دلایل امام علی (ع) بر عدم شرکت در فتوحات خلفا
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ امیرمؤمنان (علیه السّلام) برای عدم حضور خود در فتوحات به ظاهر اسلامی دلایل فراوانی داشت که هر یک در جای خود قابل بررسی است، اما تأمل در همین یک سخن آن حضرت، خصوصاً در نخستین جمله آن گویای بسیاری از حقایق ـ عدم قبول خلافت خلفا ـ است؛ امیرمؤمنان (علیه السّلام) میفرماید: «مسلمان نباید در رکاب کسی که به حکم خدا ایمان ندارد و دستور خداوند را درباره غنایم جنگی اجرا نمیکند، جهاد کند. اگر در چنین جهادی کشته شود، دشمن ما را در غصب حقوق ما و ریختن خون ما یاری نموده و مرگ او همانند مرگ دوران جاهلیت است.»[1]
الف) تضاد فرهنگ فتوحات با هدف بعثت پیامبران؛ سیره پیامبران الهی گواهی میدهد که آنان برای رهانیدن انسانها از تاریکیها، گمراهیها و احیای مظاهر الهی و انسانی مبعوث شدهاند. در هیچ یک از آیات قرآنی در توصیف پیامبران به ویژه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن از کشورگشایی آنان نیست و در هیچ روایت و حدیثی، کشورگشاییها را که لازمه آن جنگهای سخت و خونریزیهای فراوان است از فضایل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشمرده و مثلاً نفرموده: «إنّا أرسلناک فاتحا للبلدان» (ما تو را برای کشورگشایی فرستادیم) بلکه بالعکس در قرآن کریم میفرماید: «وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَةً لِلعالَمینَ [انبیاء/107] ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم» و یا میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إِلَی اللهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً [احزاب/46] ای پیامبر! ما تو را گواه، بشارت دهنده و انذار کننده فرستادیم! و تو را دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او قرار دادیم، و چراغی فروزان و روشنبخش!» در حالی که هدف از بعثت پیامبران، گسترش عدالت اجتماعی و تربیت معنوی مردم بود، نه تأسیس امپراطوری و ساختن کاخهای سبز در سایه فتوحات؛ چنان که علامه شهید مرتضی مطهری در این باره مینویسد: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اصلاً وصیت نکرد که پس از من فتوحات کنید با آن که انواع وصیّتها کرد... .»[2]
ب) لزوم دفاعی بودن سیاست نظامی جامعه اسلامی؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر در مدت 10 سال نخست هجری، ناچار به برخی جنگها گردید با سه توجیه تمام آنها دفاعی بود: اولاً: پاسخ به تجاوزها و فشارهای ناجوانمردانه مشرکان به جان و اموال مسلمانان به خصوص در مکه، مانند جنگهای «بدر»، «احد» و «خندق». ثانیاً: تنبیه افراد ستمگری که مسلمانان یا سپاه تبلیغی آنان را در بیابانها و نقاط دور دست کشته و یا با شکستن میثاق خود، هستی اسلام را به خطر میانداختند. جنگهایی که با طوائف سهگانه یهود (یهود بنی قریظه، یهود بنی نضیر و یهود بنی قینقاع) صورت گرفت، نظیر غزوه بنی نضیر و... از این قبیل بوده است. خنثیسازی جنب و جوشهایی که در میان قبایل در حال شکلگیری بود و در صدد بودند با جمعآوری سرباز و سلاح، مقدمات حمله به مدینه را فراهم سازند. بیشتر نبردهای جزئی، از این قبیل بوده است. این نبردها به یک اعتبار در پاسخ به آزار و شکنجهها و در مواردی شهادت مسلمانان توسط مشرکان و مصادره اموال آنان در مکه و آماده شدن برای نابودی مسلمانان، بوده و جنبه دفاع از کیان اسلام و ایجاد ترس و رعب در دل دشمنان و منصرف کردن آنها از حمله به مسلمانان را داشته است. پس در حقیقت همه جنگهای آن حضرت تحت شمول این دستور الهی قرار میگرفت: «وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ [بقره/190] در راه خدا با کسانی که با شما پیکار میکنند، پیکار کنید و هرگز از حدود مقررات خدا تجاوز نکنید که خدا تجاوزگران را هرگز دوست نمیدارد»
ج) عدم برابری آمار کشتگان دشمنان در غزوات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و فتوحات؛ روش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگها و غزوات صدر اسلام، کاملاً با کشورگشاییها و فتوحات، متفاوت بود؛ زیرا علاوه بر دفاعی بودن 80 جنگ دوران حضرت، کشتگان این غزوات به قدری اندک بود که حتی با کوچکترین تلفات حمله فاتحان به شهرها و روستاها در زمان فتوحات خلفای سهگانه اهلسنت قابل مقایسه نیست. دکتر محمد عمّاره، عضو مجمع بررسیهای اسلامی مصر، درباره آمار کشتگان و شهدای جنگهای صدر اسلام مینویسد: «مجموع شهدای اسلام، 181 شهید و از مشرکان، 202 نفر بوده است؛ در جنگ بنیقریظه، به سبب خیانت یهودیان طبق داوری سعد بن معاذ که از سوی یهود به عنوان حکم برگزیده شد 700 نفر از یهود کشته شد و در مجموع، همه کشتگان و شهدای طرفین در تمام دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 1083 نفر میشود و بدون کشتگان بنیقریظه 383 نفر میباشد.»
د) اجباری نبودن پذیرش دین و مخالفت با اسلام زوری؛ روش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعوت مردم به اسلام بر مبنای اخلاق خوش و رأفت و محبت اسلامی، استوار بود و وظیفه خود را ابلاغ رسالت با زبان منطق میدانست و هیجگاه برای دعوت عمومی مردم به سوی دین از منطق زور استفاده نکرد، بلکه منطق قرآن در پذیرش و عدم پذیرش دین چنین است: «لا إِکراهَ فِی الدّین [بقره/256] در پذیرش دین، هیچ اجباری نیست» بنابراین با نظر به آیات قرآن به خوبی میتوان پیبرد که بر خلاف ادعای کسانی که معتقدند اگر شمشیر لشکریان عمر نبود امروز ایرانیان مسلمان نبودند باید گفت اگر پس از شهادت جانگداز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام در دست صاحبان اصلی و خلفای بر حق آن حضرت (اهلبیت (علیهم السّلام)) قرار گرفته بود و اجازه ادامه مسیر مییافت، امروز نه تنها تمام ایرانیان بلکه تمام ساکنان کره خاکی، پیرو واقعی اهلبیت (علیهم السّلام) بوده و جهان همچون گلستانی خرّم و آباد به دست یکی از امامان معصوم اداره میگشت.
پینوشت:
[1]. الخصال، شیخ الصدوق، مؤسسه النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم، ص 625.
[2]. حماسه حسینی، استاد شهید مرتضی مطهری، ج 3، ص 20.
افزودن نظر جدید