چگونگی جمع فلسفه غیبت امام با علم ايشان
پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب_ یکی از اصول پذیرفته شده توسط شیعیان موضوع علم امام به گذشته، حال و آینده است، از طرفی در برخی روایات شیعی علت غیبت امام زمان(علیه السلام) را ترس و خوف از کشته شدن توسط دشمنان دانستهاند.[1] حال شبههای در این بین به وجود میآید مبنی بر اینکه؛ امامی که علم به گذشته حال و آینده دارد و میتواند در حال خطر بگریزد دیگر چه نیازی به غیبت از دیدگان مردم دارد؟ در پاسخ به این شبهه چند جواب وجود دارد؛
- درباره دایره علم امام معصوم میان اندیشمندان شیعی دیدگاه واحدی نیست، در حالی که شیخ مفید و سید مرتضی معتقدند که امام اجمالاً به غیب علم دارد نه تفصیلاً[2] برخی دیگر نظری خلاف این دارند و علم امام را شامل گذشته، حال و آینده میدانند. پس این اشکال حتی اگر وارد باشد، بر یک گروه خاص که معتقد به علم کامل امورند وارد است نه کلیت مذهب تشیع.
- اگر چه امامان معصوم به آنچه بود و خواهد بود آگاهی دارند، ولی استفاده از این علم غیب برای امور شخصی خود و جلوگیری از کشته شدن، ثمرهای جز سلب اختیار از انسانها نخواهد داشت به این معنی که مشیت خدای متعال براین قرار گرفته که مجرای امور همواره به صورت طبیعی باشد تا زمینه برای اختیار و انتخاب انسان فراهم شود و از همین رهگذر به سعادت یا شقاوت برسند. حال اگر امامان معصوم از این مسیر خارج میشدند و به اعجاز، تهدیدهای دشمنانشان را مرتفع میکردند، این سنت الهی نقض میشد. مثل اینکه شمشیری که قرار بود فرق امام را بشکافد با اعجاز امام از کار بیفتد یا اینکه امام با علم غیب خود از آن بگریزد. دیگر چنین شخصی فاقد اختیار خواهد بود و نسبت به عدم قتل امام مجبور خواهد بود. حال اگر در ذهن دشمنان معصومین در طول تاریخ این باشد که نمیتواند معصوم را بکشند زیرا که معصوم با علم یا قدرت اعجازی که دارد خود را نجات میدهد، در نتیجه تمام انسانها به ماشینهای بیاراده تبدیل میشدند که در مقابل دعوت پیشوایان الهی قدرت و اختیاری برای مخالفت نداشتند! و این خلاف سنت الهی مبنی بر اختیار انسانها بود. به همین خاطر بود که هیچ یک از پیشوایان الهی برای احتراز از کشته شدن از علم غیب استفاده نکردند.
- اساساً وجود تهدید برای جان امام مهدی (علیه السلام) آنقدر آشکار بود که دانستن آن نیازی به علم غیب نداشت و همه از وجود خطراتی که جان آن حضرت را تهدید میکرد، آگاه بودند. طبیعی است برای ایمن ماندن جان آن حضرت از این خطرات باید اقدامی صورت میگرفت و دست کم یکی از این اقدامات میتوانست این باشد که امام مهدی(علیه السلام) چندین سال به صورت مخفیانه زندگی کند و در انظار عمومی آشکار نشود، حاصل این اقدام این بود که اگر پس از گذشت چند سال به صورت طبیعی در انظار عموم مردم ظاهر میشدند، کسی از هویت ایشان اطلاع نمییافت و این سادهترین و عادی ترین مسیر برای محافظت از جان آن حضرت بود. روشن است که برای انجام این مهم، دیگری نیازی به اعجاز یا تکیه بر علم غیب و امثال آن نیست، شیعه که معتقد به غیبت امام مهدی (علیه السلام) است، چنین عقیدهای دارد. به تعبیر دیگر گرچه امام علم غیبت دارد، اما محفوظ ماندن جان امام مهدی(علیه اسلام) از خطرات با تدبیری سادهتر نیز میتواست انجام پذیرد و نیازی به استفاده از ابزارهای غیرعادی نبود و روشن است که اعتقاد به برخورداری امام از علم غیب و نیروهای غیبی لزوماً به معنای استفاده از آن در همه جا و همه شرایط نیست.[3]
اما در این جا از امثال قفاری که به خیال خام خود اندیشیدهاند؛ با طرح اینگونه شبهات میتوانند ضربهای به مذهب فولادین شیعه وارد سازند باید پرسید؛ شیعهای که اعتقاد به علم غیب امامش دارد برای اثبات آن هم ادلهی قطعی بسیاری ارائه دادهاست، اما شمایی که اعتقاد به علم غیب برای غیر خدا نداری! چگونه این روایت در مورد علم غیب داشتن خلیفهی دوم خود را توجیه میکنید؟!
در کتب بسیاری از وهابیون این حکایت نقل شدهاست: «عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود و آیات قرآن را میخواند؛ که ناگهان سه مرتبه گفت: «یا ساری الجبل! ای ساری به طرف کوه برو!»، همه با تعجب پرسیدند؛ «چه اتفاقی افتاده؟» گفت: «در حین خطبه خواندن، نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از چهار طرف میخواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرماندهشان ساری بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از چهار طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند.» بعد از سه ماه که لشکر به مدینه برگشت، سؤال کردیم: «که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟» گفتند: «بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای خلیفه عمر در فضا طنین انداز شد همه لشکر هم صدای او را شنیدند، او از مدینه صدا زد: «یا ساری الجبل»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمیشد.»[4] جالب این جاست بنیانگذار سلفیگری، ابن تیمیه حرانی، که شیعه را به خاطر اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را با خبر از حوادث آینده میداند، مشرک و کافر میداند، خودش این قضیه را به عنوان یک امر مسلم، در کتاب دقائق التفسیر، آوردهاست.[5]
پینوشتها:
[1]. الکافی، کلینی،دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ پنجم، ج1، ص260
[2]. المسائل العکبریه، شیخ مفید، دارالمفید، بیروت، چاپ دوم، ص69/ تلخیص الشافی، سید مرتضی، منشورات عزیزی، قم، چاپ سوم، ج4، ص190
[3]. دلیل روشن، دکتر نصرالله آیتی، موسسه آینده روشن، قم1393ش، ص227،226
[4]. البدایة و النهایة، ابن کثیر، ناشر: دار الفکر، بیروت، لبنان، ج ۷، ص ۹۷ / تاریخ دمشق، ابن عساکر، ناشر: دار الفکر، بیروت، ج۴۴، ص ۳۳۶
[5]. دقائق التفسیر، ابن تیمیه، نشر محمد سیّد الجلیند، بیروت- دمشق ۱۹۷۸ م، ج۲، ص ۱۴۰
دیدگاهها
babak
1394/03/23 - 23:57
لینک ثابت
واقعا که تا نوبت به ما رسید
افزودن نظر جدید