معنویت در خدمت پلورالیسم ؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ والش آموزههای ادیان را به دو گونه تحلیل میکند. اول، ناکارآمدی ادیان گذشته، دیگر آنکه تمام ادیان، از تجربه عرفانی رهبران و مبلغان آن دین نشأت گرفته است. به همین دلیل مفهوم «استاد معنوی» جایگزین مقام رسالت و نبوت میشود که بر اساس این مفهومسازی، ایده «همه پیامبری» شکل میگیرد؛ بدین صورت که ندای درون هر فرد برای هدایت وی کافی است و نیازی به وحی مستقل نیست و هر کس مسیری را انتخاب میکند، مسیری درست خواهد بود: «به تعداد مربیان راه درست وجود دارد».[1]
بر این اساس اندیشه پلورالیستی والش شکل میگیرد و در آثارش از ادیان شرقی مثل بودیسم و تائیسم بدون خدا نیز یاد میکند؛ چون بنابراین اعتقاد، راه آنها نیز راهی درست میباشد. البته وی خود را نیز در چند جای آثارش پیامبر معرفی کرده است: «بسیاری از بزرگان دین به زمین فرستاده شدند تا حقیقت جاودانه را نشان دهند. تعدادی نظیر جان باپتیست به عنوان رسول فرستاده شدند. آنها حقایق مربوط به دین و خدا را به گونهای بسیار روشن و درخشان بیان کردهاند. این رسولان ویژه از بینشی خارقالعاده بهرهمند بودند و قدرتی ویژه در درک و حقایق معنوی داشتهاند؛ به علاوه دارای قابلیتی تحسینآمیز در القای دریافتهای خود به توده مردم بودهاند. تو شایستگی آنرا داری که یک پیامبر باشی».[2] «تو به عنوان فرستاده انتخاب شدی».[3]
در این رویکرد، عقاید متداول درباره خدا در حاشیه دینداری قرار میگیرد: «همه میتوانند از دوستی با خدا برخوردار شوند؛ مهم نیست دین و اعتقادات آنها چه باشد؛ حتی اگر بیدین باشند، هیچ راه «برتری» به سوی خداوند وجود ندارد. هزاران راه به سوی خداوند وجود ندارد. هزاران راه به سوی خداوند وجود دارد و تمام این راهها انسان را به خدا میرساند. والش: پس ما سرانجام میتوانیم «برتر بودن» خود را در نوع رابطهای که با خداوند داریم، به پایان برسانیم. میتوانیم دیگر نگوییم که: «خدای ما برتر است». خدا: بله میتوانید. اما آیا چنین خواهید کرد؟ پرسش این است. برای این کار، لازم است نگرش «برتر بودن» خود را کنار بگذارید. این نگرش جذابترین و گمراهکنندهترین تفکر بشریت بوده است. این شیوه تفکر، بشریت را وسوسه کرده است. کشتار دستهجمعی انسانها و سایر موجودات را با همین نگرش توجیه کردهاید».[4]
والش در این سخن، نقطه اختلاف ادیان را در نوع رابطه و مسیر رسیدن به خدا مطرح میکند، در حالیکه خدایی که وی توصیف میکند با خدای توصیف شده در ادیان هیچ نوع سنخیتی ندارد. برتر نبودن ادیان یعنی برتر بودن الحاد و بیدینی؛ از اینرو والش ظلمها و کشتارهای طول تاریخ را به ادیان نسبت میدهد. وی اگر با دید منصفانه تاریخ را مطالعه کرده بود میفهمید که جنایات صورت گرفته حاصل پیروی از هوای نفس است و با در خطر دیدن جایگاه خود به مقابله با ادیان برخاستهاند؛ زیرا تمام دینهای الهی جریانهایی عدالتخواه بودند که نظام طبقاتی طاغوتیان را تضعیف میکردند.
والش یکی دیگر از نقاط اختلاف را دعوای ادیان بر سر اسم خدا میداند و با ارائه نامی برگرفته از آیین یهود «من همان هستم که هستم».[5] مشکل را حل میکند؛ در حالیکه مفاهیم مختلف خدا در ادیان مختلف، نگرشی مختلفی است که باورهای فرد را از معنای خدا و حدود و ثغور آن روشن میسازند اختلاف ادیان فقط در باورها، اعتقادات و اعمال دینی نیست؛ خدامحوری بر اساس این باورها و اعمال دینی نیست؛ خدامحوری براساس این باورها و اعمال صورت میگیرد و دخالت موضوعی در آن دارند. والش با این که سر ستیز با ادیان الهی دارد، تعصب خاصی نیز به یهودیت دارد و در آثارش کاملا مشهود است: «یهودیها یادبودهایی به یاد کورههای آدمسوزی ساختهاند و از شما میخواهند هرگز آنرا فراموش نکنید؛ چون مقدار کمی از خصوصیات هیتلر در هر فردی است؛ فقط درجه آن از شخصی به شخص دیگر متفاوت است. محو کردن ملتی، محو کردن آن ملت است، چه این کار توسط کورههای آدمسوزی صورت بگیرد یا به هر صورت دیگر».[6]
پینوشت:
[1]. گفتوگو با خدا، والش، تهران، انتشارات دایره، 1389، ج1، ص 122.
[2]. همان، ص 242.
[3]. همان، ص 243.
[4]. دوستی با خدا، والش، انتشارات حمیدا، 1387ش، ص 304.
[5]. دوستی با خدا، والش، انتشارات حمیدا، ۱۳۸۷، چاپ ششم، ص ۶۹.
[6]. گفتوگو با خدا، والش، تهران، انتشارات دایره، 1389، ج2، ص90.
نگاهی متفاوت به افکار نیل دونالد والش، رسول حسن زاده، انتشارات مؤسسه علمی- فرهنگی بهداشت معنوی، ص 131.
افزودن نظر جدید