آیا عرفان سرخپوستی برای سالک هدف تعیین کرد ؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عرفان «کاستاندا» که از آن با نام «عرفان ساحری» یاد میشود از درون نوشتههای کارلوس کاستاندا برخاسته است. این عرفان گاهی با نام «عرفان عقاب» معرفی میشود. کاستاندا که در رشته مردمشناسی مطالعه میکرد شروع به نوشتن گزارشهایی نمود که از استاد ادعاییاش «دون خوان» حکایت داشت. او در راه رسیدن به معنویت و با راهنماییهای این استاد، دست به استفاده از مواد مخدر و گیاهان دارویی میزد. وی معتقد است در برخی از حالات توهّم و مستی به شهودهایی دست مییافته است. او در کتابهای فراوان خود به تعالیم دون خوان و عرفان ساحری پرداخته است.[1]
کاستاندا در کتابهای فراوان خود ساحری را طریقت معرفت میشمارد و استفاده از گیاهان اقتدار یا روانگردان را ترویج میکند. در کتابهای او با فنونی مواجه هستیم از جمله استفاده از گیاهان اقتدار، فنون ارتباط با موجودات غیرارگانیک توهّمی، فنون شکارچی و جنگجو بودن ساحرانه، فنون توقف گفتوگوی درونی و دنیا، فنون رؤیا بینی، کمین و شکار کردن تحت سه فرمان و هفت اصل و سه نتیجه و فنون حرکات جادویی. برخی افراد کتابهای او را برای جوانان خطرناک میدانند و معتقدند راه را برای اعتیاد جوانان هموار میسازد.[2] از آنجا که معنویاتی به سبک و سیاق کاستاندا بیش از آنکه معنویتگرایی باشد عملیاتی ساحرانه و فرافکنانه است، باورهای اساسی در آن وجود ندارد. فنون او نیز فقط در سایه توهّم و خیالانگیزی گیاهان روانگردان معنا پیدا میکند و در عالم سلامت و حقیقت خبری از آن نیست. بههر روی شاید بیباوری را بتوان از فنون رؤیابینی، فنون کمین و فنون شکار او صید کرد: «شکارچی بودن فقط به مفهوم در تله انداختن حیوان نیست. شکارچی که هم وزن خود، طلا میارزد... به این دلیل است که خود عادتی ندارد؛ این مزیت وی است».[3]
معنویت او بیش از آنکه به کار کسی بیاید باورهای مخاطب را میزداید و آنگونه که پیداست به جز پنج معشوقهاش که ناپدید شدهاند، کس دیگری جرأت بر دوش کشیدن روشها و فنون او را نداشته است. البته برخی بر این باورند که لایۀ بیرونی معنویت او که اعتیاد به داروهای روانگردان است، بهخوبی از درون کتابهایش به بیرون درز کرده است. با وجود این، کتابهای او در کشور ما ترجمه شده و نظر بسیاری را به خود جلب کرده است. سخنان او بیش از آنکه بتواند باور جدیدی ایجاد کند، تلاش دارد پیشداشتههای یقینی خوانندگان را در فضای رازگونهاش غبارآلود نماید.
آنچه که میتوان از فرجامشناسی او به دست آورد، مطالبی دربارۀ انسانشناسی و مرگ است. در اینجا هر چند او در صدد اثبات تناسخ نیست، بیان باور او دربارۀ مرگ نیز خالی از لطف نخواهد بود. به گمان او جهان میدانهای بیکران انرژی و نور است؛ پس حقیقت انسان نیز شکل یافته از شمار بیپایان از همان میدانهای انرژی و رشتههای نور است که همچون گویی درخشان آشکار میشود و جادوگران، نام تخممرغ نورانی بر آن مینهند. این رشتههای نور، چرخان بهنظر میآیند و دستها و پاهایشان مانند موهای زبر درخشانی است که به هر سو میجهند و به تار عنکبوتهای سفید فام میمانند. این تودههای انرژی بر اثر عادتهای پیاپی و سوءاستفادهها، انحراف یافته و شکل انسانی ساختهاند. شمن و ساحر کاستاندا، در پی آن است که این رشتههای انحرف یافته را به جایگاه اصلی که بیشکل بودن است بازگرداند. در نظامهای عرفانی دیگر از این حالت به مرگ عرفانی، تولّد روحی دیگر، غسل آتش و دگرگونی نورها یاد شده است.[4] کاستاندا مرگ را نیز از همین منظر به نظاره نشسته است: مرگ هر شخص همواره در کنار او و به فاصلۀ یک بازو از شانه چپش قرار دارد و هرگاه شانۀ چپ را لمس کند شخص خواهد مرد.[5] در سخن دیگری مرگ را با همان بازگشت به بیشکلی قرین میسازد: مرگ پیچ و تاب است. مرگ ابر درخشانی در افق است.[6] این نگرش در جریان مرگ دون خوان، استاد خیالی او بیشتر نمود مییابد: وقتی لحظهای فرا رسید که دون خوان عملاً دنیا را ترک گفت، به نوعی درخشندگی بخار مانند رنگی مبّدل شد. او انرژی ناب بود که به آزادی در جهان شناور گشت.[7]
این دیدگاه به مرگ و انسان از آنجا نشأت میگیرد که او هیچ هدفی برای سالک راه خود ترسیم نکرده و فقط دست یافتن به نیروهای غیرارگانیک و یا سکوت درونی را فراروی خویش قرار داده است. با این نگرش، دیگر نیازی به ترسیم نظام مرگ و یا فرجام فردی نخواهد بود. البته تأثیرپذیری وی از عرفانهای سرخپوستی و نیز هندی او را بین نابودی مطلق انسان پس از مرگ و یا تناسخ روحِ او در هستی، مردّد نگاه داشته است.[8]
پینوشت:
[1]. آفتاب و سایهها، نگرشی بر جریانهای نوظهور معنویتگرا، فعالی، محمد تقی، تهران، نجم الهدی، 1388، 225-218.
[2]. آفتاب و سایهها، فعالی، محمد تقی، تهران، نجم الهدی، 1388 د.
[3]. آموزشهای دون خوان : طریقت معرفت یاکی، تهران، 1367، ص 101.
[4]. نقد و بررسی عرفانهای وارداتی فالون دافا عرفانهای سرخپوستی، رنجبران، داود، تهران، ساحل اندیشه تهران، 1388، 100-92.
[5]. سفر به دیگر سو: سفر به ایختلان ، کارلوس کاستاندا، تهران، نشر میترا، 1369، ص 50-49.
[6]. همان، 153
[7]. آموزشهای دون خوان : طریقت معرفت یاکی، تهران، 1367، ص 12.
[8]. فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 103.
افزودن نظر جدید