آیا ابوبکر و عمر تقسیمکننده بهشت و دوزخ هستند ؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از پرسشهایی که در مبحث اهلبیت به وهابیت وارد است این پرسش میباشد که چرا وهابیتی که به بهانه زدودن پیرایههای غیر واقعی از اسلام، به محض این که حدیثی در فضیلت امیرمؤمنان (علیه السّلام) و اهلبیت (علیهم السّلام) میشنوند، صدای «وا اسلاماه» و «وامحمّداه» آنان بلند میشود و گوش فلک را با فریادهای فریبنده خود کر میکنند و با هر ترفندی، سعی در تضعیف و از کار انداختن چنین روایاتی دارند، چرا همینان در برابر بسیاری از روایات غلوآمیزی که دروغ بودن آنها از دور آشکار است، کور و کر میشوند و هرگز از آنها سخن نمیگویند؟! با این تفاوت که روایات وارد شده در فضیلت امیرمؤمنان (علیه السّلام)، روایاتی صحیح السند و مورد تایید آیات قرآن، سنّت و موازین عقلی است، اما روایات فضیلت دیگران، ساختگی، ضعیف السند و مخالف آیات قرآن کریم است؛ به عنوان نمونه در روایتی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دادهاند که فرمود: «وقتی قیامت برپا میشود، منادی از زیر عرش الهی ندا میدهد: اصحاب محمد کجایند؟ در این هنگام ابوبکر، عمر بن خطّاب، عثمان بن عفان و علی بن ابی طالب را میآورند. به ابوبکر گفته میشود: برو جلوی درب بهشت بایست و با رحمت خدا هر که را میخواهی، وارد بهشت کن و هر که نمیخواهی، مانع شو! سپس به عمر گفته میشود: برو جلو پل صراط بایست و هر که را خواستی، پروندهاش را سنگین کن تا به بهشت برود و هر که را خواستی، از پروندهاش بردار تا سبک شود و وارد دوزخ شود؛ سپس خداوند دو جامه بر عثمان پوشانده و به او میگوید: من این دو جامه را همزمان با خلقت آسمانها و زمین آفریده و برای امروز تو ذخیره نمودم... .»[1]
ابن عساکر در روایت دیگری، چنین به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده است: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چون قیامت بهپا گردد، دو منبر گذارده شده و ملکی از ملائک الهی آمده و بر آنها بالا رفته و میگوید: هر که مرا نمیشناسد، بداند من «رضوان»، دربان بهشتم و این هم کلیدهای آن است که خداوند دستور داده آنها را تقدیم پیامبر و او نیز تقدیم ابوبکر نماید تا دوستداران خود و دوستداران عایشه را بدون حساب و کتاب وارد آن سازد؛ سپس ملک دیگری آمده و بر فراز منبر دیگر رفته و میگوید: هر که مرا نمیشناسد بداند من «مالک»، دربان دوزخم، خداوند دستور داده تا کلید دوزخ را به پیامبر داده و او نیز تقدیم ابوبکر نماید تا دشمنان خود و عایشه را بدون حساب، وارد بهشت سازد.»[2]
همچنین گروهی از روایاتی که در کتاب بخاری و مسلم به عنوان دو کتاب از مهمترین کتابهای روایی اهلسنت و وهابیت در تنزّل دادن شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بالا بردن جایگاه ابوبکر، عمر و عثمان است؛ خصوصا روایات فراوانی که به «موافقت عمر» اشتهار یافته و منظور از آنها روایاتی است که گویای این موضوع است که در چند مورد که میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمر بن خطّاب اختلاف گردیده بود، خداوند به موافقت با عمر آیاتی را نازل میکرد؛ به عنوان نمونه در یکی از این روایات آمده که عمر گفت: «من با پروردگارم در سه مسأله موافقت کردم: نخست آن که به پیامبر گفتم: ای رسول خدا! چه میشد ما مقام ابراهیم را جایگاه نماز (مصلّا) قرار میدادیم؟ پس از پیشنهاد من بود که این آیه کریمه نازل شد: «وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى [بقره/125] از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید!» دوّم آن که در مسأله حجاب، من عرضه داشتم: ای رسول خدا باید زنانت را امر کنی تا در حجاب روند، زیرا اکنون همه کس از نیکان و بدان با آنها سخن میگویند پس از پیشنهاد من بود که آیه حجاب نازل شد. سوّم آن که چون زنان پیامبر نسبت به وی حسادت و غیرت میورزیدند، من به آنها گفتم: اگر پیامبر شما را طلاق دهد، امید است که خداوند همسرانی بهتر از شما نصیبش فرماید. پس از سخن من بود که خداوند این آیه را نازل فرمود: «عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجاً خَيْراً مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ [تحریم/5] امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جای شما همسرانی بهتر برای او قرار دهد، همسرانی مسلمان، مؤمن...».[3]
و یا در دو کتاب بخاری و مسلم روایاتی را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دادهاند که در آنها چیزی نمانده تا تنها وجه تمایز آن حضرت با انسانهای دیگر که نزول وحی بر آن حضرت است نیز به عمر بن خطاب برسد: «در امّتهای پیشین، مردمانی بودند که فرشتگان بر آنان نازل شده و با آنان سخن میگفتند. اگر بنا باشد در میان امّت من، یک نفر با چنین خصوصیتی یافت شود آن شخص، حتما عمر بن خطّاب خواهد بود!»[4] در همین راستا روایات دیگری در فضایل عمر است؛ همچون: «هر نظری که عمر داشت قرآن نیز بر همان اساس نازل میشد.»[5] همچنین برای عمر روایت کردهاند: «گفتهها و آرای تمام مردم یک طرف و گفتههای عمر هم یک طرف که قرآن بر اساس آرا و نظرات او نازل میگردید.»[6] و سرانجام، این که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کردهاند: «اگر من از میان شما امّت مبعوث نشده بودم، حتما عمر به نبوت مبعوث گردیده بود.»[7] و یا این که: «تا کنون خورشید بر شخصی بهتر از عمر طلوع نکرده است.»[8]
از جمله اخیر چنین برداشت میشود که «عمر» از همه پیامبران، از جمله خاتم و سرآمد آنها بسی برتر و والاتر است؛ امّا آیا وهّابیت در برابر چنین روایاتی لب میزنند؟ به راستی وهّابیت چرا در برابر اینگونه روایات، لب به سخن باز نکرده و آنها را تضعیف نمیکند؟
پینوشت:
[1]. کتاب الفوائد، شافعی، ریاض، ج 1، ص 107.
[2]. تاریخ مدینة دمشق، شافعی، بیروت، ج 30، ص 156.
[3]. صحیح البخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 1، ص 157.
[4]. صحیح البخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 3، ص 1279.
[5]. تاریخ الخلفاء، عبد الرحمن بن أبی بکر سیوطی، مطبعة السعادة، مصر، ج 1، ص 122.
[6]. تاریخ الخلفاء، عبد الرحمن بن أبی بکر سیوطی، مطبعة السعادة، مصر، ج 1، ص 122.
[7]. فضائل الصحابة، شیبانی، مؤسسه الرسالة، بیروت، ج 1، ص 428.
[8]. الجامع الصحیح سنن الترمذی، ترمذی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 5، ص 618.
افزودن نظر جدید