آیا روایتی از پیامبر اکرم بر امامت علی (علیه السّلام) وجود ندارد؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ وهابیت برای زیر سؤال بردن ادلّه خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) با استناد به برخی اقوال علمای اهلسنت مدّعیاند، هیچ نصّی برای هیچیک از خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان و امیرمؤمنان (علیه السّلام) وجود ندارد.[1] جالبتر اینکه در همان حال، هنگامی که نوبت شایستگی خلافت خلفای خودشان میرسد به آیاتی از قرآن کریم و روایات نبوی استناد مینمایند. اما به یکی از رجزخوانیهای وی که اخیراً در شبکه معلوم الحال وهابی طرح گردیده توجه فرمایید:
عالمنمای وهابی: «علمای شیعه برای بنده ثابت کنند که پیامبر، علی را امام نامیده، اگر آنان این مطلب را ثابت کنند، حتی اگر در قرآن هم نیامده باشد مشکلی نیست؛ فقط با الفاظ صریح، با سند صریح از هر کتابی میخواهد باشد، چه از کتب اهلسنت چه از کتب شیعه، فقط ثابت کنند که پیامبر فرموده باشد: ای علی تو بعد از من امام هستی! پیامبر به همین وضوح و صراحت، بیان کرده باشد، یا خود علی بن ابی طالب بیان کرده باشد. اگر چنین چیزی را ثابت کنند، بنده به عنوان یک خادم کوچک اهلبیت و صحابه اعلام میکنم که مذهب خود را تغییر داده، شیعه میشوم و تا جان دارم در خدمت این مذهب تلاش میکنم.» مجری برنامه: «استاد ببخشید چون این مطلب، مطلبی طلایی است، ما نمیتوانیم ساده از کنار آن بگذریم، لذا اینجا همین تعهد و قول را در برابر همه بینندگان از شما میگیریم که اگر شما تغییر مذهب دادید شاید دیگر در این شبکه، برنامه نداشته باشید، ولی میخواهیم این تعهد شما را یادداشت کنم؛ آیا میتوانید تعهد خود را یکبار دیگر تکرار کنید؟»
عالم نمای وهابی: «بله، بنده همینجا تعهد میکنم در صورتی که علمای شیعه، در هر کدام از کتابهای شیعه و سنّی امامت علی بن ابیطالب (رضی الله عنه) را با الفاظ صریح و با سند صریح ثابت کنند، بنده تغییر مذهب داده، شیعه اثنا عشری شده و حتی اگر این شبکه به من برنامه ندهد در هر جایی باشد ان شاء الله برای نشر مذهب اهلبیت تلاش خواهم کرد.»
مجری برنامه: «من تاریخ 8 اکتبر 2012 میلادی (مصادف با 17 مهرماه 1391 شمسی) را یادداشت و به نمایندگی از شما زیر آن امضاء زدم.»
در شبهه بالا وجود هرگونه روایتی در هر کتابی از کتابهای شیعه و سنی نفی گردیده است. اینگونه شبهات و خواستهها، همچون بهانههای بنیاسرائیلی است که از آن به پرسشهای «تعنّتی» یاد میشود و معمولاً پایانی برای آن نیست و در روایات اهلبیت (علیهم السّلام) از پاسخ به اینگونه پرسشها منع شده، ولی به این روی، برای اتمام حجت و آشکار شدن حقیقت برای حقجویان و منصفان، واژهها و تعبیرات دیگری که در آن، از امیرمؤمنان (علیه السّلام) به عنوان خلیفه و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد شده را ارائه مینماییم تا حجت بر بهانه جویان تمام گردد و ببینیم پس از این چه بهانهای خواهند آورد. این دسته از روایات با عبارات مختلف از جمله: «خلیفتی»، «وصیّی»، «إمامی»، «ولیّی»، «مولایی»، «المؤدّی عنّی»، «اولّی بالتّصرّف» و تعبیرات دیگر وارد شده که راه هر گونه بهانه را میبندد.
پاسخ:
- جانشینی امیرمؤمنان (علیه السّلام) با لفظ «خلیفتی»؛ از همان آغازین روزهای بعثت و امر خداوند بر آشکار ساختن دعوت با نزول آیه شریفه «و أنذر عشیرتک الأقربین» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان انبوهی از خویشاوندان خود، امیرمؤمنان (علیه السّلام) را این گونه معرفی فرمود: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست بر گردن من گذارد و فرمود: این علی (علیه السّلام) برادر، وصی و «جانشین» من، میان شماست.»[2] روایت دیگری که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن به صراحت از تعبیر «خلیفه و جانشین» استفاده نموده حدیث زیر است: «سزاوار نیست که من بروم، جز اینکه تو (علی علیه السّلام) پس از من «خلیفه و جانشین» من برای مؤمنان باشی.»[3] همچنین در حدیث «منزلت» که پیش از این اشاره شد از جمله مقاماتی که هارون (علیه السّلام) برای برادرش حضرت موسی (علیه السّلام) داراست مقام «خلافت و جانشینی» است و همین مقام برای امیرمؤمنان (علیه السّلام) نیز ثابت است.» مهمتر و صحیحتر از متون بالا روایتی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: یا علی! تو پس از من، برای هر مؤمنی «جانشین» من هستی.»[4]
- جانشینی امیرمؤمنان (علیه السّلام) با لفظ «وصیی»؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها امیرمؤمنان (علیه السّلام) را به عنوان «وصی» پس از خود معرفی فرموده است. [5] چنان که در روایت پیشین (ماجرای یومالدار و حدیث انذار) آمد از تعبیر «وصیّی» نیز استفاده شده است.
- جانشینی امیرمؤمنان (علیه السّلام) با لفظ «امامی»؛ در روایت دیگر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کردهاند: «در شبی که به معراج و آسمان رفتم، به من اینگونه وحی شد: «در علی (علیه السّلام) سه خصوصیت وجود دارد: او «امام» متقین و پرهیزگاران است. او سید و سرور مسلمانان است. او پیشوای سفیدرویان عالم است.»[6] چنان که موفّق خوارزمی با عبارتی بسیار رسا و گویا از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده وی، به امیرمؤمنان (علیه السّلام) فرمود: «تو امام و پیشوای هر زن و مرد مؤمن هستی.»[7] د) جانشینی امیرمؤمنان (علیه السّلام) با لفظ «مولی»؛ در روایت دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از لفظ «مولا» برای جانشینی امیرمؤمنان (علیه السّلام) استفاده شده است: «هر که من «مولای» اویم، پس علی (علیه السّلام) ولی اوست.»[8] ابن کثیر دمشقی وهابی پس از نقل این روایت میگوید: «استاد ما جناب ذهبی گفته: این حدیث صحیح است.»[9] همچنین حاکم نیشابوری پس از نقل همین روایت گفته: «این روایت شرایط صحت نزد بخاری و مسلم را داراست ولی آن دو روایت نکردهاند.»[10]
- جانشینی امیرمؤمنان (علیه السّلام) با لفظ «ألمؤدّی عنّی»؛ در روایتی دیگر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت نمودهاند که فرمود: «این شخص (علی علیه السّلام)، «ولیّ من» و «ادا کننده دیون من» است.»[11] ابن کثیر دمشقی وهّابی و دنبالهرو مکتب ابن تیمیه، نیز همین روایت را نقل کرده و گفته: «استاد ما ذهبی گفته: این حدیث حسن است و از یک طریق وارد شده است.»[12]
- جانشینی امیرمؤمنان (علیه السّلام) با لفظ «ولیّ»؛ در روایتی دیگر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین وارد شده: «همراه با پیامبر در سفر حج بودیم که در مسیر بازگشت ما را برای نماز جماعت فراخواند؛ آنگاه دست علی (علیه السّلام) را گرفت و فرمود: آیا من بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ همه گفتند: آری. حضرت فرمود: این علی (علیه السّلام) «ولیّ» کسی است که من «ولیّ» اویم.»[13]
پینوشت:
[1]. شرح المقاصد فی علم الکلام، تفتازانی، دار المعارف النعمانیة، پاکستان، ج 2، ص 281.
[2]. تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 542.
[3]. مسند احمد، مؤسسه قرطبه، مصر، ج 1، ص 330..
[4]. السنة، شیبانی، المکتب الإسلامی، بیروت، ج 2، ص 603.
[5]. المعجم الکبیر، طبرانی، مکتبة الزهراء، موصل، ج 6، ص 221.
[6]. کنز العمال، متقی هندی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 11، ص 285.
[7]. المناقب، خوارزمی، مؤسسه النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین، قم، ص 61.
[8]. البدایة و النهایة، أبوالفداء، مکتبة المعارف، بیروت، ج 5، ص 209.
[9]. البدایة و النهایة، أبوالفداء، مکتبة المعارف، بیروت، ج 5، ص 209.
[10]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 3، ص 118.
[11]. السنة لا بن أبی عاصم، المکتب الإسلامی، بیروت، ج 2، ص 565.
[12]. البدایة و النهایة، أبوالفداء، مکتبة المعارف، بیروت، ج 5، ص 212.
[13]. سنن ابن ماجه، دار الفکر، بیروت، ج 1، ص 43.
افزودن نظر جدید