معنای اسوه بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قرآن کریم تصریح میفرماید که پیغمبر برای شما اسوه است و باید به او تأسی کنید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْاَّخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً [احزاب/21] قطعاً برای شما در [رفتار] رسول خدا سرمشقی نیکوست، برای کسی که به خدا و روز واپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.» یکی از برکات وجود انبیا (علیهم السّلام)، به ویژه آنها که افزون بر مقام نبوت و رسالت، مقام امامت داشتند، این است که مردم به گفتار و رفتار آنان تأسی میکنند. معنای امام همین است؛ او قدم پیش میگذارد و معتقدان به امامت او، از همهٔ گفتارها و رفتارهایش الگو میگیرند.
در نهجالبلاغه نیز دربارهٔ تأسی به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تأکید شده است: «و لقد کان فی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کاف لک فی الأسوة و دلیل لک علی ذمّ الدّنیا و عیبها1] برای الگو گرفتن، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای شما کافی است، او حجتی است بر اینکه دنیا چقدر نارسا و معیوب است.» «و کثرة مخازیها و مساویها؛ و زشتیها و پلیدیهایش چقدر زیاد است.» «إذ قبضت عنه أطرافها و وطّئت لغیره أکنافها؛ دامن دنیا، از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برچیده شد.» یعنی چیزی از دنیا در اختیار او قرار داده نشد. «و وطّئت لغیره أکنافها؛ و اکناف دنیا در اختیار غیر او قرار داشت.» «و فطم عن رضاعها؛ مثل بچهای که از شیر گرفته میشود، پیغمبر از شیر دنیا گرفته شد.» «وزوی عن زخارفها؛ و از رخارف دنیا دور گشت.» فتأسّ بنبیّک الأطیب الأطهر (صلی الله علیه و آله و سلم) فإنّ فیه أسوة لمن تأسّی و عزاء لمن تعزّی؛ پس به پیامبر پاک و پاکیزهات اقتدا کن؛ اگر کسی میخواهد الگو بگیرد، باید از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الگو بگیرد؛ و اگر میخواهد به کسی انتساب یابد، باید به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انتساب یابد.» «و أحب العباد إلی الله المتأسّی بنبیّه؛ بندهای نزد خدا محبوبتر است که به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا کند.» «والمقتصّ لأثره؛ و پا بر جای پای او بگذارد.» «قضم الدّنیا قضما و لم یعرها طرفا؛ به اندازهٔ ضرورت از دنیا بهره گرفت. تعبیر «قضم» را گاهی در جایی به کار میبرند که کسی با کراهت از یک خوردنی گاز بگیرد، و با دندانش یک تکه به اندازهٔ ضرورت بکند.» «قضم الدّنیا قضما؛ غرضی که از دنیا داشت این بود که به اندازهٔ ضرورت، ادامهٔ حیاتش دهد.» «و لم یعرها طرفا؛ حتی گوشهٔ چشمی هم به دنیا نکرد.» «عرضت علیه الدّنیا فأبی أن یقبلها؛ جبرئیل از طرف خدای متعال آمد، به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد که این کلیدهای گنجهای زمین است؛ اگر مایل باشید، در اختیار شما خواهد بود. فرمود: من دوست دارم یک روز از نعمت خدا بهرهمند شوم و شکر خدا کنم، و روز دیگر گرسنه باشم و احتیاج خودم را به خدا درک کنم؛ به ثروتهای دنیا علاقهای ندارم. البته ما باید به اندازهٔ توان خودمان، و به گونهای که وضع زندگیمان ایجاب کند، به آن حضرت تأسی کنیم؛ زیرا وقتی الگو ارائه میشود، گاهی طوری است که افراد میتوانند کاملاً رفتارشان را با آن تطبیق دهند، اما گاهی قلهای را در نظر میگیرند و به سمت او میروند و هر کس به اندازهٔ همت خود، هر چه بتواند پیش میرود. ما قطعاً نمیتوانیم به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اقتدای کامل کنیم؛ اما باید آنها را همچون قلهای در نظر بگیریم و به سمت آنها حرکت کنیم، و هر اندازه میتوانیم به آنها شباهت پیدا کنیم.
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) رفتار پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نقل میکند: «و لقد کان (صلی الله علیه و آله و سلم) یأکل علی الأرض؛ روی زمین (روی خاک) مینشست؛ و همانجا غذا میخورد. «و یجلس جلسة العبد؛ مثل بردگان مینشست.»؛ اینگونه نبود که با تکبر بنشیند و تکیه دهد؛ بلکه مثل بردهای روی زمین مینشست. دربارهٔ کیفیت نشستن پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایات آمده است که گاهی یک زانویش را بالا میآورد و روی یک پا مینشست؛ گاهی پاهایش را بغل میگرفت مثل کسی که زانو بغل میگیرد، و دستهایش را روی هم میگذاشت، [2] و در احادیثی نقل کردهاند که مثل برده (در مقابل آقای خودش) مینشست. [3] «و یخصف بیده نعله؛ با دستش، به کفش خود وصله میزد.» وصله زدن به کفش، دیگر در زمان ما مفهومی ندارد. در سابق کفش که میخریدند، میپوشیدند تا پاره میشد، وقتی پاره میشد به تعمیرکار کفش میدادند و او میدوخت و وصله میکرد.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جای اینکه کفش خود را به دیگری بدهد و وصله بزند، با دست خودش وصله میزد. «و یرقع بیده ثوبه؛ وقتی لباسش پاره میشد، با دست خودش به آن وصله میزد.» ما در این زمان، نمیدانیم وصله زدن به لباس چیست! «و یرکب الحمار العاری؛ وقتی لازم میشد سواره برود، مثلاً میخواست راه دوری برود، سوار الاغی میشد ولی مقید نبود که الاغ زین داشته باشد؛ اگر برهنه بود، سوار الاغ برهنه میشد. او نه تنها خودش بر الاغ برهنه سوار میشد، یکی را هم پشت سر خود سوار میکرد. «و یردف خلفه و یکون السّتر علی باب بیته فتکون فیه التّصاویر؛ یکی از همسرانش پردهای به در خانه آویخت که نقش و تصویری روی آن بود.» «فیقول یا فلانة لإحدی أزواجه؛ به همسری که آن پرده را آویخته بود میگفت: یا فلانة غیّبیه عنّی؛ این پرده را از جلوی چشم من دور کن. فإنّی إذا نظرت إلیه ذکرت الدّنیا و زخارفها؛ وقتی به این پرده نگاهم میافتد، یاد دنیا و زخارف آن میافتم؛ نمیخواهم اینها در دل من راه پیدا کند.» پس امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اضافه میفرماید: «فأعرض عن الدّنیا بقلبه و أمات ذکرها من نفسه؛ محبت دنیا را هم از دلش بیرون کرد و یاد دنیا را هم از خاطرش دور کرد؛ اصلاً نمیگذاشت یاد دنیا به ذهنش بیاید. «و أحبّ أن تغیب زینتها عن عینه؛ دوست داشت که حتی زینتهای دنیا جلوی چشمش هم نباشد.» «لکیلا یتّخذ منها ریاشا و لا یعتقدها قرارا و لا یرجو فیها مقاما؛ مبادا وقتی نگاهش به زینتهای دنیا میافتد، به این فکر بیفتد که از اینها برای خودش انتخاب کند.»، «و کذلک من أبغض شیئا أبغض أن ینظر إلیه و أن یذکر عنده؛ اگر کسی چیزی را بد و زشت بشمارد و با آن دشمنی داشته باشد، نمیخواهد بدان نگاه کند و نه آنکه در پیش او یادی از آن بشود.».
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) میفرماید: حالا یک عاقل میخواهم عقل خودش را قاضی کند و این سؤال را به من جواب بدهد: آیا خدا که نعمتهای دنیا را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نداد و به دشمنانش داد، به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اهانت کرد و به آنهایی که ثروت دنیا داد، خیلی احترام گذاشت؟ اگر کسی بگوید وقتی خدا نعمتهای دنیا را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نداد، به او اهانت کرد، دربارهٔ خدا دروغ بزرگی گفته است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، محبوبترین بندگان خدا بود. آیا کسی میخواهد به نزدیکترین دوستانش اهانت کند؟ «فلینظر ناظر بعقله؛ کسی میخواهم با عقل خودش فکر کند و داوری کند.» «أکرم الله محمدا بذلک أم أهانه؛ اینکه خداوند، نعمتهای خود را در اختیار پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذاشت، اکرام پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود یا اهانت به او بود؟! «فإن قال أهانه فقد کذب واللّه العظیم بالإفک العظیم؛ به خدای بزرگ قسم، دروغ بزرگی به خدا بسته است کسی بگوید خدا خواسته است اینگونه، به پیغمبرش بیاحترامی کند.» «و إن قال أکرمه؛ اما اگر کسی جواب بدهد که نه، خدا بیاحترامی نکرده است، فلیعلم أنّ الله قد أهان غیره حیث بسط الدّنیا له وزواها عن أقرب النّاس منه؛ پس باید بداند که خدا به غیر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اهانت کرده است که نعمتهای دنیا را برای او گسترانده و از نزدیکترین مردم به خود او برگرفته است (و به ندادن نعمتهای دنیا اکرام کرده است).» و در سورهٔ فجر آمده است: «فَأَمَّا الإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ [فجر/15] اما انسان هنگامی که پروردگارش وی را میآزماید و عزیزش میدارد و نعمت فراوان به او میدهد میگوید پروردگارم مرا گرامی داشته است.» آدمی اینگونه است که وقتی خدا او را اکرام میکند و به او نعمتی میدهد، میگوید خدا به من بسیار اکرام کرد و من در پیشگاه خدا عزیزم؛ اما اگر نعمت را از او بگیرد و روزیاش را تنگ کند، میگوید خداوند مرا خوار کرد. هرگز اینگونه نیست، بلکه همهٔ اینها وسیلهٔ امتحان است. نه هر کس ثروت دارد پیش خدا عزیز است و نه آن هر کسی که ندارد در پیشگاه خدا ذلیل است.
«خرج من الدّنیا خمیصا؛ پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت، در حالی که شکمش گرسنه بود.» وورد الآخرة سلیما؛ اما با سلامت وارد عالم آخرت شد.» «لم یضع حجرا علی حجر؛ سنگی روی سنگ نگذاشت؛ یعنی خانهای نساخت.» «حتّی مضی لسبیله و أجاب داعی ربّه؛ تا پای مرگ هم خانهای نساخت.» «فما أعظم منّة الله عندنا حین أنعم علینا به سلفا نتّبعه و قائدا نطا عقبه؛ به ایجا که رسد، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) میفرماید این چه منت و نعمت بزرگی است که خدا به ما داده است! چگونه شکر خدا را به جا بیاوریم که چنین الگویی برای ما قرار داده است که ما به او نگاه و به او تأسی کنیم و پا جای پای او بگذاریم.» سپس ایشان اشاره میکند که من سعی میکنم اینگونه باشم: «والله لقد رقّعت مدرعتی هذه حتّی استحییت من راقعها؛ این لباسی که به تن دارم، آنقدر وصله زدم که دیگر از آن تعمیرکار که لباس من را تعمیر و وصله میکرد خجالت میکشم.» «و لقد قال لی قائل ألا تنبذها عنک؛ کار به جایی رسیده است که فردی به من میگوید: نمیخواهی این را دور بیندازی، چقدر وصله روی وصله میزنی؟.» امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، فرمانروای چند کشور، آنقدر به لباسش وصله زده که تعمیرکار میگوید این را رها کن، و او میگوید: «فقلت اغرب عنّی فعند الصّباح یحمد القوم السّری؛ گفتم برو پی کارت؛ به من کاری نداشته باش.» ضربالمثلی معروف در بین اعراب هست که میگوید: کسانی که شبرو هستند صبحگاه شبروی خود را میستایند؛ شب تا صبح خستگی میکشند و در تاریکی و سختی، راه طی میکنند؛ اما صبح که هوا روشن میشود و به مقصد میرسند، آنوقت خوشحال میشوند و این شبروی خود را ستایش میکنند. این ضربالمثل در کلام حضرت، به این مطلب اشاره دارد که اکنون وقت این نیست که نشان دهم نتیجهٔ این سادهزیستیها و زهدها چیست؟ بگذار این دنیا بگذرد و وقت پاداش برسد، آنوقت روشن میشود نتیجهٔ زندگی من چیست و زندگی کسانی که به دنیا دل بستهاند به کجا میانجامد.
پینوشت:
[1]. نهجالبلاغه، محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، قم، خطبهٔ 160، ص 226.
[2]. کافی، کلینی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ج 2، ص 661.
[3]. کافی، کلینی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ج 6، ص 270.
افزودن نظر جدید