سیره نبوی در تعیین جانشین
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله موارد اختلافی میان مسلمانان، تعیین جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میباشد. اما در این میان کسانی که معتقد به عدم تعیین جانشین از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند در عقیده و کلام دچار تناقضاتی هستند که در این مقاله به ذکر آن خواهیم پرداخت.
اهلسنت و وهابیت در متون خود به این قضیه گواهی میدهند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه برای چند روزی از مدینه خارج میشدند، شخصی را به عنوان جانشین خود انتخاب میکردند. [1] به عنوان مثال، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها در 13 مورد ابن مکتوم نابینا را جانشین خود در مدینه قرار داد. [2] حال در اینجا چند نکته قابل بررسی است:
- اهل سنت عقیده دارند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین روزهای حیاتشان که به علت شدّت بیماری توان رفتن به مسجد را نداشتند، برای اقامه نماز «ابوبکر» را به مسجد فرستادند، (و آن را یکی از شایستگیهای وی برای تصدی امر خلافت میدانند). در پاسخ به آنان میگوییم که اگر این گونه است پس باید «ام مکتوم» نابینا که 13 مرتبه و همچنین تعداد دیگری از صحابه که چندین مرتبه به این منصب برگزیده شدند، برای جانشینی از ابوبکر سزاوارتر بودند.
- به راستی معقول است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای خروج یکروزه از مدینه (مانند جنگ احد که در یک مایلی مدینه بود) به جای خود جانشینی تعیین نماید، و یا برای شرکت در جنگ خندق برای خود جانشین تعیین کند، ولی برای امت اسلامی بعد از خود جانشینی را معرفی نکرده باشد؟
- آیا در تاریخ جایی را میتوان یافت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در تعیین جانشینهای موقتی که انجام میدادند، با کسی مشورت نموده باشند؟ و یا اینکه آن را به شور و انتخاب آنها واگذار کرده باشد؟
- کسانی که خلافت و جانشینی امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در غدیر خم را نپذیرفتهاند، از سویی معتقدند موضوع خلافت و جانشینی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است که به عهده خود مردم واگذار شده و آن حضرت امّت خویش را بدون جانشین رها نموده و از سویی در متون روایی خود آوردهاند که سلمان فارسی گفت: «به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشتم: ای پیامبر خدا! برای هر پیامبری جانشینی هست، جانشین تو کیست؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخی نداد، اما مرتبه بعد که حضرت مرا صدا زد و من به سوی وی شتافته و لبیک گفتم، حضرت فرمود: میدانی جانشین موسی که بود؟ عرض کردم: آری، یوشع بن نون. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: میدانی چرا؟ عرض کردم: چون او داناترین آنها بود. در این هنگام حضرت فرمود: جانشین من، آگاه به اسرار من، بهترین شخص از امت من پس از من که وعدههای مرا وفا و دین مرا ادا خواهد کرد، علی ابن ابیطالب (علیه السلام) است». [3] و همچنین این روایت که بُرَیدَة از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت میکند: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هر پیامبری وصی و وارثی دارد. وصی و وارث من نیز علی بن ابیطالب (علیه السلام) است». [4]
بنابراین تعیین وصی و جانشین یکی از سنّتهای مرسوم انبیاء الهی بوده که همه پیامبران از جمله پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به آن اهتمام داشتند و همانطور که حدیث منزلت (که از قطعیات و مسلمات است) بر آن دلالت دارد، بسیاری از روایاتی که از طریق اهلبیت (علیهم السلام) آمده، از جمله روایت امام صادق (علیه السلام) که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان نموده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من آقا و سرور همه پیامبران، و جانشینان من آقا و سرور همه جانشینان هستند. حضرت آدم از خداوند عزّ و جل، خواست تا برای او جانشین صالحی قرار دهد، به همین رو، خداوند به او وحی فرمود که من انبیاء را به نبوت کرامت بخشیده و آنها را برای مخلوقات خود اختیار نموده و از میان بهترین مخلوقات خویش، جانشین برای پیامبران برگزیده است. سپس خداوند به آدم فرمود: «شیث» را جانشین خود قرار ده! شیث، «شبان» را؛ شبان «محلث» را؛ محلث «محوق» را؛ محوق «عمیش» را؛ عمیش، «اخنوخ» را که همان ادریس پیامبر است، و ادریس، «ناحور» راجانشین خود ساخت... تا آنجا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای علی! من نیز وصایت و جانشینی خود را به تو میسپارم و تو نیز به جانشین خود میسپاری تا یکی پس از دیگری به فرزندان تو رسد... تا آن که این امر به دست بهترین اهل زمین پس از تو خواهد رسید...». [5]
بنابراین ایشان (وهابیت) این تناقض را چگونه حل میکنند؟! مگر اینکه بگویند در میان پیامبران الهی، پیامبر خاتم استثناء شده و بر خلاف همه پیامبران از این نعمت (انتخاب جانشین)، بیبهره مانده است.
پینوشت:
[1]. ابو عبدالله محمد بن احمد الانصاری القرطبی (671 ه.ق)، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، دار الشعب القاهره، ج 1، ص 268
[2]. ابن خیاط اللیثی (240 ه)، تاریخ خلیفه بن خیاط، ج 1، ص 96
[3]. سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی (360 ه.ق)، المعجم الکبیر، مکتبه الزهراء، الموصل 1404 ه.ق، تحقیق حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 6، ص 221
[4]. محمد بن طاهر المقدسی (507 ه.ق)، ذخیره الحفاظ، دار السلف الریاض 1416 ه.ق، تحقیق: د.عبدالرحمن الفریوائی، ج 4، ص 1956، ح 4494
[5]. شیخ صدوق (381 ه.ق)، الامالی، مجلس 63، رقم 3/661، ناشر: موسسه البعثه، 1417 ه.ق، ص 487
افزودن نظر جدید