می‌شود که یزید در قتل امام حسین (علیه السلام)، کاری حرام نکرده و هیچ عمل خلافی را مرتکب نشده است و آنچه را که انجام شده به سبب حفظ ملک و سلطنت یزید بوده، و طبق دستور یزید نبوده و یزید از این عمل ناراحت شده، و یزید که عادتش مثلاً در برابر مردم «حره» عمل عدوانی و حرام بوده است، در قضیه امام حسین (علیه السلام) با بدترین راه‌ها با امام حسین (علیه السلام) رفتار نکرده است.

اما اسناد تاریخی در فرمان قتل امام حسین (علیه السلام)
این اسناد تاریخی فرمان مستقیم یزید بن معاویه را در قتل امام حسین (علیه السلام) و کشتار همراهان آن حضرت ثابت می‌کند:
نامه یزید به ولید بن عتبه و فرمان قتل امام حسین (علیه السلام):
«من عبدالله یزید أمیرالمؤمنین إلی الولید بن عتبة، اما بعد، فإذا ورد علیک کتابی هذا فخذ البیعة ثانیاً علی أهل المدینة بتوکید منک علیهم، وذر عبدالله بن الزبیر فإنّه لن یفوتنا ولن ینجو منّا أبداً ما دام حیّاً، ولیکن مع جوابک إلیّ رأس الحسین بن علیّ، فإن فعلت ذلک فقد جعلت لک أعنّة الخیل، ولک عندی الجائزةّ والحظّ الأوفرّ والنعمة واحدة والسلام. قال: فلمّا ورد الکتاب علی الولید بن عتبة وقرأه تعاظم ذلک، وقال: لا والله، لا یرانی الله قاتل الحسین بن علیّ!، وأنا [لا] أقتل ابن بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) ولو أعطانی یزید الدنیا بحذافیرها. [3] یزید به ولید بن عتبه نوشت: با رسیدن نامه، مجدّداً از مردم مدینه بیعت بگیر، و به عبدالله بن زبیر کاری نداشته باش او را رها کن؛ چون او در دسترس است و فرار نمی‌کند، جواب این نامه را همراه با سر حسین می‌خواهم، اگر چنین کردی جایزه و پاداش خوبی نزد من داری. ولید با خواندن نامه تعجّب کرد و گفت: نه به خدا قسم، خدا مرا قاتل حسین قرار ندهد، اگر یزید تمام دنیا را به من بدهد، هرگز فرزند دختر رسول خدا را نخواهم کشت.»
در بعضی دیگر از تواریخ آمده که یزید به ولید بن عتبه نوشت: «خذ الحسین وعبدالله بن عمر، وعبدالرحمان بن أبی بکر، وعبدالله بن الزبیر بالبیعة أخذاً شدیداً، ومن أبی فاضرب عنقه، وابعث إلی برأسه. [4] حسین و عبدالله بن عمر و عبدالرحمان بن أبوبکر و عبدالله بن زبیر را برای بیعت گرفتن از آنها به سختی با ایشان برخورد کن، و اگر هر کس از این امر سرباز زد گردنش را بزن و سر او را برایم بفرست.»

نامه یزید به ابن زیاد در به‌کارگرفتن خشونت در مقابله با امام حسین (علیه السلام):
«قال الزبیر بن بکّار: حدّثنی محمّد بن الضحّاک عن أبیه، قال: کتب یزید إلی ابن زیاد: إنّه قد بلغنی أنّ حسیناً قد سار إلی الکوفة، وقد ابتلی به زمانک من بین الأزمان، وبلدک من بین البلدان، وابتلیت أنت به من بین العمّال، وعندها تعتق أو تعود عبداً کما ترقّ العبید وتعبد، فقتله ابن زیاد وبعث برأسه إلیه. [5] شنیده‌ام حسین به کوفه نزد تو آمده است، و از بین زمان‌ها و شهرها و از میان کارگزاران، تو و شهرت گرفتار او شده است، بنابراین یا باید او را رها کنی، یا همانند بردگان اسیرش کنی و روانه پایتخت نمایی. ابن زیاد مطابق این دستور آن حضرت را به شهادت رساند و سر مبارکش را نزد یزید فرستاد.»
ذهبی می‌نویسد: «خرج الحسین إلی الکوفة، فکتب یزید إلی والیه بالعراق عبیدالله بن زیاد: إن حسیناً صائر إلی الکوفة، وقد ابتلی به زمانک من بین الأزمان، وبلدک من بین البلدان، وأنت من بین العمال، وعندها تعتق أو تعود عبداً. فقتله ابن زیاد وبعث برأسه إلیه. [6] حسین به سوی کوفه، عزیمت نمود. از این رو یزید به والی و حاکم عراق عبیدالله بن زیاد نوشت: حسین به سوی کوفه عازم است، و او از میان شهرها سرزمین تو را انتخاب کرده که هم‌زمان با ایام و دوران حکومت توست، تو از میان عمال و کارگزاران برای این کار برگزیده شده‌ای! پس لازم است یا خود را آزاد سازی، یا به بردگی و غلامی درآیی. و از این‌رو بود که ابن زیاد حسین را کشت و سر او را برای یزید فرستاد.» و نیز سیوطی می‌نویسد: «فکتب یزید إلی والیه بالعراق، عبیدالله بن زیاد بقتاله. [7] یزید به عبیدالله بن زیاد والی و فرماندار خود در عراق، دستور قتال و جنگیدن با حسین را صادر کرد.»
و ابن عساکر می‌گوید: «بلغ یزید خروجه، فکتب إلی عبیدالله بن زیاد، وهو عامله علی العراق، یأمره بمحاربته، وحمله إلیه إن ظفر به. [8] به یزید خبر رسید که امام حسین (علیه السلام) خارج شده است، از این رو او به عبیدالله بن زیاد که عامل و کارگزار او در عراق بود نامه نوشت، و او را امر نمود تا با حسین به محاربه بپردازد، و اگر بر او پیروز شد او را به سوی او بفرستد.» ابن اثیر نیز از قول ابن زیاد در کتاب الکامل آورده که قتل حسین به دستور یزید بوده است: او وقتی با گروهی به سمت شام می‌رفت، شبی در گفتگو با مسافر بن شریح به او می‌گوید: «... أما قتلی الحسین، فإنه أشار علی یزید بقتله أو قتلی فاخترت قتله. [9] این که من حسین را به قتل رساندم به این خاطر بود که به مرا بین کشته شدن خودم و کشتن حسین مخیر نموده بود و من بین این دو کشتن حسین را انتخاب کردم.»
و ابن عماد حنبلی در کتاب شذرات الذهب فی اخبار من ذهب از قول تفتازانی آورده: «قال التفتازانی فی شرح العقائد النسفیة ... والحق أن رضا یزید به قتل الحسین واستبشاره بذلک و إهانته أهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و سلم) مما تواتر معناه و إن کان تفصیله آحادا. قال: فنحن لانتوقف فی شأنه بل فی کفره و إیمانه لعنة الله علیه و علی أنصاره و أعوانه. و قال الحافظ ابن عساکر نسب إلی یزید قصیدة منها:
لیت أشیاخی به بدر شهدوا  *  جزع الخزرج من وقع الأسل
لعبت هاشم بالملک بلا    *   ملک جاء ولا وحی نزل. [10] تفتازانی در کتاب شرح عقاید نسفیه آورده است که حقیقت این است که یزید به کشتن امام حسین (علیه السلام) رضایت داشت و با خوشحالی آن را بیان نمود و به اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با بدی برخورد نمود، و این مطالب از متواترات است، گرچه موارد جزئی آن با اخبار آحاد ثابت شده باشد. پس ما در مورد لعن او توقف نمی‌کنیم، بلکه بحث در کفر و ایمان اوست. لعن خداوند بر او و بر یاران و انصار او. و ابن عساکر در تاریخ دمشق قصیده‌ای به یزید نسبت داده است که دو بیت آن این است: ای کاش بزرگان من که در روز جنگ بدر کشته شدند، زاری قبیله خزرج را از فرود آمدن ضربات ما می‌دیدند؛ طایفه هاشم با سلطنت بازی کردند، هرگز خبری از آسمان نیامده و وحی نازل نشده است.»

با این مواردی که از تاریخ نقل شد و بیش از این در کتب تاریخی آمده است، با وجود این که حکومت سعی بر مخفی نگه‌داشتن این قضیه می‌نموده است، نشان از این دارد که یزید دستور به قتل رساندن امام حسین (علیه السلام) را داده است، و پس از این که دید این موضوع به ضررش تمام می‌شود، آن را به عاملان خودسر نسبت داده است؛ بنابراین این دفاع ابن تیمیه اموی، به علت تعصبش بوده است، و کار یزید به هیچ وجه قابل توجیه نیست.

پی‌نوشت:

[1]. رأس الحسین، ابن تیمیه، ج 1، ص 207
[2]. منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبه، 1406 ق، ج 4، ص 472
[3]. الفتوح، أحمد بن أعثم کوفی، بیروت: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزیع، 1411 ق، ج 5، ص 18.
[4]. مقتل الحسین خوارزمی، ج 1، ص 178 و 180.
[5]. البدایه والنهایه، ابن کثیر، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1408 ق، ج 8، ص 178.
[6]. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413 ق، ج 3، ص 305
[7]. تاریخ الخلفاء، سیوطی، بیروت: دار الفکر، 1394 ق، ص 193
[8]. تاریخ دمشق، ابن عساکر،  بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1415 ق، ج 14، ص 213
[9]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت: دار صادر، 1386 ق، ج 4، ص 140
تاریخ الطبری، طبری، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ج 4، ص 402
[10]. شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ابن عماد حنبلی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ج 1، ص 68

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.